نان ، نان مقدس را ، 

بر لب پنجره گذاشتیم ، سهم مسافری ،

چراغ بر در روشن ، 

کورسوی امیدی بر دلت ، 

راه را آب و جارو زدیم ، 

به استقبالت.

زنان ، زنان چشم انتظار ،

قرنها ، آیین خویش را ، 

به یادگار ، هدیه دادند بر خویشتن ، 

هر مسافری که بگذرد از راهی ، 

تکه نانی و پیاله آبی ، 

میهمان خواهیم کرد ، 

باشد که دگران ، با تو نیز 

چنان کنند .