۸ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

در آخرین یکشنبه سال

‏یکی را در بغداد هزار چوب بزدند

دم برنیاورد

گفتند چرا فریاد نکردی؟

گفت معشوق حاضر بود و می‌نگریست ...

 

امام محمد غزالی| کیمیای سعادت

۲۷ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خالی خالی خالی قلبت

سرچشمه اشکها که خشکیدند ، 

حاصل میشود رهایی آت.

خالی قلبت را بر سر سفره هفت سینت بگذار 

نظاره کن ، لبخند بزن ، زندگی کن .

به تلخی.

فانوس چشمانت که خشکیدند ، لرزش دستها که کمتر شد و 

کابوسهای شبانه که کوچیدند ، 

سال نویت را ،آغاز کن .

اینک رهایی از آن توست.

خالی و خالی و خالی .

۲۳ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

هشتم مارس

تو

یک‌روز نیستی

تمامِ سالی...

 

تو

یک‌شب

یا یک کتاب و یک قطره نیستی

تو یک نقّاشی یا تابلویی بر دیوار نیستی.

 

اگر دقیقه‌ای نباشی

ساعت‌ها از کار می‌افتند

خانه‌ها برهوت می‌شوند

کوچه‌ها اشک می‌ریزند

پرندگان، سیَه پوش وُ

شعرها هم نیست می‌شوند.

.

تو فقط باد و بارانِ هشتمِ ماهِ مارس نیستی

تو ای دل‌انگیزِ شب‌های تابستانی

گیسوانِ شب‌هایِ پاییزی

تو ای سوزِ بورانِ عشق

تو نباشی

چه کسی باشد؟!

 

زن، زن، زن، زن

تو زندگی هستی...

 

✍ شیرکو‌ بیکس

 

۱۸ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

نجوای شبانه در اسفند

گریستن ، نه رهایی بود و نه بهانه زیستن .

آنجا که چشمها ، سرچشمه رودی خاموش می‌شوند و 

بسان چراغی رو به افول ، 

رقم میخورد ، پایان انتظار .

دو چشمان من نیز ، در بستر غم تو ، به گل نشسته اند.

قلب، ویرانه 

تن ، فرسوده

دست ، خشکیده .

لحظه ای باقی است ، لحظه ای در واپسین رویای شبانه 

از آن تو باد ، این واپسین درنگ .

۱۵ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

نرگس‌های اسفند

فرشها را داده است قالیشویی ، پشت تلفن بغض کرده و می‌گوید :چند سال است توی این خانه ، خاک مرگ و عزا ریخته اند ، دیگر بس است ، دلم میخواهد عروسی بگیریم ، جشن بگیریم دیگر ، توانم تمام شده ، گلویم خشک شده ، چشمهایم کم سو شده ....

خانه را تصور میکنم در ذهنم در این وقت سال. مادر در اتاقها را بسته است و در اتاق پدر می‌ماند. اتاقهای دیگر سردو خالی هستند . اتاق پدر ، پنجره بزرگی رو به حیاط دارد که نور نیمروز را می‌کشاند به آغوش خانه . پدر همان جا کنار پنجره ، تکیه میداد به دیوار و حیاط را تماشا می‌کرد . همان جا هم می‌خوابید و غذایش را میخورد . حالا مادر ، همانجا می‌نشیند و به حیاط خالی چشم می‌دوزد . تلویزیون را که اغلب نمی‌فهمد که چه میگویند روشن نگه می‌دارد. انگار دل خوش میشود به حضوری ، به صدایی . 

درخت‌های داخل باغچه ، در گرمای کم توان اسفند ، کم کمک ، نفس می‌کشند و بیدار میشوند ، چند دسته گل نرگس گوشه حیاط ، اسفند ماه سلام میکند به خاک مرده و نوید زندگی را میدهد . پیازش را من کاشتم خیلی سال پیش و اکنون یادگار من ، در حیاط برای مادر است .

مادر دلش شور میزند که کسی بیاید و شیشه ها را قبل سال نو تمیز کند ، انگار وقتی شیشه ها لک دارند ، زیبایی بهار در حیاط به چشمش نمی آید. مادر هنوز هم می‌جنگد ، هنوز هم چنگ میزند به بهار ، به گرمای اسفند ، به نرگس‌های اسفند ماه ، به ته مانده خاطرات .

مادر جنگجواست .

مبارز بمان مادرم.

 

۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اسفند در میانه

چنگ می‌زنیم به ته مانده های امید ، 

چون زنبور عسل سرگردانی ، 

که در دشت تشنه ، جستجو میکند ، تنها ترین گل صحرا را .

در تاریک ترین لحظات روز ، در عمیق ترین گودال خستگی ، 

چونان مرغ مهاجری که ایستاده در کنار رودی به گل نشسته ، 

افق را نظاره گریم در انتظار سپیده .

ما همان زنان جنگجوی همیشه تاریخ ایم ، خاموشی ما ، نشان نبردی دیگر ست و مبارزه ای دیگر .

زندگی ما را بسان آهن و سنگ ، می‌لغزاند در روزگار همیشه 

سکوت ، فریاد همیشگی ماست .

 

۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

درد

هیچ قلبی صرفا به واسطه هماهنگی، به قلب دیگری وصل نیست. زخم است که قلب ها را عمیقا به هم پیوند می‌دهد. پیوند درد با درد، شکنندگی با شکنندگی ... تا صدای ضجه بلند نشود، سکوت معنی ندارد و تا خونی ریخته نشود، عفو معنی ندارد و تا از دل ضایعه‌ای بزرگ گذر نکنی، رضا و رضایت بی معنی است. هماهنگی واقعی در همین‌ها ریشه دارد.

•هاروکی موراکامی

•سوکورو تازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش

۰۸ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه در اسفند

بذرها را سپردیم به دامان خاک سرد ، 

درختی شود ، سایبان تو ، 

در روزگار نیستی مان.

گیاهی شود در گلدان ، کنار پنجره ات ، آذین نگاهت در چشم انتظاری.

آسمان را تمنا کردیم به باران ، برای تو ، تا قطرات امید ببارد بر قلبت.

زمین را تمنا کردیم بر استواری ، در زیر قدم هایت.

اینگونه ، سپردیم تو را به دست آب و خاک و آسمان و ...

باشد که بمانی به شادی و رستگاری.

۰۸ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی