۲۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

به وقت تابستان ۴۵

جهانت را به من بسپار ،

سرشار کلمه خواهم کرد ، 

بارش بی امان نت های بیقرار دوست داشتنت بر دامنه کوهها ،

از آسمان اش ، شکوفه های بهار نارنج خواهد بارید و 

دشتهایش ،پر از رقص اسبان عاشق خواهد شد .

خورشیدش ، التهاب قلب عاشقی را خواهد داشت 

که در انتظار و هیجان خویش ، پر شور و تپنده 

ضربان گرم خویش را ، هدیه میکند به جهان .

جهانت را به من بسپار ، 

مرا که عاشق لبخند توام ، 

تا تمام زمزمه های سالهای نبودنت را ، 

به لالایی های دلنواز بودنت ، بدل کنم .

ما را پناه ده 

ای اشتیاق پر شور ، 

ما را پناه ده در این جهان بی بدیل .

ما را پناه ده.

 

۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۸:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب۵

روباه گفت :

کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی !

اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می‌شود و هرچه ساعت جلوتر برود، بیشتر احساس شادی و خوش بختی می‌کنم !

ساعت چهار که شد دلم بنا می‌کند شور زدن و نگران شدن، آن وقت است که قدر خوشبختی را می‌فهمم !

امّا اگر تو وقت و بی‌وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم ...؟!

هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد ...!

 

 

✍🏾 #آنتوان_دوسنت_اگزوپری

📕 شازده کوچولو

۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۴

دیگر اشک نمی ریزیم ، 

از نسل زنانی هستیم که چون سنگ می مانند.

درونشان ، چون امواج متلاطم دریا ، خروشان است 

و نگاهشان ، تهی ، سخت و سرد .

اشک ، تمام که میشود ، دیگر خون باید گریست 

خون گرم زندگی که جاری میشود بر خاک ، 

خون عشق ، 

خون انتظار ، 

خون فراق ، 

هجران ، درد ، زخم ....

در خود گره خورده ، باید که راست قامت ایستاد ، 

زنان اینگونه می‌میرند هر روز ، 

هر روز ، ایستاده بر قامت زندگی ، 

سخت ، سرد ، محکم ، 

اشک فروخورده ، لبخند از یاد برده ، 

سخت ، سرد ، محکم ، 

آتشفشان درون را اینگونه مهار توان کرد ، 

اینگونه .

۱۵ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۳

چه قدر زیبا میشود آن زمانی که زندگی دارد با تمام قوا ، با دست سردش گلویت را فشار میدهد و در آن حال در چهره ات خیره شده است و زوال تو را می‌نگرد ، ناگهان فریاد بزنی : لعنتی ، هر چه میخوای مرا مچاله کن ، اما من شرمسار زیستن تو نیستم ، برای صبح های که با عشق به آن دیگری ، به آفتاب سلام کرده ام و با خود گفته ام باورت میشود آفتاب برای من طلوع می‌کند ، برای من که قلبم به دوست داشتن زنده است ، هر نسیمی برای من میوزد ، هر برگی برای من سبز میشود و هر گلی برای من شکوفا .

نمی‌توانی مرا شرمسار تمام این لحظات بدانی ، تو خود به من ارزانی داشتی ، تو خود مرا برگزیدی تا دوست بدارم .....

آه ای زندگی ، مرا در خود فرو ببر ، چرا که به زیبایی تو را زیسته ام با قامت عشق ، با قامت عشق ، با قامت عشق .

 

۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۲

هواشناسی اعلام می‌کند که باران خواهد بارید ، 
اما ابرهای دیوانه پربار ، در میانه راه ، 
جدا شده از هم ، راه خویش را گم میکنند 
سهم سرزمینمان از باران ، نصیب دیگری میشود 
و سر افکندگی نصیب اداره هواشناسی .

 

۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۱

ای رستاخیز من !

آن زمان که مردگان در صفوف به هم پیوسته ، 

در ارتشی از مرگ ، 

زندگی را به سرنیزه های خویش ، به سخره خواهند گرفت ،

از دست نخواهد رفت ، 

ایمانم به تو ، 

چرا که در تمام این زیستنها ، 

در تمام این تلاشهای مکرر ،

تو ، حیات من بودی ،

بهانه ای برای روزی بیشتر ، 

برای تنفس بیشتر هوا ، 

برای کش دادن به سطوح زندگی ، 

اکنون در رستاخیز هستی ،

تو را بسان آخرین نگاه مسیح بر تپه های دوردست ، 

بر روی صلیب ، 

با خود خواهم برد 

تا داستان ناتمام 

تمام شود .

 

۱۴ شهریور ۰۱ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴۰

فراموش میکنیم دیروز را 

بگذار تا توهم خوشبختی برایمان بماند ، 

بگذار در تنفس هوای صبحدم ، سلولهای مرده هوا را نادیده بگیریم ، 

تجسم کنیم که هیچگاه ، اینسان ، نزیسته ایم، اینسان ، 

صبور ، ایستاده ، بردبار 

اندوه های ازلی را به باد سپرده ایم ،

و در گیسوان آشفته مان ، تنها خنکای شبانگاه جاری است ، 

اینگونه زندگی چه اندازه آهسته ، آهسته 

نفس می‌کشد در بلوغ جوانی مان .

بگذار تا ادامه دهیم رویا را 

بگذار باور کنیم 

تو را .

۱۳ شهریور ۰۱ ، ۱۷:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳۹

و دیگر در هیچ کجای جهان ، پاسخی از تو نمی‌شنوم ،

نه در جنبش قطرات رها شده در باد ، 

و نه در نوازش گرم خورشید دم صبح ، 

خاموش مانده ای ، 

خاموش مانده ای ، 

و دیگر نه صدای شعر خواندنت را به یاد می آورم 

و نه انعکاس زمزمه هایت را در سکوت شب .

گم شده ای 

و دیگر نمی‌خواهی که بیابمت

و این سخت ترین آزمون جهان است ، 

سکون ، رها کردن ، نیافتن ، نیندیشیدن ، 

آنگونه که تو می‌خواهی ، 

سخت ترین آزمون جهان .

۱۲ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

سمفونی مردگان ، ابدی شد

عباس معروفی، نویسنده سرشناس ایرانی، بعد از مدت‌ها درگیری با بیماری سرطان، در کشور آلمان درگذشت. 

 

عباس معروفی (زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ تهران) رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر، ناشر و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان است.

او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو و سیمین دانشور آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.

 

معروفی که با  رمان «سمفونی مردگان» شناخته می‌شود، «سال بلوا»، «برای پیکر فرهاد» و نیز «فریدون سه‌‌پسر داشت»، هم تحسین شده است.

 

در کارنامه معروفی، سردبیری مجله فرهنگی-ادبی-اجتماعی گردون دیده می‌شود که با رای دادگاه  در دهه ۱۳۷۰ توقیف شد.

معروفی به خاطر موضع‌گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت.

 

معروفی چند سال پیش با نوشته کوتاه زیر از ابتلای خود به سرطان خبر داده بود:

«سیمین دانشور به من گفت: "غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!" و من غصه خوردم.

برگرفته از کانال تلگرامی زمستان 

۱۰ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳۸

و زندگی ، بیهوده نیست در لبخند تو ، 

و هیچ ، تکراری نمیشود در لبخند تو ، 

و روزی ، کسل کننده نمیشود در کنار تو ، 

و گمانم 

تو آفریده شده بودی که بمانی برای تسلی بخش جانمان ، 

تو اما جسارت رها کردن داشتی و نماندی 

چرا که لبخندت را ، بردی 

و هیچ نماند برای گرم شدن روزهایمان ، 

اکنون خالی است بر چهره ما 

لبخند ، 

خالی است در جسم مان ، 

قلب ، 

و شعله مقدس امید ، 

در روح خاکستری مان .

 

۰۹ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی