۲۹ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

یک تکه از کتاب

پدربزرگم می‌گفت: 

هر کسی باید وقت مُردن یه چیزی پشتِ سرش باقی بذاره. یه بچه یا یه کتاب یا یه نقاشی یا یه خونه یا یه دیوار یا یه جفت کفش یا یه باغ سرسبز.

یه چیزی که دستات یه جوری لمسش کرده باشه. این‌جوری وقتی مُردی روحت یه جایی برای رفتن داره و وقتی مردم به اون درخت یا گلی که کاشتی نگاه می‌کنن، تو رو می‌بینن. 

می‌گفت، مهم نیست که چی کار کردی، تا وقتی که یه چیزی رو نسبت به قبلش تغییر بدی و به شکلی که خودت دوست داری، دربیاری. می‌گفت، فرق بین مردی که فقط چمنا رو کوتاه می‌کنه و یه باغبون واقعی تو شیوه لمس کردن درختا و گُلاس. کسی که چمنا رو کوتاه می‌کنه احتمالاً قبل از کارش هیچ‌وقت کنار چمنا نبوده و اما باغبون عمری رو پای درختا و گلا گذاشته.

 

📚 فارنهایت ۴۵۱

👤 ری بردبری

 

۲۲ تیر ۰۱ ، ۱۵:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زمین سوخته

 

زمین نفرین شده بود ، از پدران به پسران می‌رسید اما میان همه اختلاف می‌انداخت ، پدربزرگشان ، که زمین را به پسران بخشیده و درگذشته بود ، اختلاف شروع شده و جدایی بینشان افتاده بود ، عموها به جان هم افتاده و بر سر میزان ارث بخشیده شده ، با هم قطع رابطه کرده بودند ، سالها میشد که با هم چون دشمنان دیرینه ، رفتار می‌کردند . با مرگ برادر بزرگتر نیز حتی دلشان نلرزیده و حاضر به آشتی نبودند ، حرص درونی‌شان از اینکه ، آن دیگری سهم بیشتری گرفته بود ، آرام نمی‌گرفت و رشته محبت خانواده سوخته و از هم گسسته بود .

آخرین بازمانده خانواده ،که پسر کوچکتر بود ، زمین بیشتری از برادران دیگر داشت ، با مرگ برادران ، به این داستان نفرین ابدی زمین ، پایان نداد ، صاحب اولاد بسیار بود اما در واپسین سالهای زندگی اش ، آتش اختلاف را شعله ور کرد ، تمام زمین ها را به نام پسر کوچک خود کرد و ناگهان حریق سوزانی آخرین بازماندگان را شعله ور ساخت . پسران دیگر برافروخته بر پدر تاختند و حق خویش را خواستند و پدر در جواب از اراده خویش بر بخشیدن اموال خود حرف میزد ، انگار او چون نفرین شده ای دیگر ، باید به آخرین وظیفه خویش برای جدا کردن خانواده عمل میکرد ، زمان مرگ پدر ، هیچ کدامشان از شدت خشم برای دیدنش نیامدند و او در کنار تنها پسر باقیمانده ، از دنیا رفت . حالا وظیفه حفظ نفرین بر عهده پسر دیگری افتاده بود که باید آن را به نسل دیگری منتقل می‌کرد ، نفرین جدایی و خشم و برتری جویی تا یادشان برود که قبل از مالک شدن زمین ، انسانهایی بودند که آفریده شدند تا دوست داشته شوند و دوست داشته باشند ، همان هدیه گرانبها که برای زمینی سوخته ،گمش کردند و به نسل نفرین شدگان پیوستند .

۲۲ تیر ۰۱ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۱۱

داخل تونل مانده اند ، ترافیک شده است ، هوا سنگین و پر گرد و غبار است ، زن میگوید : چه مرگ تلخی است آدم داخل تونل بمیرد یا تونل ریزش کند و زیر تل خاک جان دهد .

مرد میگوید : مگر مرگ شیرین هم میشود ، مرگ همیشه تلخ است دیگر .

زن جواب میدهد : وقتی میدانی که قرار است بمیری ، همه کارهای نیمه تمام را ، تمام می‌کنی ، با همه آنهایی که دوستشان داری خداحافظی می‌کنی و بعد میتوانی به راحتی چشم بر هم بزاری و بمیری ، آن وقت مرگ شیرین می‌شود ، اما فکرش را بکن داخل یک تونل پر گرد و غبار ، بدون هوای تازه و آسمان بالای سرت ، زنده به گور شوی ، و آخرین لحظه ای که میبینی سقف سیمانی باشد که بر سرت آوار میشود .

ماشینها راه می‌افتند و تونل تمام میشود ، زن هوای تازه را می‌بلعد و فکر میکند که ایکاش آخرین لحظه زندگی اش هر جا که قرار است تمام شود زیر آسمان آبی باشد و هوای تازه .

۱۹ تیر ۰۱ ، ۲۳:۱۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان۱۰

کوه ها چون خواهران ابدی 
در فاصله ، آرمیده اند در آغوش توامان خویش ،
ریشه در دل مادر زمین ،
نفس گرم زنده خاک را 
بر تن سنگی خویش می‌فشارند ،
خوشا چنین آرام ماندن ،
خوشا این سکوت ابدی دشت را 
بر جان فشردن 
خوشا کوه بودن !

 

۱۷ تیر ۰۱ ، ۰۹:۵۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۱۰

 

ماه میگوید : امشب چرا تماشایم نمیکنی ، مگر از زیبایی من کاسته شده ؟

دختر آه میکشد و میگوید : تو هنوز مثل تمام ابدیت ، زیبایی ، چشمان من دیگر کم سو شده،

ماه میگوید : چه کمکی برایت میتوانم انجام دهم ؟

دختر میگوید :هیچ ، سوی چشمانم دیگر برنمی‌گردد ، اما تو همیشه در خاطرات من ، پرنور و زیبایی.

ماه در سکوت تماشایش میکند ، اکنون که دختر نمی‌تواند او را ببیند ، دیگر پیمان ماه است که هر شب دختر را تماشا کند ، این است معنی عشق .

 

۱۶ تیر ۰۱ ، ۰۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۹


دیگر کوچه ای نیست که چشم انتظارت باشم در انتهایش
یا جاده ای ، یا حتی کوره راهی ،
تمام راههای نرفته تو را من چشم انتظارم ،
تمام کوچه های قدم نزده ات را ، 
تمام لحظه های نبودنت را ،
تمام لبخندهای ندیده ات را 
و حتی تمام لذت های نداشته ات را ،
تمام جهان را 
من چشم انتظارم،
نمی‌بینی مرا ،
نگاه کن ،
نفس بکش ،
من ،
ذره ذره ،
در انتظار تو ، جاری ام در این نسیم خنکی که میوزد میان دستهایت ،
مرا نفس بکش .

 

۱۴ تیر ۰۱ ، ۲۳:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۸

چه نام داری تو ؟

عاشق ؟

معشوق؟

گمنام ؟

چه نام داری 

هنگامی که چون 

غریبه‌ای

در سرای خاطره ها ، قدم میزنی 

و نیشخند زنان 

می‌نگری مرا که زانو زده 

در محراب عشق ، 

رستگاری را 

آرزومندم ،

دگر نمیدانم 

تو را چگونه بخوانم

ای جان محزون !

 

 

 

۱۳ تیر ۰۱ ، ۲۳:۱۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نرگس کریمی

راهنمای مردن با گیاهان دارویی ، کتابی برای خواندن یا نخواندن

اگر شما جز آن دسته خوانندگانی هستید که دو کتاب سمفونی مردگان و صد سال تنهایی را در کتابخانه تان دارید و از فضاهای سورئال ، لذت می‌برید ، از خواندن کتاب "راهنمای مردن با گیاهان دارویی "اولین رمان خانم عطیه عطارزاده ، لذت خواهید برد ، کتاب که با توصیف تعدادی از گیاهان دارویی ، همراه است ،زندگی دختری نابینا است که در پنج سالگی بوسیله تماس گیاهی با چشمانش ، نابینا شده است ، مادری دارد که عاشق کتاب و خواندن است و طرفدار سرسخت طب ابوعلی سینا است و تمام آن روشهای دارویی رو به دخترش هم آموزش میدهد ، راوی کتاب ، این دختر نابینا است که حتی نامی نیز ندارد، مادرش پماد و ضماد و کرم گیاهی میسازد در یک زیر زمین نمور و دختر کمک اش می‌کند ، مردی از فامیل های مادرش ، هر هفته می آید و داروها را برای فروش می‌برد ، آنها در دنیای کوچک خود تنها هستند ، تا دختر در آرامش و سکوت خانه ، به تقویت حسهای دیگر بپردازد ، آنقدر که با دست زدن به گل‌های باغچه میداند که چند روز از آبیاری آنها گذشته است و ....

داستان با توصیف فضاهای خانه و دنیای پیرامون یک نابینا ، ناگهان دچار چالش میشود ، دختر با مادرش به مراسم ختم پدر بزرگش می‌رود ، ناگهان صدای آدمهای اطراف ، صدای وسیله ای به نام رادیو ، صدای اطرافیان ، .... دنیایی جدید را به دختر نشان میدهد ، دنیای خانه ، دنیای کتابهای مادر ، زیرزمین ، همه کوچک و کوچک میشوند ، چون زندان ، دختر میخواهد مادر را ترک کند ، مادر اما تجربه های سختی داشته است و میخواهد از او محافظت کند ، دختر را به ماندن در دنیای خیال تشویق میکند ، با مریض شدن تدریجی مادر ، دختر در دنیای خیال خود با بوعلی و کتابهای شفابخش و صدای رادیو غرق میشود. آنچنان که نفرت و عشق از مادر در او گره میخورد و فضاهای خشونت باری خلق می‌شود ، در ذهن دختر گفتگوهای فلسفی زیادی شکل می‌گیرد و ... فضاهای پایانی داستان ، عجیب و خوفناک می‌شود ، و شاید به مذاق خواننده حساس ، چندان جالب نباشد ، اما آنها که عاشق فضاهای مبهم و پیچیده و ایهام دار هستند و به دنبال تجربه های جدید در فضای ادبیات ایران هستند ، تجربه ای جالب را با کتاب ، تمام خواهند کرد .

 

 

 

۱۲ تیر ۰۱ ، ۲۱:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۷

ای زنی که پیراهن بلندت را با

 خاکستر عشقی خاموش 

رنگ میزنی !

درهای بهشت موعودت 

بر چارچوب خویش 

نمی‌چرخند دیگر ،

بر مزار این عشق ،

واپسین سوگواری ات را ،

ضجه های ممتد و بلندت را ،

فریاد بزن ،

فرا رسیده اینک 

زمان رهسپاری ،

پیراهن آفتاب 

برازنده توست .

 

 

۱۰ تیر ۰۱ ، ۲۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

کتابفروشی کوچک بروکن ویل

" کتابفروشی کوچک بروکن ویل " نوشته کاتارینا بیوالد ، ترجمه خانم لیلا کرد ، داستان زندگی دختری است به نام سارا که در سوئد ، در یک کتابفروشی کار می‌کند ، او از طریق یک سایت خرید آنلاین کتابهای دست دوم ،با ایمی آشنا می‌شود که در آمریکا ایالت آیووا ، در شهر بسیار بسیار کوچکی به نام بروکن ویل ، زندگی می‌کند ، آنها با هم نامه های زیادی رو بدل می‌کنند و ایمی ، سارا را برای یک تعطیلات دو ماهه دعوت می‌کند ، زمانی که سارا به آنجا می‌رسد می فهمد که ایمی ،بیمار بوده و تازه در گذشته است ، اما اطرافیان ایمی ، منتظر آمدن او هستند و از او استقبال می‌کنند ، سارا برای جبران محبت ساکنان اندک شهر , با کتابهای ایمی ، یک کتاب فروشی باز می‌کند و .....

اگر طرفدار آثار نویسندگان سوئدی چون آقای بکمن مانند ، مردی به نام اوه ، هستید قطعا کارهای این نویسنده سوئدی را نیز خواهید پسندید ، نویسنده به خوبی توانسته است تاثیر کتاب و کتابخوانی را بر آدمها نشان دهد ، آدمهایی که خسته و کلافه از روزمرگی ها و دنیای کوچک اطرافشان هستند و در ابتدا از خود می پرسند چرا یک توریست باید به منطقه دورافتاده ای مانند بروکن ویل بیاید و بخواهد یک کتابفروشی باز کند ؟ اما در پایان کتاب ، زمانی که تاثیر شگرف حضور سارا را بر زندگی خود وشهرشان می بینند ، از او می‌خواهند که بماند و برای گرفتن اقامت سارا تلاش می‌کنند.

هر چند در خود رمان ، اسامی کتابها و شخصیتهای زیادی از ادبیات دنیا ، ممکن است برای خواننده غیر حرفه ای ، خسته کننده بیاید ، اما برای یک کتابخوان حرفه ای که ممکن است بیشتر آنها را خوانده باشد ، جذاب و خاطره انگیز است .

دنیای سارا برای خیلی از مردم عجیب است ، آنها مدام می‌پرسند آخر چه کسی می‌تواند کتابها را بر آدمها ترجیح دهد و چه دلیلی برای این کار دارد ، سارا فکر می‌کند چون آدمها در داخل کتابها ، مهربان‌تر ، قابل اعتماد تر ، فداکارتر ، ....هستند و با ماندن در دنیای خیالی کتابها ، لذت بیشتری از مصاحبت با آدمها به دست می آید ، سارای داستان ، با همین فکر به میان دوستان ایمی می‌رود ، اما با گذشت زمان ، با آنها دوست شده و خودش را و توانایی های خود را برای دوست داشتن آدمها و ارتباط با آنها کشف می‌کند .

هر چند خوانندگانی بودند که اثر را در حد یک کتاب عاشقانه کم عمق ، شمرده اند ، اما متن روان و نثر زیبای کتاب ، باعث میشود که کتاب را بر زمین نگذارید و یک عصر دل انگیز رادر کنار سارا و کتابفروشی کوچک اش ، بگذرانید.

 

۱۰ تیر ۰۱ ، ۱۸:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی