۱۴ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

ای تو

همه به یک تو، نیاز دارند داخل زندگیشان ، توی دلشان باید یکی مثل تو باشد تا به آنها یادآوری کند که زمانی می‌دانستند که عاشقی یعنی چه . برای شان یادآوری کندکه زمانی چقدر اشعه های خورشید در سرمای زمستان ، گرمشان میکرد چون دلشان گرم بود به دوست داشتن یک آدم دیگه .

یادشان بیاید که می‌توانند چه لذتهای جاودانه ای را در داخل قلبشان حفظ کنند ، چه گرمای لذت بخشی در درونشان جاری است تنها با تلفظ نام تو . 

سپاسگزار تمام این تو ها باشیم .

هر چند دیگر داخل زندگی ما نباشند.

به مهربانی یادشان کنیم .

۲۷ دی ۰۱ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

حذر مکن

حذر کردن از تو را ، نمیدانم 

نمیتوانم ، 

یادگار مهربان!

مرا مخوان به فراموشی ، 

که من در اسارت تو ، در آزادی تو ، در نام تو ، 

غوطه ورم .

این چراغهای سوسو زن ، در دل تاریکی شب ،

که خاموش نمی‌شوند تا سپیده دمان ، 

یادآور خانه های کوچک خوشبختی اند ، 

مرا دریغ مکن از این سوسوی امید بازگشت دوباره ات.

مرا به یاد آور ، 

مرا و نامم را ، 

من ، از تو زندگی می‌گیرم ، 

در اعماق تاریکی ، 

خاموش مشو .

 

۲۶ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

ای امید رفته

بادهای سهمگین که آرام گیرند ، 

ابرهای تیره که آسمان را آسوده بگذارند ، 

از دل این همه تاریکی ، 

خواهی درخشید دوباره ، 

لبخند مادران خواهی شد و شادی کودکان .

بر آرامستان‌های دور افتاده ، بر کلبه های متروک ، 

بر شهرهای خاموش 

طلوع خواهی کرد 

ای امید مقدس !

چون جان تازه در دم بهار ، 

نفست ، دمت ،

متبرک باد بر سرزمین جانمان.

 

۲۴ دی ۰۱ ، ۰۷:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

محبوب من

محبوب من 

گاه نامش باران است و گاه آفتاب ، 

گاه نامش بهار است و گاه خزان ، 

گاه نامش زندگی است و گاه مرگ . 

محبوب من هر روز 

صبحها متولد میشود 

در کشاکش و چین‌های یک روز دردناک ، 

می‌جنگد و در پایان یک روز ، 

در سیاهی شب ، در جنون آسمان ، می‌میرد.

محبوب من ، 

چنین پرشکوه و چنین شگفت انگیز در قلبم ،

می‌دواند ریشه .

به خاطر بسپار نامش را ، 

نامش ،

آزادی است .

 

۲۴ دی ۰۱ ، ۰۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

مادری

امروز ، روز بی مادری است ، 

مادران سرگردان بر خاکهای جوان و گرم پوشیده بر تن آن عشق های مقدس و معصوم ، می‌میرند .

گل‌های پر پر شده بر مزارهای جوان ، بر مادران ویران ، 

لبخند می زنند .

مادری ، سرگردان است در سیاهچاله زمان ، 

در حسرت آن دقایق سرکش ، 

آه اگه می‌توانستم دوباره ببوسمش جان جوان پسرم را 

آه اگر می‌توانستم دوباره دست بسایم بر دستان دخترم ....

گیسوان بر باد ، مویه ها در باد ....

مادری در خواب میگرید ......

۲۲ دی ۰۱ ، ۲۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به مادر چیزی نگو

مادر محمد مهدی ، مثل همه مادرهای دیگر ، صبحهای زیادی بچه اش را راهی مدرسه کرده ، نان گرم لقمه کرده ، چای تازه دم ، بدرقه دم در ، قربان صدقه پسرش رفته ، دم در بوسیده پسر را ، و به امان خدا سپرده است .

مادر محمد مهدی ، اکنون باید تمام آن صبحها ، تمام بلند شدن قد پسرش ، تمام وسایل باقی مانده از او را ، جایگزین کند ، با قلب سوخته اش اما چه کند ، خدا میداند .

محمد مهدی !به مادرت گفتند عزیز دلم ، تو را فشرده در جامه سفید ، تحویل مادرت دادند تا این خاطره را هم بچسباند به سیاهی دهشتناک درونش که دیگر رهایش نخواهد کرد .

آرام بگیر پسرم . دیگر نگران مادر نباش . مادر هم با تو به خاک سپرده میشود پسرم .

 

۱۷ دی ۰۱ ، ۱۲:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

پرواز را به خاطر بسپار

باور نمی‌کردیم که خودی ها زده اند به هواپیما ، واقعا باور نمی‌کردیم ، بهت زده ، اندوهگین ، ترسان ، حتما اشتباه شده بود ، مگر میشود هموطن ، هموطن خود را در آسمان بزند ؟عزای عمومی اعلام میشود حتما ، وای چه هیاهوی خواهد شد ، اینهمه آدم ....

باورش اکنون دیگر ، آسان است .

باور همه چیز آسان شده است .

حقیقت رنگ خون و خون رنگ حقیقت هست . 

زندگیمان ، مرز بین آرامستان ها و خانه ها ست ، مرز زندگان و مردگان . زندگیمان ، از صبح روزی که پرواز ، ابدی شد ، رنگ زندگان را از خود زدود و به صف مرگ پیوست .

بهت زده ، خشمگین ، اندوهگین ، پرواز عزیرانمان را باور میکنیم دیگر .

دیگر هیچ هیاهوی زندگی ، مانند قبل نخواهد شد . قبل از پرواز ابدی عاشقان زندگی .

حالا دیگر همه چیز را باور میکنیم .

۱۶ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

کشتی شکستگانیم

گفتند «چگونه‌ای؟»

‏گفت «چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یکی بر تخته‌یی بمانند؟»

‏گفتند «صعب باشد.»

‏گفت «حال من هم‌چنین است.»

‏•ذکر حسن بصری؛ تذکرة‌الاولیا

 

 

۱۱ دی ۰۱ ، ۱۷:۲۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت دی ماه ۳

انگار 

همین دیروزها،

اندک شادی هم ، می‌گنجید در دلمان

دوست می‌داشتیم دریا و ساحل را ، 

جنگل های فراخ ، دشتهای بیکران آرزو 

گره خورده با لبخندمان ، 

عاشق بودیم ، مهربانی را 

و خنده های گاه به گاه ، 

بر لبهایمان .

امروز اما ، در آرامستان‌های بسیار 

قدم میگذاریم ، 

فرصتی حتی 

نیست برای سوگواری ، از خیل عظیم جوانان در خاک غنوده .

از یاد برده شادی را ، خاک ، خاک مقدس وطن ، را 

می افشانیم بر صورتهای جوانشان ، 

و آخرین بدرود ها ، که بدرقه راهشان میکنیم .

مادران خسته ای 

که دیگر ندارند خواب بر چشم ، شادی بر دل ، لبخند بر صورت ، 

ما هستیم .

زایش نور را 

اما اینک منتظریم ، 

 

۰۸ دی ۰۱ ، ۰۷:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت عزا ۲

ایکاش می آمدیم ، در زندان تان را باز میکردیم ، در آغوش می‌گرفتیم پسران و دخترانمان را ، طناب دار را پایین می‌کشیدیم ، لباس نو تن بچه ها میکردیم ، گلدان گل میکاشتیم کنار زندان ، بغلتان میکردیم و می‌گفتیم ، دیگر نترسید مادرتان اینجا ست ، کنارتان هستیم ، نترسید فرزند انمان ، نمی‌گذاریم به شما آسیب بزنند .....

زندان دیوارهای بلندی دارد ، درهای سنگین و آهنی ، آه ، فرزندم ، آه فرزندم ، ما هم به جای شما اعدام می‌شویم هر روز ، آه دلبرکانم ، آه فرزندم ، مادرتان در عزای شما چه پیر شد ، چه پیر .

۰۵ دی ۰۱ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی