وقتی که صبحدم در آب چشمه ها تن می شوید،

شهر من میان تصاویر ساکن ناپدید می شود .

آواز دور دست غوک ها ، 

نور ماه و گریه ی غمگین جیر جیرک ها را

به یاد دارم .

دشت نوای ناقوس شبانه را در خود فرو داد ،

اما من به صدای زنگ ها جان سپردم .

غریبه ، نهراس

از انعکاس لطافت من در کوهستان ها.

من روح عشقم

که از ساحل های دور به خانه بر می گردم .

 

#پیرپائولو_پازولینی