۲۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

شعر، خاطره

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سیه را خریده ام

 

بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست

پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم

دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را

 

تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم

دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام

از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام

 

اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد

در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای

 

هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز

آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند

بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!

نادر نادرپور

 

۲۹ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

لذت خواندن

کتاب "یک زندگی ساده تر " از آلن دو باتن ، کتاب کوچک لذت‌بخشی است که میتواند نگرش عظیمی در خواننده ایجاد کند . 

کتابی قوی و تاثیرگذار درباره راههای ساده کردن زندگی هایمان در این دنیای شلوغ است . این کتاب به لذت سادگی در خانه ، هنر ، کار ، روابط اجتماعی ، روابط عاطفی ....میپردازد و با زبانی ساده به شرح آن میپردازد . کتاب با این جمله آغاز میشود :

مطالعه فلسفه چه فایده ای دارد اگر تفکر شما را در مورد مسائل مهم زندگی روزمره بهبود ببخشد ؟ لودویگ ویتگنشتاین

 کتاب به روابط ساده تر می پردازد . در زندگی واقعی به چه تعداد دوست نیاز داریم ؟ به دنبال چه روابط اجتماعی هستیم ؟چه اندازه خود واقعی مان را به دیگران معرفی میکنیم تا روابط بهتری داشته باشیم . چقدر نیاز داریم که در بیرون و با دیگران وقت بگذاریم ؟ایا هر میهمانی ارزش آن را دارد که انزوای خودمان را به خاطرش بشکنیم .

روابط اجتماعی ساده تر را بررسی میکند ، به بررسی ترس آدمها از تنهایی میپردازد و در نهایت اینکه همه آدمها از بی‌خانمان شدن و از دست دادن همه چیز و زندگی کردن در کلبه ای کوچک و بدور از همه ، می‌ترسند. اما بوده اند آدمهایی که از این موقعیت ها برای خودشان به عنوان یک مراقبه و صلح درون استفاده کرده اند و به قول یک نویسنده آمریکایی ، دیوید تورو ، برای کسانی که آزادی درونی دارند ، مال و دارایی کافی در یک کلبه هست .درسی که این انسانها به ما می آموزند این نیست که باید در کلبه ها یا اتاقهای کوچک تک افتاده زندگی کنیم ، آنها به ما نشان میدهند که میتوان در شرایط مادی حداقلی زندگی کرد و در همین حال بلندپرواز بود . آنها به این ترس مان پایان میدهند که فروتنی مادی را باید به معنای خفت و خواری و فلاکت بگیریم .

شوق و اشتیاق برای زندگی کردن در مراکز و شهرهای بزرگ را بررسی میکند و درباره ترس‌های آدمها از زندگی کردن در شهرستان میپردازد و از بحران پر مشغله گری می‌گوید و درنهایت به ویژگی های فردی می‌پردازد که چگونه یک راهب مدرن باشیم و با سادگی و وقار زندگی کنیم .به امور مادی درست توجه کنیم و هماهنگی را با امور مادی درک کنیم ، مادی گرایی بد از عدم درک درست اشیا ناشی میشود ، مادی گرایی خوب راهنمایی مان میکند تا چیزهای کمتری را بخواهیم و آنها را درست انتخاب کنیم و به وسایل ضروری بپردازیم که موجب آرامش و خوشنودی ما هستند 

چطور کمتر متظاهر باشیم ، کمتر به اخبار اهمیت بدهیم و درنهایت با بحثی زیبا درباره بازنشستگی به پایان کتاب میرسیم.بازنشستگی به معنای ترک فعالیت هایی است که دلبستگی به آنها نداریم ، مانند بازنشستگی از روابط دست و پاگیری که سودی برایمان ندارند .اگر لازم است تعداد مراسمی که سودی برایمان ندارند و تنها باید در آن تظاهر کنیم که با همه موافق هستیم و لذتی در آن نیابیم را کاهش دهیم و یا بهتر نیست خودمان را از اینگونه روابط اجتماعی معاف کنیم ؟ 

گام مهم برای داشتن یک زندگی ساده تر ، خلاص شدن از دست چیزها نیست ، بلکه پاسخ به این سوال است که خواسته ها و آرزوهای حقیقی ما چیست ، سادگی که با هماهنگی با چیزهای درست و ضروری به وجود می آید و باعث آرامش و شکوفایی انسان میشود .

۲۷ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ماه۴

همیشه جا می ماندیم 

از قطار شادی های کوچک و بزرگ ، 

مرزهای خانه ما ، 

بسته میشد بر امواج لذت های ساده کودکی ، 

دیوارهای نم گرفته ، با ترکهای که فریاد می‌زدند: 

به دادمان برسید ، در حال ریزشیم .

فرو می ریختند .

صدای دیوار ، صدای ما ، صدای خانه ، 

گم میشد میان هیاهوی خشم زندگی .

خانه میپوسید و چنگ می‌انداخت بر معصومیت ما ، 

میکاشت تنفر را در باغچه 

و باد ، بذرها را با خود می‌برد به سرزمین جوانی .

همیشه جا می ماندیم ، برف شادی ، در همان نواحی ، کمی دورتر از ما ، بر زمین می ریخت .

سهم ما ، تنها زوزه باد بود و لرزش سرما .

اگر بر دستان امروز ما قلم هست و کاغذ ، 

نه از نزاری ماست .

تبر ها را در همان خانه های پوسیده دفن کردیم 

تا نفرت نیز ، با آن باقی بماند .

اینک رهاییم از هر آنچه که با آن انباشته شده بودیم .

۲۵ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای خواهرم

گاهی در ناخودآگاه ، با خودم می‌گویم باید به خواهرم تلفن کنم ، خیلی وقت است صدایش را نشنیده ام ، ناگهان به خود می آیم ، او دیگر نیست تا جواب من را بدهد و من همچنان در جایی از ذهنم ، او را تصور میکنم . نمی‌توانی شدت اندوهی را که در جانم می افتد را تصور کنی .ضربان قلبم بالا میرود و احساس خفگی میکنم . همان حسی که وقت شنیدن خبر درگذشت اش داشتم ، خفگی و خفگی و گرمای غیر قابل تحملی که در تنم حس میکردم . 

نمیخواهم که بپذیرم که رفته است ، دوست دارم به این بازی ادامه بدهم ، در رویای خودم ، او در جایی از دنیا ، سالم و شاد تصور کنم در خانه ای که از تمیزی برق میزند ، با تمام مواد شوینده ای که دوست دارد همیشه در خانه باشند ، در حال لذت بردن از این همه پاکیزه گی باشد .  

اشکهایی که برایش میریزم زمانی که رویا تمام میشود ، سوزاننده است ، انگار فرق دارد با اشک های دیگر ، تمام صورتت را می‌سوزاند ، چشمهایت را پر خون میکند ، مزه تلخی توی دهانت جمع میشود . بازی تمام شده است . یک من بالغ هست که میگوید تمامش کن ، سوگواری ات را کامل کن ، زمان اندوهت را کمرنگ میکند . 

یک من دیگر ، همان من عصیانگر مدهوش ، میگوید به بازی ادامه بده ، او زنده است ، در جایی شاد است ، پس در درونت با او زندگی کن . 

این مکالمات دردناک ، برای همیشه ، تا دم مرگ ، با آدم می ماند ، تنها مرگ است که این چرخه عظیم اندوه را تمام می‌کند .

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای ولنتاین

میگوید :ولنتاین امسال هم کسی برای ما ، خرس و شکلات نخرید ، دیدی . چه حیف !

میگویم :بیا ازکمد دخترها ، هر چقدر دلت خواست خرس عروسکی بردار ، نمیدانم با اینهمه خرس چکار کنم ، شکلات هم خودم برایت میخرم .

سرش را بالا می‌گیرد و میگوید آخه خرس بازی سلدا و سلین ، به چه درد من میخورد ، باید یکی که عاشق آدم هست برایت هدیه بیاورد .

میگویم : تا جایی که من میدانم ، عاشق آدم ، به آدم باید کتاب هدیه کند ، گل بدهد ، یا یک سی دی موسیقی ، یا اصلا هیچی هدیه ندهد ، همین‌که نگاهت کند با مهربانی و با تمام وجودش احساس شادی کند کافی است . اینها که روز ولنتاین تو خیابان دنبال خرید خرس و شکلات هستند مگر همه عاشق هم هستند؟که تو غمبرک زدی که کسی برات هدیه نخریده .

میگوید :تو نمی‌فهمی ، اصلا پیر شدی خودت ، راهبه شدی ، همش میروی پیاده روی ، پادکست گوش میدی ، به درد و رنج مردم گوش میدی ، همش غم ، همش موسیقی غمگین ، معلومه که نمی‌فهمی دنیای جدید آدمها دنبال چی هستند .اصلا خودت را نگاه کن ، همه چیز تو عجیب است ....

مکالمه تمام میشود ، زنی که روبروی من بود در آینه گم می‌شود . سکوت خانه را می‌گیرد ، فنجان قهوه سرد شده ، کتاب شعر فروغ باز مانده روی میز ، روز عشق در خیابان آغاز میشود .

 

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۴۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای زندگی

به خاطر داری نامم را ، 

یا آهنگ کلامم را ، 

به وقت تکرار نامت ؟ 

فراموش نکرده ای ، زنان سرزمینی را که از برهوت عشق آمده بودند ، 

تا بیتوته کنند شاید در سرزمین موعود خویش ، 

که می بارد باران بسیار بر آن ، 

سرزمینی که مردمانش نام هم را به ستایش ، تکرار میکنند 

و شیدایی خویش را ، 

بی پروا ، فریاد می زنند .

سرزمینی که یافت نشد بر نقشه ای ، 

زنان بیهوده جستجوگر ، مدهوش و غمگین ، تسلیم نمی‌شدند ، 

چرا که باورشان بر این بود ، بر اینکه عشق را بیافرینند ، 

چرا که نام تو را می‌دانستند ، 

و آهنگ صدایت را ، 

نبرده بودند از خاطرشان.

به نام زندگی ، 

به نام زن ، 

به نام آزادی .

 

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۱۶ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای فروغ ، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

زندگینامه ( برگرفته از کانال تلگرامی زمستان )

#فروغ_فرخزاد

زادروز: ۸ دی ۱۳۱۳-۱۹۳۵تهران 

درگذشت: ۲۴ بهمن ۱۳۴۵-۱۹۶۷تهران 

آرامگاه: گورستان ظهیرالدوله 

نام‌های دیگر: فروغ‌الزمان فرخزاد عراقی (اراکی)  

همسر: پرویز شاپور(از هم جدا شدند)

فرزندان: کامیار شاپور 

والدین: توران وزیری تبار، محمد فرخزاد

 

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.

 

فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.

 

بعد از نیما یوشیج، فروغ در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.

#زندگینامه

فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.

فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.

 

ازدواج با پرویز شاپور

فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور(طنزپرداز ایرانی) که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود.

فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم" منتشر گردید.

#سفر_به_اروپا

پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت.

وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد

. آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ

در سال ۱۳۳۷ آشنایی با ابراهیم گلستان(نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی) و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.

این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند.

در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.

در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند.

پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.

#پایان_زندگی

آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.

در بین سالهای ۱۳۴۲-۴۳ فروغ یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی کلفتش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.

فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت.

جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

 

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۱۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۶

میخواستم ذرات نور باشم ، 

در جهان دیگری ، 

در دستان بخشنده مادرم ، آفتاب ، 

بر تو بخشیده میشدم 

تا همیشه ، 

تا میان روزهای با تو بودن ، چرخ میزدم میان زمان ، 

و در ابدیت همیشگی مادرم ، خورشید 

شریک میشدم با تو .

یا نسیمی ، که همواره 

در برت ، در میان دستهایت ، می‌وزید ،

لبخندت را ، و مهربانی دستهایت را ، 

با خود می‌برد به هر کجا که می‌توانست .

یا شاید آسمانی ، بالای سرت ، یا حتی گلی در باغچه ات.

تنها ، میخواستم باشم در کنارت ،

برای دمی ،

لحظه‌ای ،

درنگی .

 

 

۲۳ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه۵

حرفهای من برایت ، تمامی ندارد ، 

چرا که من از ابدیت میگویم ، برای تو ،

نه از بیهودگی و تکرار ‌.

دلتنگی هایی ابدی ، سبب ممنوعه در دست حوا 

و غم دور ی از جاودانگی .

من که نه حوای تو ام ، 

 اما جدا مانده ام از سرزمین ام ، از تو ، 

تنها دلی دارم ، 

که پر نمیشود با فنجانی عشق ، 

  دلش ، اقیانوسی میخواهد از عشق ، 

و نمی یابدش ، 

به گل نشسته جانم ، ویرانه است تنم ،

باید چه کنم ؟

 

۲۳ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک برش از کتاب

چه خوب است که انسان روحی را یافته باشد تا در میان آشوبِ طوفان ها بتواند در دامنش بخزد

پناهگاهی اطمینان‌بخش که در آن به انتظار آرامش ضربان قلب خود نفسی برآورد

بزرگ ترین شادی را در آن بیابد که خود را به اختیار او گذارد

احساس کند که رازدارش اوست

زیبایی‌های جهان را با حواس او در آغوش کشد

با قلب او از زندگی کام گیرد

حتی با او رنج ببرد

آه رنج کشیدن با دوست، شادی ست ...

 

 

📗 #ژان_کریستف

🖌 #رومن_رولان

 

 

 

۲۰ بهمن ۰۱ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی