موهای بلندشان را شانه میزنم و با کشهای رنگی می بافم. لباسهای تمیز تنشان میکنم ، برایشان سبب زمینی سرخ کرده ، درست میکنم ، برنامه کارتونی جدیدشان برایشان دانلود میکنم و فلش را به تلویزیون وصل میکنم . همه چیز آماده و مهیا است برای یک عصر دل انگیز برای دخترهایی زیبا و شاد ، فارغ از دنیای بیرون ، در پناه خانه ، در امنیت خانواده .
اخبار بد ، بیرون در خانه هستند . خاموش اند، هیچ چیز نمی‌تواند آنها را تهدید کند در این ساعت از روز .
دنیای پر از زشتی ، جنگ ، فقر ، ناعدالتی‌ ، نابرابری ، پشت در خانه است . هر روز و هر لحظه که پا به بیرون می‌گذرانند ، انبوهی از تلخی ها ، هجوم خواهد آورد بر آنها ، من تنها برای لحظاتی ، برای دقایقی ، روزی خوش برای کودکیشان فراهم میکنم ، دورانی کوتاه و غیر واقعی . 
اندوه رها کردنشان ، اندوه هجوم تلخی ها و زشتی ها بر جان معصومشان ، از درزهای خانه می‌گذرد ، با باد همنشین میشود و به خیل عظیم اندوه مادرانه هستی ، می پیوندد.
رها شوید دخترکان ، جاری شوید بر تن زندگی ، شما را گریزی نیست از هجوم زشتی و تلخی ها . با زیبایی صبح ، خنکای غروب ، گرمای زندگی بخش آفتاب ، خاطرات خوش کودکی ، تاب خواهید آورد .