۲۵ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

دلتنگی

ای هجوم دلتنگی 

خسته ام از تو 

چرا ترکم نمیکنی 

به آسانی از من بگذر 

به آسانی گذر این نسیم که می‌پیچد میان این پرده حریر 

و گم میشود در پشت پنجره 

تو هم بگذر از من 

در خفگی تمام روز 

با تو 

ای دلتنگی مخوف !

ترکم کن 

میان ترکهای روی دیوار 

پنهان شو 

و لبخند مسخره مردان بی تفاوت زنده امروز را 

با خود بگذار به یادگار 

 

۳۰ دی ۰۰ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آخرین شبانه دی ماه

کجای این بی نهایت بی تفاوتی مطلقی ؟
کجای این سرزمین خاک گرفته بی رنگ 
کجای این مرزهای تنیده در غبار 
تو کجایی ؟
کجایی که صدایم 
نمیرسد هیچ 
کجایی که 
نمی‌خوانی کلامی 
که نمی‌دانی نه دلتنگی را 
که نه می‌شناسی مرزهای همراهی را 
تو خود غبار گرفته ای 
تو خود گم شده ای 
تو خود خاک بدل شده ای 
چون همه من و ما و دیگری .

 

۳۰ دی ۰۰ ، ۲۱:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

افسانه آرش

آرش !

آن دم که جان خویش می نهادی بر این سرزمین 

جز مهر این خاک ،

بگو 

آیا به مهر آن دیگری 

می‌تپید قلب تو ؟

آیا که جان نهاده بر دست ،

بر یاد یار بوسه می‌زدی 

در آن واپسین دم رهایی تیر از کمان ؟

آرش !

ای پهلوان نامدار این خاک غریب !

در دل 

بگو 

مهر کدام بانوی شرقی 

دستان پر توان تو را 

اینگونه 

لبریز می‌ساخت 

از هر چه در این جهان جاری است 

پر شکوهتر .

آرش !

ای افسانه حقیقی این خاک ! 

اشکی که روان میشد از پی ات 

در آخرین نوازش نسیم سحرگاه 

با آخرین کمانه آن تیر سرنوشت 

در عشق تو 

بر زمین می‌ریخت 

بر جای جای خاک 

این خاک سرخ رنگ گلگون یاد تو .

 

۲۷ دی ۰۰ ، ۲۲:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

ویران کننده

همیشه دلم میخواست بروم زیر باران و حسابی راه بروم و موسیقی گوش بدهم و احساس رهایی داشته باشم ، اما آن وقت شب که باران شدید تر شد و ناگهان همه خیابانهای شهرک ، خالی شدند و باد و باران شدت گرفت ، آسمان تمام خشم خویش را بر من خالی کرد ، دیگر لذتی در کار نبود ، حتی چتر عاریه گرفته از سلین هم دیگر کاربردی نداشت برایم ، آن چتر زیبای سبز در دست پر قدرت باد مچاله میشد و من خیس و لرزان ، با سرعت گام بر می داشتم تا در آن خیابان طولانی که دو طرفش تنها بیابان بود را طی کنم و به خانه برسم ، دیگر باران را دوست نداشتم ، تمام وجودم خیس آب شده بود ، سردم بود ، خشمگین بودم که چرا در این باران سیل آسا ، بیرون خانه مانده ام ، آنوقت بود که فهمیدم درست همان چیزی که همیشه برایمان شاعرانه و زیباست ، تنها زمانی جذابیت خودش را برایمان حفظ میکند که به ما آسیب نزند ، هر موقعیتی وقتی فراتر از حد تحمل ما است ، دیگر برایمان دوست داشتنی نیست .

باران وقتی سیل میشود برایمان ، دیگر زیبا نیست ، ویران کننده است .

ویران کننده های زندگیمان را بشناسیم .

آدمهای ویران کننده را 

حرفهای ویران کننده را .

با تمام توان دور شویم از این ویرانی .

 

۲۶ دی ۰۰ ، ۲۲:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۱۸

این کوچه خالی مانده امشب 
از صدای آواز زنی که تنهایی اش را 
شبانه پرواز میدهد در نتهای سرگردان .
این کوچه خالی مانده هر روز 
از عطر شبانه شب بوها 
از نسیم خنک کوچه باغهای خیال انگیز 
این کوچه گم شده آخر 
در غوغای شبانه اتوبان های شلوغ 
کدر و خاکستری رنگ 
شبها خواب می‌بیند 
آواز زنی را و حرکت آرام نسیمی را و لرزش گلی را 
در آغوش اش.

۲۵ دی ۰۰ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۱۷

باران که می بارد 

آدمهای خوشبخت دو نفره 

قدم می‌زنند در زیر ریزش سبک خیال 

نه چتری در دست و نه شتابی در ذهن 

مزه مزه می‌کنند طعم باران را 

حواس شان پرت نمیشود 

به کدری آب جوی کثیفی 

که میگذرد پرشتاب از خیابان 

یا تنهایی خاکستری پیچیده در قدم‌های پر سرعت زنی 

که چتررنگی دخترکش را عاریه گرفته 

تا شاید خستگی اش 

اندکی رنگ جوانی بگیرد.

 

۲۴ دی ۰۰ ، ۲۱:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۱۶

درون گلدان خاطره ، خالی است 

ریشه ها خشکیده ،

ساقه سوخته در حرارت آفتاب زندگی ،

جوانه ای نخواهد داد این گیاه 

گیاهی که عشق می نامیدمش ،

چرا که آبیاری نشد با مهربانی های مکرر

و نوازش نشد 

با لمس دستان نوازشگر .

دانه ای دیگر بکار 

آفتاب دگر بجوی 

مهربانی ات را فدایش کن 

گلدان نمی‌میرد .

 

۲۲ دی ۰۰ ، ۱۷:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۱۵

به خانه برمیگردیم 
از پس یک سوگواری طولانی 
به بستر این زندگی که می‌تپد هنوز 
مردگان را ترک میکنیم 
و چای مینوشیم و گپ می‌زنیم 
و اندوه را پس می رانیم 
چرا که قلبمان هنوز می‌تپد 
و در هر ضربان ای از زندگی 
میسپارد به فراموشی
مرگ را به سرزمینهای دور سلولهای مرده مغز 
جایی در نیستی .
مرگ در حیاط پشتی 
ما را بدرقه میکند و لبخند میزند 
شاید هم فنجانی چای بنوشد 
تا برگردیم .

 

۲۰ دی ۰۰ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۱۴

من خواب دیدم شبی که باد می آمد 
خانه ام ویران شد .
عکس های خط خطی روی دیوار آویزان ،
شبح یک دختر 
روی تختم ، 
آواز میخواند .
زنی سرگردان 
در میان راه 
گریان ،
آدرس می‌پرسید ،
بچه های شیطان همسایه 
گنجشک‌ها را پر میدادند 
شاخه ها را می‌شکستند 
جوجه ها را پرت میکردند ،
اینهمه آشفتگی در خواب من ، من کجا بودم 
آسمان آشفته تر از من 
زمین تنهاتر و 
خانه ها خالی تر از من .
دستهایم را نگرفتی دوباره 
در خواب هم تنها بودم .

 

۱۸ دی ۰۰ ، ۲۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

پرواز ۷۵۲ ، پرواز ابدی

این خشهای ساییده شده بر صورت حقیقت را 
چه کسی خواهد زدود ،
این اشکهای نریخته 
این بدرود های نگفته 
این آغوش‌های از دست رفته ،
چه درو  کردیم 
جز سایه ای از شک و تردیدها و دروغها 
این لبخندهای فرو خورده را 
در قاب کدام عکس بگنجانیم 
تا شاید 
اندکی 
سوگواری مان 
تسکین یابد .

 

۱۷ دی ۰۰ ، ۲۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
نرگس کریمی