۱۴ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

به وقت آذر ماه۲

در شتاب ، 

آمده بود برای بدرود ، 

انگار ، قرار بود عجله کند ، 

تا جا نماند ، شاید از پروازی ، یا حرکت قطاری ، یا روزمرگی هایش ، 

آنچه باقی ماند ، 

فنجان دست نخورده قهوه اش بود و 

قلبش . 

قلبش مانده بود روی میز ، 

خیالم آسوده ،

باز میگردد ، 

برای پس گرفتن قلبش .

۰۶ آذر ۰۱ ، ۰۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت آذر ماه ۱

مشت مشت ، رنگ بنفش پاشیده بودند روی ابرهای سفید دم غروب . زن ،خیره به آسمان میخکوب این همه زیبایی شده بود . ابرها گره خورده بودند به آخرین انوار خورشید که تلاش میکردند بازیگوشانه ، از شتافتن به سوی مادرشان ، سر باز نهند . بوی خوش لیمو همه جا را پر کرده بود . با خودش فکر میکرد ایکاش میشد اینهمه زیبایی ، اینهمه رنگ ، این ذرات بازیگوش نورانی ، و نغمه پنهانی جاری در دشت را ، جمع می‌کرد داخل جعبه و می‌فرستاد برای آنکسی که دوست دارد همه خوشی ها و لذت ها و شادی های روی زمین را با او قسمت کند . هر کتابی که می‌خواند و هر نغمه ای که می‌شنید میل به شریک کردنش در حس این همه زیبایی ، بیشتر میشد . اما نمی‌شود که آدم ها ، این طعم خوشی را برای هم بفرستند ، باید که در جغرافیای هم باشند ، پا به پای هم ، شانه به شانه هم ، نه وانهاده ، در سوی های جهان ، گمشده در خویش ، جدا مانده از هم ، با دریاها و اقیانوس ها که فاصله می‌اندازد میانشان . 

آه که چه بسیار جدا مانده ایم از هم ، گاه چه بسیار دور و گاه چه بسیار نزدیک .

 

 

۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه ای در آذر

خورشید غلتیده در انتهای آسمان ، 

می‌رود به آن خانه دیگر ، 

به آن سوی جهان ، تا نسخه دیگری از خویش را 

بیازماید دوباره . 

نمیدانم آیا توی دیگری نیز هست ، 

در آن نیمه روشن تر ، 

تا خورشید ، برایش دلربایی کند ، 

هر صبح ، 

و جهان با شوق بودنش ، به نظاره بنشینید سپیده دم را .

چه خوشبخت جهانی است ، 

جهان با تو بودن .

 

 

۰۳ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب ۱۰

تو کتاب مردی به نام اوه، فردریک بکمن جایی میگه؛

"عشق از دست رفته هنوز هم عشق است..

فقط شکلش عوض می شود، همین. 

دیگر نمی توانی لبخند عشقت را ببینی 

یا برایش غذا ببری یا موهایش را نوازش کنی و یا با او برقصی. 

اما وقتی این حس ها ضعیف می شوند، حس های دیگر قدرت می یابند. 

خاطرات! خاطرات شریکت می شوند.

تو آن را غذا می دهی. بغلش می کنی. 

با آن می رقصی..."

کاملا طبیعیه که دلت برای کسی که روزی دوسش داشتی تنگ بشه...

ناراحت بشی، دلتنگ بشی...

پس فراموش نکن اشکالی نداره به خاطر چیزی ناراحت باشی که فکر کردی قبلا فراموشش کردی.

 

 

۰۲ آذر ۰۱ ، ۱۱:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی