چه میشود کرد
عاشقت ، من بودم ،
به جان خریدم بی رحمی ات را ،
اندک شعله ای میخواستم ، برای قلبم ،
نه چیزی بیشتر ،
بادهای سهمگین ، در سراشیبی های سقوط ،
خاموشی تو را ، سبب شدند .
خورشید را طلب کردم ،
توان خاموشی ندارد اینبار ،
دل به خورشید
دادم .
من عاشقت بودم و به جان خریدم این بی رحمی را ...
حکایت خیلی از ما هاست...