۲۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

خانم مهربان ، آرامش مبارک ات باد

خانم مهربان ، برخلاف فامیلی اش ، اصلا مهربان نبود .

مدیر نمونه مدارس راهنمایی شهر بود ، زنی میانسال ، با استخوان بندی درشت ، تنومند ، سیه چرده ، مانند تمام زنان مجرد دهه هفتاد ، دستی نمی‌کشید بر صورتش . تند خویی عجیبی داشت که به زیبا ندیده شدنش ، کمک می‌کرد .

مجرد بود و برای زنان آن دوره ، گناهی نابخشودنی به حساب می آمد ، در نگاه اطرافیان و همکاران او را دختر ترشیده یا پیر دختر می نامیدند اما کسی جرات نداشت در حضورش حرفی بزند ، شاید این خشونت بسیار در رفتارش. از همین سر خوردگی‌های زندگی شخصی اش ریشه می‌گرفت .این آزاد اندیشی در بین جامعه وجود نداشت که زنان را با خصوصیات رفتاری و توانمندی های درونی ، قضاوت کنند و بیشتر معیار متاهل بودن و فرزند آوری را در اولویت قرار میدادند .

خانم مهربان ، توانایی عجیبی در سرکوب داشت ، سر کوب تعداد زیادی دختر بچه لاغر و نحیف و ترسو و نوجوان و عاری از هر شور و اشتیاق .

آنچنان فضای خوفناکی در مدرسه ایجاد میکرد که به سختی کسی می‌توانست دست به شیطنت بزند ، خط کش بلندی در دست داشت و با صدای بسیار کلفتی ، در راهروهای مدرسه فریاد می‌کشید . گاه در وسط کلاس سراسیمه وارد میشد و وادار مان میکرد وسایل داخل کیف ها را بریزیم بر روی نیمکت. برای دختران نوجوان آن سالها در شهرستان کوچک و سنتی ، سرکشی چندانی وجود نداشت ، نه لوازم آرایشی چندان داشتند ، نه عکسی ، نه مجله ای ، و نه هیچ چیز دیگر که نشان از سرکشی باشد .

اما خانم مهربان ، قانع نمیشد و هر چند وقت آن یورشهای ناگهانی را انجام میداد . چادر اجباری بود ، اگر بضاعت خرید چادر نبود چادر رنگی هم مورد تایید بود ، هدف باندپیچی آن هیکل‌های کوچک بود و بس . گاهی بهانه ای پیدا میکرد و در ورودی مدرسه سرو صدا به پا میکرد که دانش آموزی چادر را درست به سر نکرده است . ترس شدیدی که با دیدن خانم مدیر در دلمان بوجود می آمد حتی در خانه هم دنبالمان میکرد ، عادت نداشتیم در خانه درد دل کنیم ، ترسهایمان درون بدنمان محبوس میشد و خود را به شکل کابوس های شبانه نشان می‌داد . خانم مهربان در هیات یک سایه ما را دنبال میکرد در تمام سالهای راهنمایی ‌. از او متنفر بودیم و گاه بسیار آرزو میکردیم که در راه مدرسه مریض شود و نیاید .اما به خاطر ندارم حتی یک روز هم غیبت کرده باشد ،با سخت کوشی بسیار و با ارعاب و ترس حتی بین همکارانش ، لقب مدیر نمونه شهرستان را یدک می‌کشید حتی به قیمت تباهی روح ما .

خانم مهربان ، الان دیگر باید سالخورده باشد ، نمیدانم کجاست ، نمیدانم چه حسی دارد ، بازنشسته شده و از اینکه تمام سالهای به درستی و راستی !از نوجوانان این مملکت صیانت کرده است خوشحال است و در نهایت سرش را با آرامش بر زمین مینهد .

و یا شاید او هم تمام ترسها و ضعف ها و سرخوردگی های خود را به عنوان یک زن تنها ، در زیر این پوشش سخت و سنگین ، پنهان کرده بود برای سالها تا کسی نتواند از او نقطه ضعفی پیدا کند و جایگاه شغلی اش به خطر بیفتد .

نمیدانم .

خانم مهربان !آرامش بر شما مبارک باد ، روح نوجوان ما در تباهی سوخت تا شما در آرامش صیانت ، آرام گیرید .

۲۸ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تباهی

بزرگترین خیانتی که آدم می‌تواند در حق خودش داشته باشد این است که به خاطر دیگران زندگی کند ، آرامش خویش را فدای آن دیگری شدن در راه رضایت دیگران ، کند .

چگونه میتوان رضایت مردم را بدست آورد ؟ به سختی .

همواره در تو مینگرند و ضعف‌های آدمی را بزرگ و عیان می‌بینند و بر سرت میزنند که باید این باشی یا آن .

تباهی ما زمانی آغاز می‌شود که قدم در راه خواسته های دیگران می نهیم . فرزندان خود را مطابق توصیه های دیگران تربیت میکنیم ، خانه خود را مطابق سلیقه دیگران تزیین میکنیم و وقت خود را مطابق خواست دیگران می‌گذرانیم و تنها چیزی که به فراموشی می‌سپاریم خود و خواسته خود ، شادی درونی و آسایش خویش است .

فراموش میکنیم که اصلا یک آدم دیگر بودیم ، و خودمان را گم میکنیم وسط تمام باید ها و نباید ها ، همان قوانین نانوشته جامعه که بقیه میخواهند ما مطابق آن زندگی کنیم .

کار سختی است رها کردن خویش از این تله دیگران .کار دشواری است خود را در معرض انتقاد دیگران قرار دادن اما در پایان ، اگر چه ممکن است توسط خیل عظیمی از مردم تنها بمانیم ، اما آنچه باقی مانده تلی از خودمان است ، شاید به خاکستر نشسته ، اما خودمان است دیگر .مثل ققنوس که از خاکستر متولد میشود ما هم دوباره متولد خواهیم شد ، به سختی ، اما واقعی .

 

۲۸ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در فروردین ۹

آرام گیر ای جان پر ملال
اشک مریز بر این کالبد بیقرار 
بگذر ز تلخی این لحظه غریب 
آرام شو جان من 
آرام.
بی تابی غریب همین دم که بگذرد 
صبح خواهد شد آنی .
گذر یک روز پر ز همهمه 
و فراموشی این درد ناگزیر 
تا شب ، تا تاریکی ، تا سکوت  
غرق خواهد کرد تو را در فراموشی .
ای جان بی قرار !
ای جان بی تاب !
ای جان عاشق !
با تو چه باید کرد .؟

 

۲۵ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تکه ای شعر

تو را دوست داشتم،

چنان که گویی تو

آخرین عزیزان من

بر روی زمینی...

 

و تو رنجم دادی،

چنان که گویی من

آخرین دشمنان تو 

بر روی زمینم!

 

#غاده_السمان

 

 

۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در فروردین ۸

گرامی دار آزادی را 

ای در بند انتظار ، اسیر .

این عشق نیست که به بند میکشد تو را 

این چنگ زدن بر حضور دیگری است .

..........

در عشق که باید ، نباید است 

در عشق که بود هم ، نبودن است 

آخر چگونه میشود اسیر شد 

وقتی که وصل هم ، فراق است .

.....

باید که دست رها کنی در موج باد 

باید که در سکوت شب ، در بیفکنی 

باید که خود تبسم این لحظه ها شوی

این لحظه های دردمند ، پر ز حادثه 

این لحظه های ساکت خاموش 

این لحظه های پر ز فاجعه .

باید که خالی‌ شوی زهر چه هست 

باید که نشنوی و بشنوی 

باید که پر شوی از اینهمه تضاد 

شاید که در نهایت روز ، مبتلا شوی .

.......

 

 

۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خطر کن

یک روز می آید میشوم مثل بابا . دیگه هیچ کسی رو نمی‌شناسم ، در زمان گم خواهم شد ، آدرس خانه ام را گم خواهم کرد و فرزند انم را فراموش . و تو را نیز هم .

نه آن فواره های آب را به یاد خواهم آورد و نه آن غنچه های کوچک یخزده را ‌.

نه اولین تپش های قلب کودکانم را.

پس از چه رو از تو ننویسم ، پس از چه رو دوست داشتن را پاس ندارم ، و ازچه رو بترسم از همین صبح جاری روبرو که زندگی مشت میکوبد بر در با تمام سختی ها و اعجاب اش.

پس از چه رو تظاهر کنم به فراموشی ، هنوز که گاه فراموشی فرا نرسیده است .

خطر کن . شاید گاه دیگر همه چیز تمام شده باشد .

 

 

۲۳ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

درود بر تو

درود بر آنان 

آنهایی که بیهوده غضب نمی‌کنند بر روزگار کسان خویش ،

درود بر آنان 

آنهایی که رها نمی‌کنند آن دیگری را به حال خویش .

آنانی که مهربانی را 

نه از برای دیگران 

که از برای خویش 

می سپارند به دست زندگی 

تا چون بذر های کوچک افشان ، 

بغلتند برخاک سیاه ،

و سبز کنند پهنه گسترده و خشن روزگار دیگران را .

درود بر آنان 

که نمی‌ترسند از آنچه که هستند ، 

که پنهان خویش را 

دوست میدارند 

و قسمت میکنند جرعه های خوش طعم عشق را 

با چشم انتظاران ابدی .

زندگی بر شما گوارا باد .

بر تو نیز .

 

 

۲۱ فروردين ۰۱ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زیباترین حرفت را بگو

اندکی صبر کن 

در واپسین لحظات بودنت 

قبل از آخرین بدرودت

قبل از واپسین خدانگهدار

لبخند بزن 

تا تصویر حک شده در ذهنم 

با لبخند تو باشد .

گل‌های خشک شده در گلدان را 

با خود ببر 

پژمردگی ، یادگار تو نخواهد بود 

به نام شاملو ، زیباترین حرفت را بگو 

تا آن دم واپسین 

ایستاده در قاب در ،در این جدایی ابدی 

کلمات زیبا را 

جاری ساز

بر بستر اتاق .

آری یادگار تو این بوده و هست 

کلمات ، کلمات معطر ، نقش زیبایی کلمات بر تن کاغذ 

چه سخاوتمندانه می‌بخشیدی 

چه سخاوتمندانه دوست می‌داشتی .

همین از تو به یادگار خواهد ماند 

در ذهن روزگار .

 

 

۲۰ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در فروردین ۷

خستگی ، ذره ذره رسوب می‌کند بر تن .

کشدار و ممتد ، خطی طولانی بر بلندای روز .

چک چک کنان میریزد 

بر بلوغ روح ‌

چون رشته موی بلند بافته دخترکی عصیانگر 

که میگریزد در باغهای پنهان خوابهای شبانه ،

پیچ میخورد در پیکرم‌.

بیدارم کن 

مگذار که این رخوت 

لباس هر روزم باشد .

مگذار 

که اندازه تنم شود 

بیدارم کن 

ای من !

ای خویش !

 

 

 

۱۹ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

چه بسیار خوشبختم

یک جایی خواندم کسی نوشته بود که پشت در پروفایل آن دیگری ، در فضاهای مجازی سرگردان هست هنوز .

چه میشود که آدمها ، نمی‌توانند از این اتصال بگذرند ، الان حرفهای دکتر هلاکویی و امثال آنها را فراموش کنیم و از پوسته جدی و منطقی و عاقلانه خویش بیرون بیاییم که از تعقیب آدمهایی که رفته اند در فضاهای مجازی دست بکشید و سعی کنید فلان کنید و عاقل باشید و بزرگ شوید و حساب کتاب کنید و خلاصه ......

آدمها یک جایی بهم گره میخورند ، گاهی گره ها بدجوری گره اند، آنوقت آنجایی که فکر کردی که گره باز شده ، میبینی که باریکه نخی مانده هنوز به نشان بسته شدن ، هر چه می‌کشی در طول زمان باز نمیشود ، باریک و ترد و نازک است اما مانند زنجیر سفت و سخت و محکم میماند ، گاهی دلت را میکشد با خودش ، دردت می‌آید از فشارش ، گاهی دلت را شاد میکند با لطافت اش . گاهی دلخوشی توست وسط همه بدبختی های دنیا و گاهی زخم عمیق زندگی ات.

سخت است که بنشینیم و نسخه جدایی همه را کامل کنیم و بدهیم دستشان و بگوییم خب بروید دیگر ، فراموش کنید همه چیز را ، همه لبخندها و اشکها و شادی ها و تلخی ها را و به خوشی و خرمی در دنیای حال زندگی کنید .بروید دفعه بعد که شاملو میخوانید آنجا که میگوید "اشک رازی است ،لبخند رازی است ...."حق ندارید فرو روید در عمق تنهایی و اشک بریزید ، حق ندارید هر دفعه که شاملو میخواند : آی عشق ، چهره آبی ات، پیدا نیست ، دلتان بدجوری پیچ بخورد ‌.که آدمهای بزرگسال باید طبق نسخه روانشناسان و دکترها ، زندگی کنند و همه گره های باز شده گذشته را رها کنند و هیچ گاه برنگردند و به آن اتصال باریک ، که چون جوانه نورسته ای شکوفا می‌شود ،نگاه کنند و زندگی را در پناه این جمله که آه ، من چه بسیار خوشبختم ، زندگی کنند .

 

 

 

۱۹ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی