بی رویای تو ،
درخت انجیر ی ، بی میوه ام ،
با ریشه های تشنه و آفت زده ،
بیهوده علت زنان در دل خاک ،
میجویم ، قطرات آب را .
بی مهر تو ،
بهاری که از کوچه میگذرد ،
بی شکوفه و بی بر ،
به تابستانی جهنمی ، سلام میگوید .
نسیم من !
خنکای بهشت را بیاور
در بهاری که منتظر دوست ،
در کوچه مانده است .