۲۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

جایی که عاشق بودیم

" جایی که عاشق بودیم "بهترین رمان عاشقانه ی سال ۲۰۱۵ ،به انتخاب آمازون و تایم ، به قلم جنیفر نیون ، زندگی نسل نوجوانی را ترسیم می‌کند که سردرگم و خسته هستند ، هر چهل ثانیه یک نفر در دنیا بر اثر خودکشی میمیرد ، بازماندگان اغلب دوست ندارند درباره این اتفاق صحبت کنند ، مردم به ندرت برای کسی که خودکشی کرده گل می آورند ، اغلب بیماریهای روحی و روانی در نوجوانان و جوانان تشخیص داده نمیشود و باعث آمار بالای خود کشی در این قشر می‌شود .

تئودور فینچ ، سال آخر دبیرستان است ، پدرش آنها را ترک کرده است و با خانواده جدیدش زندگی میکند ، مادرش اغلب آشفته است و در دو شیفت کار میکند ، تئو ، دچار اختلال دو قطبی است و اغلب اوقات به روشهای مردن فکر میکند ، در عین حال زمانی که دچار سر خوشی است ، میتواند به بهترین دوست تبدیل شود ، او در ابتدای رمان ، بالای برج ناقوس ، با وایلت روبرو میشود که او هم قصد خودکشی دارد ، وایلت چند ماه پیش ، خواهر بزرگترش را در تصادف از دست داده است ، همه او را به تلاش دوباره برای برگشت به زندگی تشویق میکنند و او نمی‌تواند انتظارات دیگران را برآورده سازد ، اینجاست که محافظت از وایلت ، به وظیفه تئو ، تبدیل میشود ، آنها در پروژه بازدید از محل های زیبای ایالت ، با هم همکاری می‌کنند و در این بازدیدها ، بازگشت آهسته ،آهسته ی وایلت به زندگی صورت می‌گیرد ، اما سرگردانی تئو ، بیشتر میشود و در نهایت ، خود را در آبهای عمیق ، غرق میسازد .

کتاب ، با توصیف کامل حالات روحی شخصیت‌ها ، دریچه ای باز میکند به حفره های زندگی آنها ، کمکی که می‌توانست به آنها شود ، اما دریغ میشود ، دوستانی که می‌توانستند در کنارشان باشند ، اما نبودند . 

در پایان کتاب با این نکات طلایی تمام میشود :

اگر فکر میکنید مشکلی هست ، آن را بیان کنید .

شما تنها نیستید .

تقصیر شما نیست .

کمک آن بیرون است .

 

۰۵ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۱۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۱

 

آمده بودم که بمانم 

در کنار ت 

 در میان تندبادهایی که ریشه های سست درختان مغرور را به پرواز در می آورد ،

آخرین ترانه ای را که میدانم 

با صدای خش دار و فرسوده برایت 

زمزمه کنم ،

اما تو 

با اولین قطار صبحگاه 

از این سرزمین پر طوفان 

گریخته بودی 

تا شاید در جایی ، ریشه کنی اینبار 

عمیق و پر قدرت .

زمزمه هایم را 

ایکاش با خود میبردی 

برای وقت دلتنگی . 

با کدام تند باد 

به پرواز در خواهم آمد ؟

 

۰۴ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۰

مریم مجدلیه 

من بودم ، 

در صحراهای پر غبار 

سنگسارم می‌کردند ،

با سنگی 

که نفرت خلق

از دوست داشتن 

در آن نهفته بود .

من اما 

مسلخ خویش را دوست می داشتم ،

که آخرین نگاه تو را بر خویش 

به یادگار 

دفن میکردم .

 

 

۰۲ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۳۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۱۹

 ما بدرقه کردیم تو را 

در سکوت ،

لبخند بر لب ، 

اشک چشم را زدوده ، 

تا حال درون ، آشکار ننماید ،

چمدان را به دست ات دادیم و 

آرزوی خیر برایت بر لب ، 

پشت سرت ،جا ماندیم .

انگار به سازگاری با سفر ، 

انگار به سازش با رفتنت، 

انگار دست شسته از وجودت ، 

راهیت کردیم ، 

ایکاش 

زاری میکردیم ، 

ایکاش ، ضجه می‌زدیم ،

ایکاش ....

اما ایستادیم ، سر به زمین فتاده 

راهیت کردیم 

وقلب فرسوده مان را 

همانجا ، در زیر خاک 

دفن .

 

۰۱ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی