۱۴ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

به وقت آبان ۸

رنگ نمی‌بازد عشق ، 

حتی میان سوختن اش در آتش کینه ، 

حسد ، ذوب شده در این اشتیاق سوزان عشق ، 

ترس ، سوخته میان گرمای عشق .

کدام دلیری توان این ایستادگی را دارد 

در مقابلت ، 

ای عشق ، 

ای شکفته در نگاهت ، 

ای تو ، 

ای تنها مانده در روزهای یخ زده ،

خاموش مکن ، این شعله اندک درون را ، 

تاب بیاور، 

تاب ، 

تاب ، 

من دوستت دارم .

 

 

 

 

۳۰ آبان ۰۱ ، ۲۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

ماه شعله ور

میان شعله های آبان ، 

دوست داشتنت ، تنها کورسوی امید 

می‌ماند ، 

برای این چک چک اندوه که می‌بارد از آسمان ، 

بر تن خسته زندگی .

........

بدرود آبان ، 

بدرود ای ماه اندوه ، 

بدرود ای آغاز ، 

و درود بر تو ای آذر ، 

ای آتش روشن از دل قرن‌ها ، 

ما را تسکین بده در پناه خود ، 

ما را که عاشقان خاموش بودیم 

و اینک ، سکوت را بدرود میگوییم 

تا به تو بپیوندیم ، 

ای شعله‌ور ، 

ای آذر.

۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۹:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت خدای رنگین کمان ، برای کیان

دوباره

دوباره 

در سوگ فرزند کوچک وطن !

که عاشق خدای رنگین کمان بود .

که باور داشت که آینده مال او ست .

برای دستهای کوچکت ،

شرمنده ایم

کیان ما ، 

کیان مادر ، 

کیان پدر ، 

دستان لرزان مادرت ، تو را چگونه در آغوش نگاه داشت 

تا بسپارندت به خاک ، خاک پذیرنده ، 

شاید که خدای رنگین کمانت ، 

اینبار تو را محکم‌تر در آغوش اش نگاه دارد .

شاید که دنیای دیگری لبریز از رنگین کمان 

در انتظار تو باشد.

کیان وطن .

سفر ابدی به سلامت .

 

۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۰:۴۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آبان ۷

دلتنگی 

وابستگی

همین کلمات کوچک لعنتی 

که فاتحه زندگی آدم را میخوانند .

شادی ، 

آزادی ، 

که نبودشان ، 

جنون روزمرگی میشوند در تن خسته زندگی ، 

وکلمات ، 

همین کلمات ساده خالی ، 

که حتی دیگر وصل نمی‌شوند به تو ، 

که گم شده ای میان تن خیابان ، 

تا شاید بیایی 

زندگی ات را .

۲۴ آبان ۰۱ ، ۱۸:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آبان ۶

ای اندوه !

چه کردی با هر روزمان

که آغشته به تو ، نفس در سینه گره خورده با هق هق ،

از تو به ستوه آمده ، 

نفرینت میکنیم .

زانو می‌زنیم بر برابرت ، 

تا رهایی بخشی ما را ، 

افسوس 

که خانه خویش پیدا کرده ای ، 

 در خانه هایمان ، 

در اشک مادران ، 

در قرصهای اعصاب پدران ، 

بر سنگ مزار فرزندان ، 

آه ای اندوه ، اندوه همیشگی 

رهایمان کن .

 

۱۸ آبان ۰۱ ، ۱۷:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آبان۵

وطن مگر چه بود 

جز تعلق خاطر به یک خانه ، 

به یک خاک ، 

به کوه ها ، دریا ، و پهنه سبز دشت ها، 

و حتی همین کویر برهوت ، گسترده در زیر آسمان غبار آلود ، 

مگر جز این بود این دلتنگی برای تکه‌تکه سنگ ها و صخره هایش ، 

وطن ، تو ،

من ،

ما بودیم ، 

ای جان مقدس !

ای خاک من !

سرزمین من !

ای تو !

 

 

۱۴ آبان ۰۱ ، ۲۳:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آبان ۴

نان را قسمت کردیم با هم ، 

چشم انتظار مانده بودیم تا برگردی ، 

سهم تو ، باقی مانده بر سفره ، 

تو را در خاطرات خویش ، قسمت کردیم ، 

هر یک ، با لبخندی ، تو را به یاد می آورد ، 

شادی به یاد اوردنت ، تیرگی خانه را ، روشن تر می‌ساخت ، 

باور نبودنت ، چون حبابی می ترکید ، 

زنان ساده دل هر روز ، 

تو را چون نان مقدس ، هر روز با طعمی تازه ، می‌ساختند 

در قالبی نو ، آوازی ، یا قصه ای بدیع ، 

تو چون ذرات روشن صبحگاه ، در در گاه خانه ، متولد می‌شدی ، 

زنان ، تو را فشرده بر سینه ، می پاشیدند چون دانه های گهربار ، بر تن زندگی ، 

ای عشق ، 

ای تکرار مدام مهربانی ، 

سهم نان ات باقی است بر سفره ، 

برگرد .

 

 

۱۳ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آبان ۳

فنجان عشقت ، چه ناگهان ترک خورد .

اقیانوسی بودیم ما ، تو نمی‌دانستی ،

آنچنان دوست ات می‌داشتیم ، همین زنان گمنام همیشگی ، 

که یارای دانستن ات نبود با ما . 

میتوانستی دراین عمق ناشناخته ، رها کنی خویش را ، 

می‌توانستی این لذت پنهانی را ، تا همیشه در روحت ، نگاه داری به یادگار .

به ناگاه لغزیدی ، ترک خورده ، 

وحشت این اعماق پنهان ، این ژرفای دلهره آور ، 

به دشتهای حاصلخیز همیشگی ، پناه بردی .

نه افسوسی است ، و نه شرمساری در پی ات.

موج‌ها ، برای تکاپو

آفریده میشوند و 

دشتها ، برای آرامیدن.

 

۱۱ آبان ۰۱ ، ۲۱:۵۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آبان ۲

چه بر سرتان آمد ، ای زنان مغموم توسری خورده دیروز ، 

چه شد که چون ریزش بهمن بر صخره های مهیب کوهستانهای سرد ، 

ناگاه ، سکوت شکسته ، آوار شدید بر سر زندگی .

آری ، ما آن زنان ساکت مغموم ، 

همان اشباح هر روز ، 

که تکرار خویش را در گوری به نام زندگی ، دفن می‌کردند ، 

هستیم .

در انفجار تحقیر ، ملالت ، درد ، و خفقان ، 

عنان از دست داده ، 

آتشفشان خویش را ، بر سر زندگی ، آوار کردیم 

نه برای از دست دادن عشقی مانده بود در دلمان ، 

و نه امیدی برای شکفتن .

مردگان دیروز ، اکنون از مزار خویش بر خواسته اند ، 

تا انتقام تمام شادی های نداشته ، لبخندهای مرده ، 

عشق های تباه شده را 

با عصیان و جنون ، بگیرند از زندگی ، 

چرا که مدیون است زندگی 

با تمام نادیده گرفتنهایش ، 

با تمام حفره های خالی مانده اش ، 

و دستهای خشکیده شده اش. 

به خاطر بیاور ما را .

چندی است که مرده ایم .

 

۱۱ آبان ۰۱ ، ۲۱:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب ۹

‌‌امّا تا کی می‌توان اینجا و چنین ماند! بگذار بگذرد. اینش مهم نیست. لحظه‌ها هرچه کِش بیایند، جای روح فراخ‌تر می‌شود. ثقل می‌شکند. شکسته‌هایش در لحظه جاری می‌شوند. شکسته‌هایش شکسته‌تر می‌شوند. خرد می‌شوند. نرم می‌شوند. جا می‌افتند. عادی می‌شوند. عادت می‌شوند. فقط بگذرند. فقط اگر بگذرند. ‌‌

 

همین‌قدر که چشم در چشم نباشد و جان، پناه امنی بیابد راهی گشوده می‌شود. جانِ آدمی، آسمانی بی‌پایان است. به‌ظاهر ایستاده است، امّا همان‌دم، دور از نگاه ما می‌تپد. می‌جوشد. گسسته و بسته می‌شود. بر هم می‌خورد. آشفته می‌شود. 

 

طوفان. ابرهای تلنبار. تیرگی آذرخش. باران فرو می‌کوبد. سیل ویرانگر. خرابی. اینک آفتاب. ابرها سبک شده‌اند. سپید شده‌اند. گسیخته‌اند. آسمان برجاست. آسمان برجاست. آبی. آبی. چه بود آنچه گذشت؟‌

📕 کلیدر 

✍🏽 #محمود_دولت_آبادی

 

۰۹ آبان ۰۱ ، ۲۳:۵۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی