۲۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

انکار

بلیط بخت آزمایی تو نبودیم ما ،

یا مجله فکاهی ، که نشسته به انتظاری 

بخوانی در ایستگاه اتوبوسی ،

یا تنها گذران یک بی‌حوصله گی ، 

یا درمان موقت افسردگی .

از گوشت و خون و روح ساخته شده بودیم 

در تنمان، گرمای یک زندگی 

پمپاژ میشد هر دم ،

و تنفس عشق 

در روحمان

تنها به اشارتی .

مچاله کردنمان 

نمی‌تواند به این آسودگی باشد بی شک 

به این آسودگی رخنه کرده در کلامت 

و سکوتت ، گاهی .

ما ، تنفس صبح ایم 

و ذرات نور رخنه کرده در اتاقت،

چگونه دیگر 

انکار خواهی کرد ؟

 

۱۹ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

مرا با لبخندم ، به یاد آور

زنان را از چه 

بار گناهان سنگین تری بر دوش باید 

تا دیگران ؟

لبخندشان،

شادی بی پیرایه اندکی 

که بر چهره ،

گاه به گاه مینشیند ،

از نگاه عبوس جهان تیره ، 

گناهی است نابخشودنی 

که زنان مغموم ، خواستنی ترند و دربند تر .

و آن بزرگتر گناه 

جز عشق ،

نمی‌تواند باشد 

که عاشق زنی ، 

دنیای زشت را 

بدل می‌کند 

به آنی ،

به بهشتی جاودان ،

پردیسی گمشده ،

که ناگهان سر بر می آورد 

از اعماق یک روز سرد و فرسوده 

تنها در پناه لبخندی 

و یاری دستی .

آری لبخند و عشق 

توامان ،

چه گناهان سنگینی 

میتواند باشند 

بر دوش یک زن .

 

 

 

۱۸ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه معطر

در قاب خالی یک پنجره 

شاخه های نارنج 

چشم انتظار مانده اند ،

شکوفه های بهار نارنج 

در طلوع زود هنگامشان 

بهار معطر را 

مشت مشت میپاشند 

بر تن زندگی .

شکوفه بهشتی !

شبها خواب کدام واحه را میبینی ؟

تا پر پر شوی در اولین وزش باد گرم اسفند ماه 

چه نوازش هایی که بر خستگی مچاله شده ام ، 

با معطر نگاهت ، هدیه میکنی .

چه امیدهایی که 

در گرماگرم این لحظات خاکستری 

بر این قامت پیر زندگی 

هدیه میکنی .

ای شکوفه جاودان !

سپاسگزار توام 

بر این کوتاه لحظه ای که آفریده ای .

 

 

۱۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

بریده ای از یک کتاب

عشق سرخ است!

سرخِ سرخ، به رنگ خون

با همان صلابت، که از عقیق زخم سینه به بیرون می‌تراود و شقایق و لاله بر گستره زمین، می‌پروراند.

عشق آبی نیست!

اگر اندوهی دارد، میرا و فانی‌ست 

و شادی‌هایش امّا، جاودانی‌ست

هرگز نمی‌میرد!

جان می‌بخشد و گاهی نیز، جان می‌ستاند!

ولی همیشه، زنده است ...

تنها در صورتی در لحظهٔ مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم به خاطر عشق نباشد.

 

📕 عشق در زمان وبا

✍🏽 #گابریل_گارسیا_مارکز 

 

 

۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۵

 بیهوده !

بیهوده نیست این بابونه های کوچک روییده در دامنه‌ها

بیهوده نیست این علفهای خودرو در سرازیری تپه ها 

این وز وز مدام زنبور عسل در آغوش بهار نارنج ها

بیهوده نیست این رقص شاخه های سپیدار پیر در دستان باد 

اینگونه از زندگی سرودن 

اینگونه شکفتن دربهار زود هنگام 

میدانم 

سرودن از تو 

عاشقانه سرودن از تو 

بیهوده نخواهد بود .

۱۳ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خاطره ای در درونم است

جدایی تاریک است و گس

سهم خود را از آن می‌پذیرم، 

تو چرا گریه میکنی؟

دستم را در دست خود بگیر 

و بگو که در یادم خواهی بود

قول بده سری به خواب‌هایم بزنی

من و تو چون دو کوه، 

دور از هم جدا از هم

نه توان حرکتی نه امید دیداری

آرزویم اما این است که عشق خود را 

با ستاره‌های نیمه‌ شبان به‌سویم بفرستی.

 

✍🏽 #آنا_آخماتووا

📕 خاطره‌ای در درونم است

 

۱۰ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۰۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۴

سخت است کوه باشی 

عاشق یک کوه دیگر 

قرن‌ها ، پابرجا 

نگاهش کنی ،

لبخندش را 

بلد باشی ،

و طرز ایستادن اش را .

و قبل از آخرین رانش زمین 

نگفته باشی 

دوستت دارم را .

 

۰۸ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

نه به جنگ

جنگ در جنوب غربی کشور بود و ما در شمال شرقی کشور بودیم . ساعت نه شب دلهره اخبار، تمام خانه را می‌گرفت ،مادر و پدر می‌نشستند جلوی آن تلویزیون کوچک سیاه و سفید و زل می‌زدند به مجری اخبار و دلشان هزار راه می‌رفت تا اخبار تمام می‌شد ، مادر گاهی تمام مدت که فیلم های کوتاهی از رزمنده ها پخش میشد ، دنبال چهره آشنایی میگشت ، گاهی تمام مدت اخبار با دیدن هر جوانی ، اشک می‌ریخت و می‌گفت مادر برات بمیره پسرم .

آن وقت ها نمی‌دانستم چرا این حرف را میزند ، الان حس مادر را میفهمم ، وقتی مادر میشوی انگار مادر تمام بچه های دنیا هستی ، آن وقت هر بچه ای که آسیب میبیند تو دلت می‌لرزد و با خودت میگویی وای مادرش در چه حالی هست ، هر جا آسیبی به هر موجود زنده ای برسد تو خودت را جای مادرش میگذاری و دلت می‌لرزد.

امشب که به بچه های شیطان و بازیگوش ام نگاه میکنم که آرام گرفته اند در بستر شب و خوابهای سرزمین عجایب دنیای خودشان را می‌بینند ، دلم می‌لرزد ، دلم برای تمام بچه های که با آرامش نمی‌خوابند و تمام مادرانی که وحشت زده به کودکانشان می‌نگرند، گریه میکند . 

مادر تمام بچه های جهان بودن کار سختی است .

 

۰۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۳

شارژ هدفون تمام شد ، موسیقی را قطع کردم ، هوا رو به تاریکی می‌رفت و باد خنک کم جانی با گیسوان به هم ریخته سپیدار ی ، بازی میکرد ، صدای چند کودک از دور می‌آمد ، فریادهای سرخوشانه ای که سر می‌دادند ، حس زندگی را به آن خیابان بلند و طولانی میداد ، حتی صدای ماشین های که رد می‌شدند هم برایم تازگی داشت ، چند وقت بود که من به صدای این خیابان گوش نداده بودم و لذت نبرده بودم ؟

صدای جیرجیرک‌ها ، صدای ویراژ ماشین ها ، صدای فریاد کودکان در پارک کنار خیابان ، صدای وزش باد ، جیر جیر یک تاب فلزی ، سایش پاها بر روی آسفالت خیابان ، بوق کامیونی در دوردست در اتوبان کنار شهرک ، و صدای شب که صدای آسودگی بود و خیال ، خیالی خوش که با دلتنگی همیشگی آمیخته میشود و قلبت را سرشار میکند از همان حس زیبای عاشقی .

آه ای صدای شب اینگونه می‌وزی بر جان رنگ پریده من 

من خامشم از این شکوه تو 

در من هجوم آر یکباره امشب .

۰۴ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۲

زیر پوست شب ، خودت را بپوشان

زنها در سکوت گریه میکنند 

مگر در سوگواری،

تنها در سوگواری هر شب روحت 

تنها در سکوت اشک بریز 

خود را بپوشان در زیر لایه های تاریکی 

صبح گاه 

لبخند بزن 

روز پنهان نمیکند تو را دیگر هیچ . 

 

 

 

۰۳ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی