۲۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

مبارزه

من دختربچه‌ای بودم که با مادرم در خیابان‌ها راه می‌رفتیم و مردم به ما سنگ‌ریزه پرت می‌کردند. مادرم روزنامه‌نگار بود. برای حق و حقوق زن‌ها می‌نوشت. مبارز بود. فعال اجتماعی بود.

در دوره‌ی قاجار، زمانی که زنان با چادر بلند سیاه و روبنده‌ی سفید از خانه بیرون می‌آمدند، چادر نداشت و با پوششی رفت و آمد می‌کرد که شبیه آن‌ها نبود. لباس ساده و راحتش را خودش دوخته بود تا دست‌هایش آزاد باشند. من و مادرم در کوچه‌ها راه می‌رفتیم و سنگ می‌خوردیم و درد می‌کشیدیم، ولی مادرم به من می‌گفت:
"گریه نکن! این مبارزه است. یادت باشد مثل آن‌ها نبودن، یک مبارزه است. پس گریه نکن."

📒 #زنان_پیشگام_ایرانی
👤 #مهرانگیز_ملاح
 

۳۱ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

ما همه مهسا هستیم

مگر میشود از عشق نوشت 

مگر میشود دیگر سرود 

مگر میشود از تو گفت 

در این زمانه ملول 

ما از آنان بیزار نبودیم ، 

زنان ساده دل عاشقی بودیم 

که زندگی را 

می جستیم در لبخند مهربان عزیزی، 

مگر دیگر چه می‌خواستیم 

جز یک روز معمولی ، 

مگر چه کرده بودیم 

که سیاه گیسوانمان 

به چوبه دار مان مبدل شد ؟

مگر چه کرده بودیم 

که زنده به گور شدنمان ، امتدادی ابدی داشت ، 

ما از آنان بیزار نبودیم 

آنان خود به کرده خویش ، بیزارمان کردند ، 

 در این زمانه اندوه 

چگونه میشود از تو نوشت ؟

بگو !

 

 

۲۷ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دخترکان ملول

چرا رنج از آن ماست دم به دم 

به هر زمانی که میگذرد 

آواز خویش سر زنان ، سرک می‌کشد

از حیاط خانه ما ، 

به هلهله خویش ، 

که ما را میزبانانی ، همیشگی یافته است 

برای زندگی کردن ، 

چرا که ما ، آغوش گشاده بر راه ایستاده بودیم .

رنج در این سرزمین پهناور ، 

هر روز زاده میشود ، دم به دم 

در تنفس هوای ملول 

تا جاری شدن خون گرم زندگی بر دریچه های سیمانی ، 

رنج از آن ماست 

میدانیم 

به کدامین گناه !

 

 

 

۲۵ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۳۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب ۶

‍ بدرود قلب من ، بدرود

 

در این زندگی بی عشق چه کسی را به راستی دوست خواهیم داشت 

 

در این تنهایی پهناور با چه کسی به راستی ملاقات خواهیم کرد ...

 

 

سلام قلبِ من ؛

سرانجام تنها شدیم 

در آستانه ی جان دادن و زادن ....

 

کریستین بوبن / فرسودگی

 

۲۲ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۹

خواب دیدم 

درخت انجیری هستم در حیاط خانه تو 

شاخه های بلندم در آغوش آسمان ، 

ریشه هایم غنوده در دل خاک ، خاک تپنده ، 

دستان تو بر سرپنجه شاخه ها ، نوازش می‌کردند هر روز مرا 

در سایه سار عصر گاه ، شعر می‌خواندی در کنارم 

انجیر می چیدی ، در نوازش غروب ، 

بر پوست کشیده شب ، آغوش می گشودم در کنارت، 

دریغ نمی‌کردی لبخندت را ز من،

گنجشککان ، انبوه این کوچکان پر هیاهو ،سکوت صبحگاه مان را ، 

پر ز هیاهوی زندگی میکرد ، 

چه لذتی داشت ، درختی بودن در حیاط خانه تو ، 

چه لذتی داشت بودن در جهان تو ، 

تنفس هوای تو ،

افسوس که درختان می خشکند در پاییز 

و حیاط خانه تو 

دیگر بهاری نداشت .

۲۰ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۸

زیبا!

کجای این جهان بی انتها ، خانه توست ؟

کجای این جغرافیای بی حد و مرز ، ایستاده ای ؟

پشت پنجره ای به انتظار ، چشم دوخته بر آسمان و زمین ، 

ترانه های خویش را 

می سرایی.

شاید به لبخنده ای ، گرم می‌کنی تنور زمین را 

شاید به نگاهی ، می لرزانی ، قلب یخزده کوهی را ،

راه خانه تو را نمیدانم 

نامه های سردرگم ، از رسیدن باز می‌مانند

از کدام سنگلاخ ، باریکه راه ، 

باید که رسید به حضور تو ،

جهان در انتظار پیدا کردنت ، از تپش نمی ایستد ، 

من نیز هم .

 

 

۱۹ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۷

جهانمان را زیبا کن 

ما را که دوندگان آخرین این راه بوده ایم ، 

چه سان دویدیم ، همه پر شور 

و چه سان خستگی رخنه کرده در جان ، 

دست شستیم از راه ، 

تسلیم وار و شکسته ، 

پذیرفتیم سرنوشت نهایی را ، 

کنار خط پایان ایستادیم ، 

تنها قدمی راه بود و ما بر نگشتیم ، 

تا برسیم به تو 

ای اشتیاق از دست رفته !

ای زندگی ، 

جهان این خستگان را زیبا کن 

به صدایی 

لبخندی 

و یا حتی قدمی ، 

ما از دست رفتگان تو ایم 

ایستاده در خط پایان 

شاید به لبخند تو ، 

باز شادمان شویم .

 

۱۹ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زاد روزی یگانه

زاده تابستان ، 

در شهریوری اینچنین ،

اندک کلمات بی جان را بپذیر 

که در سایه نام تو ، درخشش می گیرند 

و تو را میخوانند

به جشن زادروزت ، 

چه روزها که این کلمات ، خاک آلوده و گریان ، برای رسیدن به تو ،

منتظر بودند 

اکنون زمان رقصیدن آنها در دشت های گسترده رویا است ، 

اینچنین که نام تو را مزین میکنند 

به مهربانی خویش ، 

آهنگین و رقصان 

"متبرک باد نام تو "

 

 

۱۸ شهریور ۰۱ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه شعر ۴

صدایت 

یکی نرگس نوشکفته‌ست

که از پشت رگبار می‌ایستد 

روبه‌روی نگاهم

و عطری هوس‌ناک بالا می‌آید

در آهم

تو می‌گویی و لاله می‌روید 

از سنگ

تو می‌گویی و غنچه می‌جوشد

از چوب

تو می‌گویی و تازه می‌روید

از خشک

تو می‌گویی و زنده می‌خیزد

از مرگ...!

 

#منوچهر آتشی

 

۱۸ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۶

بسوزانید او را ، 

او را که دل سپرده است و مهربان ، 

چرا که دلدادگی خود گناه بزرگی است 

و مهربانی ، یادآور انسان بودن ، که دیگر از خاطر رفته ، 

مگذارید پیام او را 

به گوش همدیگر پچ پچ کنند خلق آشفته ، 

و پیامبری دیگر ، ظهور کند از میان این هیاهو 

در نگاهشان. 

او را متروک و تنها ، بر صلیب بکشید ، 

تا چون برادرش ، عیسی ، تاوان گناهان دیگران را بر دوش کشد ، 

تاج حقارت بر سر 

و میخ دشمنی بر دست ، 

و این پاداش زندگی کردن است 

به شیوه انسانی .

 

 

۱۶ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۵۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی