زمستان آخرین نفس سرد خود را
میدمد بر شاخه های پشت پنجره.
باد می آید
زمین تنفس گرم خود را
حبس میکند در مجرای زمین
تا زنده نگاه دارد ریشه های ابدی دنیا را .
.
تو ای خشکیده غنچه من
تو ای ریشه زنده من !
تمام گرمای زندگی
از آن تو باد
تا بگذریم از این باد و بوران و طوفان
از این سردی و خشکی راه
از این انتظارها
به گرمای خورشید دل ببند !
به این نور روشن ، مانده در قلب من
رها کن تنت را ، ریشه من
رها کن !رها کن
زمستان تمام میشود .