چون دست نمی دَهد وصالت

دست من و دامن خیالت...

سویت که پیام ما رساند

این قصه مگر صبا رساند

چندانکه توان خیال کردن

غم بر دل ناتوان رسیده

از حسرت آن میان چوی موی

سیل مژه تا میان رسیده

پرورده آب دیده ماست

سرو تو که این زمان رسیده

بر لب زهوس هزارها جان

ز اندیشه آن دهان رسیده

چون دست نمی‌دهد وصالت ......

| عرفی شیرازی |