۲۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

به وقت تابستان ۳۵

بدرود مرداد!

ای ماه محزون !

گیج و منگ شرجی تابستان ، 

تو را بدرود میگوییم 

تا از خاطر ببریم اندوه عمیق مرداد ماه را 

تو را با طعم گس انگورهای نارس تاکستان‌های سوخته ، 

تو را با انبوه سیاهی انجیر های رسیده بر عظمت درختان ، 

بدورد می‌گوییم .

شاید که تابستان دیگر 

در درودی دیگر بر تو 

شادی های پنهانی در زیر پوست کشیده ات ، 

پنهان کرده باشی و ما را 

در آغوش گیری بیصبرانه.

درود بر تو !

و بدرود با تو .

۳۱ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

استخوان مردگان را شخم بزن

" استخوان مردگان را شخم بزن " رمانی است از نویسنده لهستانی ، اولگا توکارچوک ، رمانی پیچیده ، عجیب و غریب ، گاهی خسته کننده ، در حین حال شگفت انگیز ، آمیخته با احساسات متفاوت ، داستان زنی است که در جنگلی در غرب لهستان ، منطقه‌ای دور افتاده ، زندگی میکند . او در حدود شصت سال دارد ، عاشق اشعار ویلیام بلیک ، شاعر بریتانیایی ، و اختر شناسی است . در گذشته در کشورهای دیگر ، پل سازی می‌کرده اما بعد بیمار میشود و به لهستان بر میگردد ، معلم میشود و بعد بازنشستگی به بررسی املاک همسایه‌ها در فصول سرد سال که همه منطقه را ترک میکنند می‌پردازد. بعد از مرگ ناگهانی همسایه اش که چندان هم دوستش ندارد ، چند قتل دیگر در منطقه رخ میدهد ، راوی به دنبال سرنخ های برای پیدا کردن قاتل میگردد ، او معتقد است که حیوانات در حال انتقام گیری خوداز شکارچیان هستند و ....

در حین خواندن کتاب ، نویسنده از زبان راوی ، به توضیح علم اخترشناسی میپردازد ، راوی معتقد است که اختر شناسی چنان در زندگی انسان مهم است که حتی با دانستن ماه و روز تولد آدمها ، میتوان تاریخ مرگ و چگونگی مردن آنها و اتفاق های مهم زندگی شان را پیش بینی کرد. او در نگاه دیگران ، زنی عجیب و غریب است که بیشتر ترجیح میدهد در تنهایی زندگی کند ‌، او که مخالف شکار حیوانات است ، سعی می‌کند با نوشتن نامه های زیادی به مقامات درباره شکارهای غیر قانونی و قانونی ، هشدار دهد ، اما هیچکس اهمیتی به آنها نمی‌دهد . توصیفات زیادی در کتاب درباره طبیعت خشن و سخت و در عین حال زیبای منطقه نیز شده است ، زمستان های سخت و جانفرسا که آدمی را به چالش وا میدارد و تنها آدمهای سر سخت قادر به ماندن و دوام آوردن ، در منطقه ،باقی می‌مانند. 

خواندن کتاب عجیب و شگفت انگیز استخوان مردگان را شخم بزن را به خوانندگان کتابهای جنایی و علاقه مند به ادبیات ، توصیه میشود . 

 

۳۱ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳۴

اسبی هستم 

در دنیای دیگری ، 

اسبی سرکش 

که پای در دشتهای خشک و سوخته ، می فشارد ،

تا رسیدن به خنکای دامنه کوههای دوردست ، 

آنجا که شبنم سحرگاه ، آیینه صبح میشود 

و آسمان ، آسمان مهربان ، در افق ، لبخند. می زند ، 

اسبی هستم 

به جستجوی تو ، 

پای کوبان ، 

غرق خون ، 

می دوم ، 

بی هیچ خستگی ، یا هیچ رنجی ، 

تنها در آغوش باد ، 

به انتظار تو ، می آیم 

در دنیاهای دیگر ، زندگی زیباتر می‌شود و مهربان‌تر

مرگ نیز ، حتی 

آسان می نمایاند در انتها .

۳۰ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳۳

معمولی بودیم ، 

همین آدمهای معمولی هر روز به تکرار ،

نه زیبا و نه نا زیبا ، 

نه گناهکار و نه بی گناه ، 

نه فرشته و نه شیطان ، 

دلمان اما گرم می‌شد به شعله های مقدس ، 

عشق ، ما را برتر میکرد انگار

از هجوم بیهودگی ، 

یکنواختی هر روز ، 

روح صیقل داده می‌شد با سایش احساس ، 

چشم ، زیبا می‌دید ، 

دست ، مهربان می‌شد ، 

زیباتر می‌شدیم ، سبک تر ، انسان تر ، 

اکنون که میان خاکستر عشق ، ایستاده ایم 

نه آنیم که بودیم 

نه آنیم که هستیم .

 

۲۶ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه شعر ۲

جدایی تاریک است و گس

سهم خود را از آن می‌پذیرم،

تو چرا گریه می‌کنی؟

دستم را در دست خود بگیر

و بگو که در یادم خواهی بود

قول بده سری به خواب‌هایم بزنی

من و تو چون دو کوه،

دور از هم جدا از هم

نه توانِ حرکتی نه امیدِ دیداری

آرزویم اما این است که عشق خود را

با ستاره‌های نیمه‌شبان به سویم بفرستی

 

"آنا آخماتووا"

برگردان: احمدپوری

۲۶ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳۲

 

برایت شعر خواهم خواند 

تمام عاشقانه های زمین را

از بادهای کولی و سرگردان صحرا ، 

آموخته ام .

تمام زمزمه های مهربانی مادران ایل را 

که بلندای کوهها تا سینه کش دشتها را 

با آواز های خویش ،

میکنند مسحور ، 

خواهم خواند ،

کلمات سرگردان مغرور را 

رام خواهم کرد 

تا برایت ، زیباترین ها را ، 

بسرایند .

موسیقی هم آغوشی آسمان و دشت ، 

گریز رمه های بی تاب در سحر گاه ، 

چشم انتظاری دخترکان عاشق و بیتاب ، 

در بالا بلندی تپه های سوخته ، 

برایت خواهم گفت ، 

برایت خواهم سرود ، 

برایت نقش خواهم زد ،

ای مهربان من ،

چشم بگشا !

 

 

۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان۳۱

پیچ در پیچ و سنگلاخ اند
کوره راههای سرگردانی ، در پی تو ،
روشن کن چراغی بر راهم ،
بیفروز آتشی ، 
میهمان کن ماه بازیگوش را ، 
به این آسمان تیره صحرا ، 
میازار بیش از این ، 
مسافر خسته و نومید راه را ،
چشمه ای بجوشان بر کویر ، 
سایه بگستر ، بر پهنه جهنم دشت سوزان ، 
عابران را ، آوازی سحر آمیز 
هدیه ده ، 
ای عشق !
ای رهایی !
ای امید گم‌گشته!

 

۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان۳۰

تو تمام نخواهی شد 

هر سال با اولین نسیم خنک پاییزی 

که میپیچد در جان زمین ، 

متولد میشوی ، 

در لایه لایه پوسته سخت کوه ها ، 

در قشر پیچیده تن درختان انبوه ، 

میان کندوهای پر از غوغای زنبورهای عسل ،

میپیچی ، 

زمزمه می‌کنی ، 

آواز می‌خوانی ، 

جان میدهی ، 

زندگی را متبرک می‌کنی ، 

ای همهمه مقدس جان !

خاموشی مگزین .

ای تو !

ای عشق ! 

۲۲ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۹

ای اندوه مقدس !
تو را در اعماق نیستی ، دفن میکنیم 
شاید برای همیشه ، ترکمان کنی ،
شاید درون حفره های تنم ، که پیشتر از تو آغشته بود 
شادی های بیهوده ، ریشه کنند 
شادی های بی حاصل ، اما کمتر دردآور 
شاید که زندگی ، مهربان‌تر شود با ما 
اندکی ،
بی تو ، 
ای اندوه مقدس ، 
رهایمان کن دیگر .

.......................‌‌‌‌

 

 آخر چگونه تمام شد ماجرا ،
در آستانه آفرینش اش ، 
ما بیقرار خواندن داستان تو بودیم ، 
تو ، خسته ، از این تکرار ‌.
جز خوانش لحظه به لحظه ات ، 
با ما نبود هیچ آرزوی دیگری ، 
اما همین اتفاق ساده هم ، 
از ما دریغ شد ، به سادگی .

 

۲۱ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک اسطوره ، درگذشت

🔴 فرزندِ ایران

 

بر سنگ گوری تازه نامی هست

دارنده این نام را هرگز ندیدم من 

اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند 

و مردمانی هم که چون من ، دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمیدانند 

اما ؛

هرکس که اینجا هست

با خشم و فریادی گره در مشت 

می داند ، که او را کُشت ! 

بر گِرد گور تازه جمعی سوگواران است 

دیگر کسی اینجا نمی پرسد 

این خفته در خاک از کجا و از کدامان است ؟

می دانند ...

او فرزند «ایران» است .

#‌هوشنگ_ابتهاج

 

۱۹ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی