مادر میگوید مهربانی را باید زیاد کرد ، کاسه های آش را میدهد دستمان تا ببریم برای همسایه ها ، یکی از آنها باردار است ، یکی دیگر مریضداری میکند ، یکی ...مادر هوای همه را دارد ، غذا که می‌گذارد داخل دیگ‌های بزرگ می‌پزد تا برای همسایه ها هم بفرستد، کارگری اگر داخل کوچه کار کند ، مادر برایش چای میبرد ، یا آب خنک .غریبه ای اگر در بزند و آب بخواهد مادر برایش میبرد ، در دنیای مادر ، نامهربانی جایی ندارد ، بخشندگی در ذات اوست ، مهربانی در کوچه ما جاری میشود ، به خانه همسایه میرود ، لبخند مرد کارگر روی صورتش ، لبخند زن سالمند همسایه ، خنکای آب در گرمای تابستان ، لبخند رهگذری تنها ، کوچه پر میشود از لبخند ، مهربانی ،بخشندگی ، از کوچه ای به کوچه دیگر میرود ، شهر را پر میکند ، در خانه ها را میزند ، لبخند می‌بارد از آسمان و تمام شهر پر میشود از نجوای شادی ......

حافظ مهربانی باشیم ، مهربانی های خاموش ، آن جایی که از دل می آید ، نه قصد در ثبتشان است و نه نمایش آن .

به چهره های دردمندی بیاندیشیم که شاید با حرفی ، کلامی ، لبخندی ، شاد شوند ، مهربانی را دریغ نکنیم ، ببخشیم.