ای شکوه صبحگاهی ، 

روشنایی روزم ، پس از تیرگی شب های طولانی 

خنکای چشمه ای را مانندی ، 

در دل کوههای زاگرس ، یار درخت بلوطی تنها مانده در سراشیبی کوه، چشم انتظار مسافر .

بهار نارنجی شناور بر فنجان سفالی چای، 

یادآور آمدن مسافری شاید، یا طالعی خوش برای امروز 

چه طالعی خوشتر از بودنت ، در دنیای تیره امروز ،

فانوس من !

صبح بر تو زیبا باد .