۲۳ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

یک تکه شعر ۷

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه یی بیهوده می خوانید

چرا که ترانه ی ما

ترانه ی بیهوده گی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست

حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

به خاطر فردای ما اگر

بر ماش منتی ست

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است

 

 

#احمد_شاملو

۲۹ مهر ۰۱ ، ۲۱:۳۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت نفرت

مادر ستار بهشتی ، گوهر خانم ، حدود هشتاد سال دارد ، نزدیک به سن مادرم ، او در حالیکه سالها است عکس فرزند بر آغوش گرفته ، نام فرزندش را فریاد میزند ، پا به پای جوانها به دنبال خون خواهی فرزندش است ، او می‌داند که راه به جایی ندارد ، اما مادرها ، چون شیر هستند ، تا آخرین نفسشان ، حتی اگر بدانند شکست میخورند ، غرش کنان ، می‌جنگند ، تنها عشق ، عشق به فرزند می‌تواند به یک زن چنین قدرت ای بدهد . 

مادرم ، زنی است سنتی و به شدت مذهبی ، روسری اش از سرش نیافتاده ، در مقابل همه از حجابش و دینش سر سختانه دفاع میکند ، اعتقادات او در تمام این سالها بدون تغییر مانده است ، تصور اینکه مادر حجاب از سر بردارد ، غیر باور است ، تصویری از یک زن سنتی مسلمان که سرسختانه از هر آنچه که آموخته است ، پیروی میکند مو به مو . 

چون مادرم را میشناسم ، میدانم کاری که مادر ستار انجام داد چه انقلابی است برای خودش ، روسری رو بر میدارد و می‌گوید بعد هشتاد سال برای حمایت از جوان‌ها ، اینکار را میکند ، کاری که او انجام میدهد پا گذاشتن بر تمام دنیاهای گذشته خویش است ، کاری که هیچ حکومتی در ایران قادر به انجام اش نبود تا یک زن سنتی را وادار به ترک حجاب کند .

چه چیز جز دل سوخته ، جز اشکهای ریخته شده ، جز شب زنده داری ها ، جز قرص های اعصاب ، جز ضجه زدن بر سر مزار فرزند ، جز نفرت ، نفرت ، نفرت ، نفرت قادر است نیروی محرک آدمی باشد برای اینکار . 

خدا میداند چه بر سر این مادر آمده است ، خدا میداند و خدا میداند و بس .

۲۹ مهر ۰۱ ، ۲۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
نرگس کریمی

به وقت مهرماه ۱۵

دوستت دارم ها در دهان می مانند ، بی صدا 

اینگونه که مرگ چشم انتظار ما ایستاده با لبخندی بر درگاه ، 

زمانه پر آشوب وداع ابدی می‌شود 

و لبخندها ، برصورت ، راه گم کرده ، می‌میرند.

دوباره ای مرگ ، 

به خانه خود برگرد 

چرا که ما ، زندگی را بر دست گرفته ، با همین آخرین توان اندک خویش ، 

می‌تازیم ، 

با همین اشک ها ، با همین ته مانده لبخند ، با همین دهان بی صدا ، 

با همین عشق ، عشق آبی ، ته مانده در روحمان ، ذخیره عمری ، 

تو را به عقب می‌رانیم ، 

فرار کن ای مرگ ، 

از قعر جهنم نا امیدی ، برگشته ایم 

تا درودی دوباره به زندگی 

به عشق ،

به شادی ،

فرار کن ای مرگ .

۲۵ مهر ۰۱ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت خون

زمانی که در فامیل جوان یا نوجوانی که مادرش زنده نبود ، فوت میکرد ، مادر اشک می‌ریخت و مویه میکرد که مادر هم نداری تا سر جنازه ات ، ضجه بزند ، زنی بی فرزند از دنیا می‌رفت ، مادر باز مویه میکرد که فرزندی نداری تا برایت اشک بریزد ، زن یا مردی بدون دختر که در می‌گذشت اینبار مویه میکرد که دختری نداری تا برایت اشک بریزد ، می‌گفتیم مادر جان چه فرقی میکند آدم بعد مرگ که نمی‌فهمد چه در مراسم عزایش می‌گذرد . اما مادر باز به جای تمام مادران ، تمام خواهران ، دختران نداشته همه اشک می‌ریخت بر سر مزارشان ، انگار این وظیفه آیینی بر دوش او بود تا نگذارد هیچ بچه ای ، هیچ مادری و هیچ زنی ، بدون آخرین وداع ، راهی شود . 

حالا که مادر هستم ، حال مادر را میدانم ، هر روز من به جای تمام بچه ها در خیابان کتک می‌خورم ، بدنم سیاه میشود و اشک میریزم و میگویم مادر بمیرت برایت ، برای تمام دخترکان مومشکی خوابیده در خاک ، لالایی می خوانم ، برای تمام پسران و دختران در بند ، انتظار میکشم ، برای تمام آن بدنهای پاک و معصوم خونین ، ضجه میزنم ، فریاد بر آسمان میزنم و میپرسم اصلا هستی ؟بیداری ؟ کجایی ؟

۲۴ مهر ۰۱ ، ۰۷:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت مهرماه ۱۴

میخواهم که دستان تو را بگیرم

با خود ببرمت به دنیاهای شادتری ، 

به حیاط کودکیم با شکوفه های گیلاس 

که هر چی تلخی بود با عطرشان ، می‌بردند از ذهن ،

به کوچه های پرشوری که در آن برگها با نوای خوش نسیمی در یک عصر نارنجی رنگ ، با رقصی دلنشین بر زمین 

می‌افتادند خرامان ، 

افسوس که آن دنیاهای افسونگر 

مرده اند در خاطرم ، 

هدیه من به تو ، دنیای پر آشوب است ، 

مرا ببخش کودکم ، 

تنها کنارت می‌مانم ، 

تا تسلی دهم اندکی تو را . 

۲۳ مهر ۰۱ ، ۱۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت مهرماه ۱۳

حیاط خانه خالی است ، 
برگهای انجیر پیر ، ریخته بر کف حیاط ، 
پیچک همسایه ، خشکیده بر دیوار ، 
مادر نشسته بر قاب پنجره ، چشم انتظار ،
پاییز دیرهنگامی است بیتوته کرده در خانه ،  
کلون در ، در سکوت ابدی 
هوا ساکن ، 
پچ پچ نسیم و درخت ، خاموش ، 
کجایی ؟
کجایی که این وزن سنگین زمان را 
با تو قسمت کنیم ،
کجایی تا نسیم را با خود همراه کنی 
تا هوای تازه بدمد بر حیاط خانه ، 
دیگر توان چشم انتظاری نیست 
ای زندگی !
ای نفس تپنده !
گاه رفتن نزدیک است .

 

۲۰ مهر ۰۱ ، ۱۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب ۸

تجربه عشق، از دست دادن و به یاد آوردنش، برای بیشتر مردم پیش می‌آید. ما همدیگر را ترک می‌کنیم عوض می‌شویم، می‌میریم، حتی بهترین دوستی‌ها هم عوض می‌شوند . اگر هم من روزی تو را ترک کنم، از خودم اثری در تو باقی گذاشته‌ام، تو با شناختن من شخص دیگری خواهی شد. نمی‌شود از این موضوع فرار کرد!

 

#ادنا_اوبراین

۱۹ مهر ۰۱ ، ۰۷:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت مهرماه ۱۲

تو را نمیدانم

من اما باور دارم هنوز 

به لبخند های پیش رو 

به شادی هایی که در پس اشک ها می‌بارند 

به ویرانه هایی که 

سقفی خواهند شد برایت ، 

من هنوز باور دارم 

که صبحی دیگر خواهد آمد 

همهمه گنجشکان شاد این سرزمین ، 

بیدار باشی با سرخوشی ، 

با عشق ، 

با هوای تازه ، 

من هنوز باور دارم ، 

حتی به تو 

که دیگر نیستی .

 

۱۶ مهر ۰۱ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

مغازه خودکشی

ژان تولی ، نویسنده و طنز پرداز فرانسوی ، در کمدی سیاه خویش در کتاب مغازه خودکشی ، داستان خانواده تواج را روایت میکند که به کسب و کار خانوادگی خویش مشغول هستند ، در دنیایی که رو به آخر الزمانی است ، آنها ابزار خودکشی را به مردم می فروشند ، آدمهای ناامید و خسته یه آنجا می روند تا خانواده تواچ با ابزارهای مدرن در روزهای آخر زندگیشان در کنارشان باشند ، انواع سمها ، گیاهان سمی ، خنجر ، شمشیر ، حشرات سمی در دسترس شما خواهد بود ، فقط کافی است نوع مرگ خودتان را انتخاب کنید و شدت آن را ، میتوانید با یک معجون به خواب ابدی بروید یا با یک شمشیر به سبک سامورایی ها ، خانواده تواچ مشاور و راهنمای شما خواهند بود .

نام افراد این خانواده هم از روی آدمهای مشهوری گرفته شده است که همه خودکشی کرده اند ، پدر خانواده ، میشیما ، نام خود را از یوکیو میشیما ، نویسنده ژاپنی گرفته است که خودکشی می‌کند ، پسرشان ونسان ، هم نام نقاش معروف هلندی ، ونسان ونگوگ و دخترشان مرلین ، هم نام مرلین مونرو ی آمریکایی است ، هر دوی این هنرمندان خودکشی کرده اند . پسرکوچکشان آلن ، هم نام دانشمندی است به نام آلن تورینگ که با یک سیب آغشته به سم ، خودکشی میکند .

اما ، آنچه باعث خدشه در خانواده میشود آلن است ، پسری که دوست دارد لبخند بزند و نیمه پر لیوان را نگاه کند ، شادی و امید ، کسب و کار خانوادگی را تهدید میکند .اکنون پدر خانواده که عاشق این شغل است باید چاره ای بیابد یا آلن را تغییر دهد یا کسب و کار را .

کمدی سیاه کتاب ، داستان آدمهایی است که مرگ را می‌فروشند اما از قدرت عشق و امید بی خبر هستند .

۱۶ مهر ۰۱ ، ۲۱:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت مهرماه ۱۱

تو بگو 

چه می‌خواستیم از این زندگی 

جز لبخندت ، 

رقص ذرات نور بر روی صورتت ، 

نسیمی که بوزد گاه به گاه در این دنج کده،

همهمه کودکان در حیاط پاییز ، 

عطر بهار نارنج ها در میهمانی تو ، 

جز این شادی های کوچک گاه و بیگاه ، 

چه بی ادعا و ساده ، 

سهم خویش تنها می جستیم بر تن گرم زندگی ، 

و تکرار ناممان از دهان ات ، 

تا به دمی غرق در خوشی حضورت ، 

تسلیم آن دم واپسین شویم ،

اکنون 

که دزدیده شده تو و شادی های کوچک مان 

دیگر چه باقی مانده 

بین ما و زندگی ، 

جز این ، امتداد روزی خاکستری 

که ندارد پایانی .

 

 

۱۵ مهر ۰۱ ، ۰۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی