بلیط بخت آزمایی تو نبودیم ما ،

یا مجله فکاهی ، که نشسته به انتظاری 

بخوانی در ایستگاه اتوبوسی ،

یا تنها گذران یک بی‌حوصله گی ، 

یا درمان موقت افسردگی .

از گوشت و خون و روح ساخته شده بودیم 

در تنمان، گرمای یک زندگی 

پمپاژ میشد هر دم ،

و تنفس عشق 

در روحمان

تنها به اشارتی .

مچاله کردنمان 

نمی‌تواند به این آسودگی باشد بی شک 

به این آسودگی رخنه کرده در کلامت 

و سکوتت ، گاهی .

ما ، تنفس صبح ایم 

و ذرات نور رخنه کرده در اتاقت،

چگونه دیگر 

انکار خواهی کرد ؟