۲۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

برای صبح

پدر  می گوید :چند ساله شبه ، چرا صبح نمیشه . قبلا زیاد صبح میشد الان دیگه همش تاریکی هست . دنیا چقدر عوض شده .

مادر جواب نمی‌دهد . دیگر از جواب دادن به پدر دست کشیده ، فقط می‌نشیند کنارش و میگوید: نگران نباش ، همه شبها من کنارت میمانم تا نترسی . 

پدر میگوید : اگر صبح شد و من خوابم برد بیدارم کن ، باید بروم سر کار ، خیلی وقته که اینجا دراز کشیده ام ، چرا صبح ها بیدارم نمیکنی .

مادر دستش را می‌گیرد و قول میدهد که بیدارش کند به محض صبح شدن .

پدر آرام میگیرد و می‌خوابد . 

ایکاش خواب صبح را ببیند و در دنیای رویا ، همه چیز را به خاطر آورد . ایکاش در دنیای رویا ، بشود همان مردی که دوست دارد ، مرد صبحهای زود بیدار شدن و رفتن به سر کارش . ایکاش رویاهای شیرین تری به یاد آورد و به شادی لبخند بزند . لبخند را نیز از یاد برده است . ایکاش برای پدر صبح شود .

 

 

۱۷ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ماه ۳

دوست داشتنت ، 

نسیم خنک صبح بهمن ماه را می‌ماند 

در سرزمینهای گرم جنوب ، 

لطافت شنهای نرم و سبک آغوش دریا ، 

شور موجهای افتاده در لبه های صخره های صدفی* ، 

و گاه ، گرمای کشدار صحرا ، برهوت ، بیابان‌های تشنه

را می‌ماند ، نفس تنگ و دم شرجی ، 

بر قلبت می افتد ، هرم داغ اندوه ، انتظار .

گاه عطر درختان لیمو و گاه سپیدی بهار نارنج ها،

چه جهان پیچیده و پر شگفتی است 

اینگونه که من دوستت می دارم .

 

*صخره های صدفی یا ساحل صدفی : ساحلی در کنار شهر کوشکنار هرمزگان که صخره های بزرگ در کنار هم ، آبراهی ایجاد میکنند ، موجها در آن بالا و پایین می روند و صدفهای بسیار باقی می‌ماند در بریدگی میان صخره ها .

 

 

۱۶ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۵۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۴

خروش درنای مهاجری ، 

در گلویمان ،

خاموش میشود ، 

هر دم ، 

که می ساییم دستی بر قلبمان،

تا شاید آرام گیرد اندکی ، 

در این طغیان بیهوده ، 

ویرانگر ، 

تن سوز .

بر ویرانه کدام سرزمین باید 

مویه کنیم ، 

ما ، زنان ساده خوشبخت دیروز،

که امروز ، هر روز ، رخت عزا بر تن کرده ، 

مجالی برای از تن کندنش ، نمانده 

در سیاهی نفرین شده زمانه .

نه صدایی مانده ، نه حنجره ای می‌تواند دگر باره

آواز سر دهد به شادی ، به مهربانی ، به زیستن 

که مرگ ، جشن هر روزه اش ، پای کوبیدن بر تنمان و 

 دمیدن بر شیپور گیج کننده نا امیدی مان .

دستم را بگیر ، 

صدای من باش ، 

سکوت من باش ، 

تسکین من باش ، 

در این عزای ابدی . ‌

۱۴ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۳

بیگاه ، آمده بودم 

بر درگاه ، 

ضربه های بی‌جان بر در ، 

که آزار ندهد گوشی را ، 

در زمان نامناسب ، 

بر درگاه غریبه ای ، 

ایستاده مردد ، 

چه میخواستم از این انتظار ، 

در پشت دری که باز میشد ، 

به هیچ ، به تهی ، 

چه را طلب میکردم ؟

سهمی را که پرداخت نمیشد ؟

یا عشقی که رفته بود از خاطری ، 

ایستاده ، مردد ، بیگانه ، 

گوش سپرده به صدای کوبه ای

که نمی‌شنود کسی صدایش را .

۰۹ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۲

ما ، دور افتاده بودیم 

از سرزمین و خانه خویش .

متعلق به خاکی نبودیم ،

و نه متعلق به حصاری ، مرزی ، جاده ای.

چون کولیان سرمست ، راه پیمایی ابدی خویش را 

بر خود هموار می ساختیم 

دست در دست بی خانمانان سرگردان ، 

جشن گم گشتگی خویش را 

بر کوی و برزن جهان 

گرامی می‌داشتیم .

اینچنین آواره و مست ، از غربت خویش ، 

سرود خوانان ، 

دیوانگان را بیشتر شبیه بودیم ، 

جماعتی شوریده و مست ، 

پای در راه ، 

آسمان بالای سر ، 

و زمین بر زیر پای ، 

زمین ، بستری سخت و هوا آغوشی فراخ .

بر دیده تحقیر نگریستند بر ما ، 

که از آن جماعت پر تکبر خوش پوش مال اندوز،

دوری گزیده بودیم .

این سرنوشت ما نبود, 

این انتخاب ما بود 

در راه ماندن و گمگشته بودن

ذره ای از هستی بودن و نبودن ، معلق در زمان و مکان 

تا مرگ خویش را بر آغوش  

و بر خاک پذیرنده ، آرام گیریم .

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ماه ۲

در هر لبریز شدن ، 

در هر تهی شدن ، 

ترکهای قلبت ، 

می شود آشکارتر .

سخت ترین ریشه ها ، 

مقاومترین گیاهان ، 

در ترکهای کوههای سر به فلک کشیده ، 

می سپارند دل به نور .

ترکهای دلت را 

پر ریشه کن .

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ۱

دستانم سوخته ، 

انگشتان ، تاول زده 

به شعله های جهنده آتشی 

که هستم 

نگاهبانش.

آتش ، بر من مهر می ورزد و 

من بر آتش 

عاشقم .

ما را توان دوری نیست از هم .

همت بسته ایم بر 

نابودی تن.

شعله ها بر من آغوش کشان ، 

مهر خویش را ، با بارانی از گرما ، 

نثارم می‌کنند.

خلق ، تمسخر کنان ، 

گذران مرا ، می‌گیرند بر نیشخند خویش .

من اما ، نابودی خویش را 

نظاره گر ، پاس می دارم آتش ام را .

چرا که من 

نگاهبان جهنم ام.

و آسودگی خویش را 

در آن می یابم .

روحی بیمار که در سوختن خویش . 

می یابد سعادت اش را .

 

 

 

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۱

اندوه ، اندوهگین بودن ، فرایندی ارادی نیست . آدمها ، اراده ای برای به دوش کشیدن یا نکشیدن آن ندارند .

اندوه ، از درون انسان می آید ، آنگونه در تمام بدن آدمی ، تنش ، روحش ، ریشه میکند در سکوت ، لانه می گزیند در قلبش ، که یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و احساس سنگینی می‌کنی ، میتوانی ریشه هایش را در وجودت احساس کنی ، تاریکی درونت را حس کنی ، طعم تلخش را در زیر زبانت مزه مزه کنی و حس خفه کننده اش را بر گلویت ، احساس کنی .

اندوه انسان ، به اختیار نیست ، به تصمیم گیری نیست ،

اینگونه نیست که یک روز تصمیم بگیری که میخواهم اندوهگین باشم یا غمگین ، یا غم خویش را تحمل کنم .فرایندی است تدریجی ، که در درون انسان چیزی را تغییر میدهد .

 اندوه ، خود رنج است ، خود خاموشی ، خود سکوت ، تحملش ، کاری است بی نهایت دشوار ، چرا که باید به تنهایی آنرا تاب بیاوری ، دم بر نیاوری و لب بر بندی ، لبخند بزنی و به زندگی ادامه دهی. 

 

 

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک برش کتاب

عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است، نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی، یا عشق جسمانی؟

از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق، خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتش‌اش، یا بیرون‌اش هستی در حسرت‌اش …

 

#شمس

#ملت_عشق

 

۰۱ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تاب می آورم

میتوانم با همین اندک کلمات تو ، 

بپیمایم راههای آتشین جهنم را ، 

تاب بیاورم تمام اندوه مجنون را ، 

تمام درد ضرب آهنگ تیشه فرهاد را ، 

میتوانم در دل زمستان های جانگداز 

با همین اندک کلمات ات ، 

چون گیاهان مدفون در دل خاک ، 

ریشه در تیرگی ، امیدوار ، 

بیاسایم تا بهار .

تنها با همین کلمات .

۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی