زمانی که " بریت ماری " شصت ساله بعد از چهل سال خانه داری ، در یک روز ژانویه وارد اداره کار میشود و از دختری که به نظرش ، مدل موهای عجیبی دارد ،درخواست پر کردن فرم میکند ، شاید خودش هم فکرش را نمیکند چه سفر عجیبی را شروع کرده است .
رمان " بریت ماری اینجا بود " از فردریک بکمن ، با ترجمه آذین سرداری ، اینگونه آغاز میشود . بکمن که با کتاب مردی به نام اوه ، به شهرت رسیده است ، در این زمان بسیار زیبا ، داستان زنی را به تصویر میکشد که بعد از سالهای طولانی زندگی مشترک که همراه با وسواس بسیار برای تمیز نگهداشتن ، مرتب کردن خانه ، وسواس بسیار برای درست زندگی کردن ،همراه بوده است ناگهان در هنگام سکته قلبی همسرش که چهل سال در کنارش زندگی کرده ، متوجه حضور زنی دیگر میشود ، برای همین او را ترک میکند و برای اینکه در تنهایی نمیرد و هیچ کس متوجه مرگش نشود ، دنبال کار میگردد ، چرا که به قول بریت ماری ، آدمی که سر کار میرود ، غیبتش مشهود است .
در یک مرکز تفریحی خالی در حومه شهر ، برای چند هفته کاری می گیرد . در محله ای به نام بورک ، که مردم عاشق فوتبال و پیتزا هستند ، او برای اولین بار از محیط امن و مرتب خانه خارج میشود تا در دنیایی که چندان تمیز نیست زندگی کند .
در بورک ، به دلیل بحران اقتصادی ، اغلب کسب و کارها تعطیل شده اند ، مردم خانه های خود را برای فروش گذاشته اند و یا آنجا را ترک کرده اند .تنها چیزی که باقی مانده ، عشق به فوتبال است و بس .
بچه هایی که در زمین خاکی ، فوتبال بازی میکنند و اغلب زندگی های سختی دارند ، وارد دنیای بریت ماری میشوند ، بریت ماری اتو کشیده با لیست های منظم ، اکنون وارد هرج مرج شهر میشود و شخصیت خود را به چالش میکشد .
رمان آنقدر زیبا و خواندنی هست که خواننده ، دلش نمیخواهد آن را ناتمام بگذارد ، داستان تنهایی آدمها ، عشق ، دوست داشتن ها ، نادیده گرفتن ها ، نادیده شدنها ، دنیای بچه ها ، همه به زیبایی در زمان گنجانده شده است . دنیایی که در آن حتی طرفدار یک تیم بودن هم ، نشان از خیلی چیزها دارد و میتواند زندگی آدمها را تغییر دهد .
و درنهایت این آدمها هستند که با ردپاهای خود در زندگی دیگران ، از خود یادگارهای بسیار به جا میگذارند ، طوری که مردم بورک همواره میگویند : بریت ماری اینجا بوده است .