تمام دشت کنار جاده پر شده از گل‌های زرد و بنفش ، همه جا سبز شده است و خاک قهوه ای و سوخته کمتر به چشم می خورد ، بابونه ها ، گل‌های شقایق ، و گل‌های کاغذی همه جا را پر کرده اند. باورم نمیشود این همه زیبایی تنها چند هفته دیگر تمام میشود و گرمای زیاد فروردین ناگهان دشت را می‌سوزاند و دوباره همه چیز در خشکی و تیرگی و تشنگی فرو میرود.

باورت نمیشود که این عطر خوش زندگی ، این بهار نارنج ها ، این خنکی زندگی بخش در خلال وزش این باد شور انگیز ، به آنی تمام میشود و بهار تبدیل به جهنمی گرم و سوزان خواهد شد .

این باوری است که هر روز باید داشته باشم ، چه بسیار لحظات غافلگیر کننده که ناگهان بعد از لحظه های آرامش می‌رسد ، چه دوست داشتنهایی که به ناگاه از پس تندباد روزگار خاموش می‌شود ، چه آدمهایی که ناگاه ، بی خدانگهداری ترکت میکنند و چه آرامشی که ترک می خورد و آدم را از حریم امنیت خویش بیرون میکشد .

اما باز پس از جهنم سوزان بهار و تابستان پاییز و زمستان می‌رسند و دوباره زندگی در دشت برقرار میشود ، بارانهای موسمی می‌بارند و آفتاب معتدل شده زندگی را بر میگرداند به آغوش زمین . 

برای ما نیز بعد این طوفانهای پر تلاطم ، بی گمان ، آفتاب معتدل و زندگی بخشی چشم انتظار خواهد بود ، شاید که بعد تابستان سوزان ، باران موسمی هم ببارد بر جانمان.

دل قوی میدارم .