🔹آیا شعر شمس لنگرودی شعر ساده است؟
✍سینا جهاندیده
صبور مثل درختی که در آتش میسوزد
و توان گریختن ندارد؛
حیرتزده چون گَوزنی
که شاخهای بلندش، در شاخه گرفتارش کردهاند.
همه این روزها چنینیم...
شمس لنگرودی
این شعر را، برخی که به اصطلاح شعر پیچیده میگویند، «شعر ساده» میدانند. آیا گفتن این شعر، ساده است؟ شمس شاعر تشبیهات غریب و مرکب است. او حتی در رمانهای خود هم نشان داده است که به ایماژها و روایتهایی تصویری، دلهرهآور و اگزیستانسیالیستی علاقهمند است. اکثر عنوانهایی که بر مجموعه شعرهایش میگذارد، دو تکهای، دلهرهآور همراه با نوعی نهیلیسم است. شمس به طنز سیاه علاقهمند است و اتفاقات ناگوارجهان را نوعی شوخی کافکایی میداند. عنوان استعاری رمان معروف او یعنی «رژه بر خاک پوک» یک ابر استعاره است. چون بازتابی از جهانبینی شمس لنگرودی است. بنابراین عناوینی چون «نتهایی برای بلبل چوبی»، «قصیدهی لبخند چاک چاک»، «باغبان جهنم» و... از همان طنز سیاه کافکایی میگوید. شمس به تخیل بسیار اهمیت میدهد. وقتی در سال ۱۳۸۳ بر مجموعه شعر «اکنون ابدی» من مقدمه نوشت، مرا از تخیل وحشی بر حذر داشت. پس شمس شاعر تخیل وحشی نیست. او سوررئالیسم رام شده را بیشتر میپسندد. سوررئالیستی که بتواند از فاجعههای طنزناک بگوید. من بیش از سی سال است که شعر میگویم؛ این را به خوبی میدانم که کشف تشبیهات غریب و مرکبی که هم با ساختار شعر هماهنگ باشد و هم معنای تصویری تولید کند کار مشکلی است. میتوان تشبیهات غریب و مرکب به شکل پرتابی تولید کرد اما شعر شمس به وحدت موضوع فکر میکند. تشبیهاتش دو ویژگی دارند: الف) به سمت سوررئالیسم میروند اما سوررئالیسم رام شده هستند ب) تراژیکاند. قبلا هم گفتهام شمس از معصومیتی میگوید که به شکل فاجعهبار به آن تجاوز میشود. بنابراین تخیل شمس داری قاعدهی ویژه است. بههیچعنوان احمد رضا احمدی نمیتواند چنین شعری بگوید؛ اما شاملو و رویایی میتوانستند. شاملو هم ذهن تراژیک داشت اما بسیار تمثیل فکر میکرد و در هنگام توصیفهای تراژیک، زبان حماسی داشت.
دو تصویر روایی در این شعر است: درختی آتش گرفته اما توان گریختن ندارد. گوزنی به خاطر شاخهای بلند گرفتار شاخهها شده است. شمس درخت را «صبور» و گوزن را «حیرتزده» توصیف میکند. درخت صبورانه میسوزد اما مگر درخت میتواند بگریزد؟ گریختن ویژگی گوزن است. این معکوس سازی در واقع دو تصویر را به هم میدوزد. شاخههای درخت میسوزد در حالی که گوزن گرفتار شاخههاست.
شاخهای بلند باید مایهی عظمت گوزن باشند، در حالی که او را گرفتار کردهاند. آیا دو تصویر و کلمات این شعر به شکل تصادفی کنار هماند؟ آیا خواننده هنگام خواندن این شعر به دو فاجعه تصویری فکر نمیکند؟ پس آن دو تشبیه بلند، دو داستانکاند؛ دو داستانک تصویری و تراژیک. از شاعر پیچیدهگو میپرسم واقعا گفتن این شعر ساده است؟ بخشی از دقایق این شعر را خواننده معمولی در نمییابد اما آن دو داستانک تراژیک عواطف و تخیلش را درگیر میکند. درختی را آتش زدهاند و گوزنی با شاخهای بلند را گرفتار مکان پر شاخه کردهاند.
اما آخرین سطر را شمس چرا گفته است؟ بسیار از شاعران اگر این شعر را میگفتند آخرین سطر را حذف میکردند. چرا شمس حذف نکردهاست؟ آیا نمیداند این سطر، معنایی است که باید مخاطب خلق کند. شمس بیتردید میدانست. در واقع او به خاطر همان سطر آخر آن دو داستانک تراژیک را خلق کرده است. چون میخواهد یک وضعیت بحرانی و وجودی را با تصویر بازآفرینی کند. شمس به خوانندهی نخبه فکر نمیکند چون تخیل خوانندهی نخبه به درد او نمیخورد. او احساس بیناذهنی خوانندگان متوسط را مهم میداند. بنابراین اگر با رویکرد جامعهشناسی عواطف به این شعر بنگریم شمس عواطف عموم را منشا حرکت و تغییر میداند. خواننده متوسط تحت تأثیر جملهی آخر قرار میگیرد و به فکر فرو میرود. با همین تامل است که جملهی آخر ضربه دردناکی را وارد میکند.