۲۹ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

پیش از آنکه قهوه ات سرد شود

" پیش از آنکه قهوه ات سرد شود "نوشته توشیکازو کاواگوچی ، ترجمه خانم روشنک ضرابی، داستان زیبای دارد ، آدمهایی که به امید بازگشت به گذشته ، به یک کافه دنج و کوچک با سبک و سیاق قدیمی و سنتی ، میروند تا با نشستن روی یک صندلی ، برای لحظاتی به گذشته بروند ، آدمهایی که هریک هدف خاصی از این سفر دارند ، فومیکو برای آخرین خداحافظی با مردی که دوستش دارد و به سفر رفته ، هیرایی برای دیدن دوباره خواهرش که از دنیا رفته و طلب بخشش ،......بر روی صندلی می‌نشینند ، اما کافه قوانین خاصی دارد و این قوانین باعث می‌شود که تنها افراد خاصی این کار را انجام دهند :

- تنها بر روی یک صندلی میتوان نشست و به گذشته بر گشت .

- در زمانی که در گذشته هستند ، نمی‌توانند از روی صندلی بلند شوند.

- تنها با آدمهایی میتوان ملاقات کرد که قبلا به کافه آمده اند 

- ملاقات با افراد در گذشته ، به هیچ وجه حال را تغییر نخواهد داد .

- تنها زمانی که در اختیار دارید به اندازه سرد شدن فنجان قهوه ای است که برای شما ریخته میشود و باید فنجان را قبل سردشدن بنوشید و برگردید .

با تمام این قوانین چرا آن آدمها دوست دارند که به گذشته برگردند وقتی نمی‌توانند تغییری در حال بدهند ، این سوالی است که هر کدام از شخصیتهای داستان در ابتدا از خود میپرسند ، اما شهامت روبرو شدن با گذشته و تغییر در احساسات خود را دارند و تصمیم به انجام آن می‌گیرند ‌.

داستان بسیار متن روان و زیبایی دارد ، فضای داستان شاعرانه و فانتزی است و آنقدر زیبا توصیف میشود که حس می‌کنید داخل کافه کوچک نشسته اید و در حال تماشای آن آدمها هستید ، و شاید آرزو می‌کردید که ایکاش می‌توانستید همراه آنها به گذشته سفر کنید ، شاید برای آخرین وداع با عزیز از دست رفته ، برای آخرین دیدار با یار سفر کرده ، برای طلب بخشش ، برای گفتن دوستت دارمها ، شاید همین الان هم برای گفتن تمام دوست دارم ها دیر نشده باشد ، قبل سرد شدن آخرین فنجان قهوه ، زیباترین حرفت را بگو .

 

۰۹ تیر ۰۱ ، ۱۴:۳۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۶

 

غریوی ، می‌شکند سکوت شب را 

مویه می‌کند زنی تا صبح ،

یار گسسته رشته را ،

شب ، فرو خورده نور را ،

اینگونه که ضجه های تاریکی

پی درپی ، بر سینه آسمان

می فشرد شانه هایش را ،

سپیده دم 

که بیاید با گرمای بیتاب کننده خویش 

آرام می‌گیرد تاریکی ،

دشت اما تشنه ، سوخته 

نفرین کنان ، آسمان را ،

تاب ندارد دیگر ،

خیال باران ندارد این آسمان ؟

آسمان ، آه کشان 

خورشید را در قلبش می‌فشارد 

نه یارای باریدن دارد ،

نه یارای گسستن از آفتاب .

بیچاره آسمان !

که نفرین بر سرش می‌بارد 

شب و روز !

آسمان من اما ، پوشیده در غبار 

اندوه می باراند دمادم 

بر دشت خشکیده رویاهایم

من اما ، نه نفرینی می‌دانم 

نه غریوی 

تنها به تو می اندیشم 

و عشق را ، باران عشق را 

آرزو می‌کنم .

 

 

 

۰۷ تیر ۰۱ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۵

آنچنان آغشته ام به تو
که حسرت سالهایی بر دلم مانده است
که هنوز نامت
جاری نمیشد بر زبانم ،
حسرت لذت بهارهای رنگارنگ حضورت  ،
پاییزهای معطر از عطرت ,
تابستانهای سرشار از گرمایت ،
حسرت عمری
که نشناخته بودمت
ای عشق !
بر من ببخشای
هر آنچه که زیستم
بی آنکه باز شناسمت

۰۶ تیر ۰۱ ، ۲۳:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

معنای زندگی

در کتاب "مامان و معنای زندگی " نوشته اروین د یالوم ، با نوشته های پزشکی مواجه هستیم که تجربیات جلسات روان درمانی خود را با بیمارانی که با مرگ مواجهه هستند یا در سوگ عزیزان خود به سر میبرند ، در قالب داستانها یا شرح روان درمانی ها ، بیان میکند ، کتاب اگر چه در قسمت‌هایی برای خوانندگان غیر حرفه ای پیچیده میشود اما در سه روایت اول ، زبانی زیبا و ساده دارد و برای تمام خوانندگان مفید می‌باشد ، در قصه دوم ، همگام با پائولا، داستان زنی را می‌خوانیم که سلولهای سرطانی حریصانه بر بدنش ، تمام بدنش ، چنگ انداخته اند و نوید مرگی زودرس را به او می‌دهند ، پائولا ، داستان را برای خودش تمام شده میداند ، نامه ای برای پسر سیزده ساله اش نوشته است ، کارهای ناتمام زندگی اش را تمام کرده و اکنون خود را به صورت کامل به مرگ سپرده است ، اما با دیدی کاملا متفاوت .
او در کنار روانپزشکش، تصمیم به راه اندازی جلسات روان درمانی برای بیمارانی می گیرد که در انتظار مرگ هستند ، جلساتی که در آن سالها ، چندان مرسوم نبوده ، پائولا ، در این فرصت ، در این بیماری ناعلاج ، نوعی علاج می‌بیند برای کمک به دیگران . وقتی که به او می‌گویند که مرگ را نوعی موهبت میداند آیا ؟پاسخ میدهد که مرگ یک نوع فرصت است برایش ، تا عمر باقیمانده را به درستی زندگی کند ، او مخالف مرگ‌های ناگهانی است ، دلش میخواهد فرصت کافی برای خداحافظی با عزیزان را داشته باشد ، فرصت کافی برای تمام کردن ناتمام ها ، نیروی زندگی که سرطان از او گرفته است اکنون با حضور مرگ ، بر او برگردانده‌ میشود تا بیشتر به زندگی چنگ بیندازد.
کتاب ، در مواجهه با انسانهای دردمند و بیمار ، ترحم نمیکند ، تنها سعی میکند تا رنج های آنها را تسلی بدهد و اندکی فرصت باقیمانده را زیباتر کند .
پائولا ، با کمک کردن به بیماران دیگر ، مرگ ترسناک را نوعی انتظار زیبا می‌بیند ، وقتی که هیچگاه نمی‌دانیم که آنسوی داستان چه در انتظار ماست شاید تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که لبخند بزنیم و در آغوشش بگیریم به این امید که داستان دیگری را شروع کرده باشیم .

۰۶ تیر ۰۱ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زنان با ادعا

 

اینستاگرام ، کمک بسیاری برای جامعه زنان ایرانی داشته است . بسیاری از مشاغل خانگی کوچک به یاری این اپلیکیشن ، رونق پیدا کرده اند، مشاغلی که اغلب زنان در حال انجام آن هستند ، زنان روستایی که صنایع دستی و محصولات هنری خودشان را برای همه معرفی میکنند ، محصولات گیاهی منطقه خویش را بسته بندی و به سراسر کشور ارسال میدارند ، سایر مشاغل دیگر نیز در این فضا ، رونق پیدا کردند ، مربیان ورزشی ، مربیان مدارس ، و شغل های بسیاری دیگر که شاید به مدد آموزش های غیر حضوری ، امنیت بیشتری یافته اند اما مهمترین لطف و کمک این فضا برای زنان ، دیده شدن بوده است ، ناگهان آدمهای زیادی شروع کردند به حرف زدن ، حرف زدن درباره خودشان ، احساسات زنانه ، احساسات مادرانه ، و مشکلات مشترک . 

زمانی مشکلاتی مانند خشونت های خانگی ، خشونت های اجتماعی .....در سکوت مخفی میشد ، ترس از آبرو ، ترس از انتقاد دیگران ، ترس از قضاوت شدن باعث میشد که قربانیان همواره سکوت کنند و کمکی نخواهند یا به دنبال حرف زدن و مشاوره نباشند .

صفحات بسیار مفیدی با کمک زنان ، طراحی میشود تا حس شرم از بدن و سرخوردگی ناشی از تبلیغات بسیار زیاد برای نشان دادن یک زن ایده‌ال با اندامهای غیر واقعی را کاهش دهد ، زنانی هستند که از زندگی روزمره خودشان سخن میگویند نه فقط درباره خوشی ها ، بلکه درباره همین روزمرگی ها ، روزمرگی های مادرانه ، زنانه تا نشان بدهند که زندگی واقعی همین ها هستند نه آنچه که بلاگرها با تبلیغات خود سعی میکنند به دیگران نشان دهند ، هیچ کس ،کامل نیست ، هیچ کس همیشه خوشحال نیست ، زندگی هر آدمی منحصر به فرد است و .....

صدای زنان میتواند در این فضا شنیده شود ، زنان شاعر ، زنان صاحب اندیشه ، زنان جسور ، زنان عاشق ، زنان مبارز و این بسیار ارزشمند است که ما از سایه خانه ها و دیوارها بیرون بیاییم و دیده شویم و دیگر بی ادعا نباشیم .

۰۵ تیر ۰۱ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۴


در رویا می بینمت ،
هنوز پیشه نکرده ای سکوت را ،
هنوز کلمات را برایم نقاشی می‌کنی بر کاغذ ،
هنوز میدانی نامم را .
زندگی آسان است در خواب ،
چین و چروکهای صورتمان ،
محو شده ، 
لبخندمان پر رنگتر ، و سادگی دستهایمان 
در امتداد مهربانی نارنجی رنگت ، 
پرشورتر،
افسوس !
که جوانی یک خواب ،
به کوتاهی لرزش اشک مداومی است که 
می‌چکد همواره بر دشت خشکیده گونه ها ،
افسوس که خواب است و خواب است و خواب 
فقط همین .

 

۰۳ تیر ۰۱ ، ۱۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳

قرص ماه ، بالای سرشان بود. زیبایی شگفت آوری در دل تیرگی شب ، که دلهایشان را گرم میکرد .
دختر گفت :دلتنگ که شدیم به ماه نگاه کنیم ، هر شب ، اینگونه انگار کنار هم هستیم ، فارغ از جغرافیا و مکان .
جوان بودند و پرشور ، شور جوانی در رگهایشان جاری می‌شد ، می‌پنداشتند که با عشق ،دنیای پر رنج اطرافشان به جایی بهتر تبدیل خواهد شد ، می‌پنداشتند که عشقشان همیشگی است ، سپر محکمی که حفظشان خواهد کرد از جدایی ، از جبر زمانه . 
و خاصیت عشق این است ، شوری که به جان های مقدس می‌اندازد و آنگونه بیتابانه وامی‌دارد آدمی را به زندگی کردن ، به لبخند زدن .
 امید را پخش می‌کند در جان های خسته ، معطر میکند چهار دیواری های خفه را ، شب‌های تیره را روشن می‌سازد و روزهای پر کسالت را پر ز زندگی میسازد . عشق ، عشق رهایی بخش ، عشق معصومانه ریشه می دواند در دست‌هایشان و زمین بایر ذهن‌شان را زیر و رو میسازد . روح از پیله تنهایی بیرون می خزد و آواز رهایی سر می‌کشد . 
اما عشق ، چهره خشتی دارد ، تنها زمان است که آن سوی این چهره را بر ملا میسازد ، آنگاه که یک زنجیره از این رشته محکم ،به ناگاه سست می‌شود ، پیوند ابدی ناگهان ، اندکی متزلزل میگردد و تردید افتاده بر جان ، چهره ها را چین می‌اندازد. زمان چون والدی بزرگسال ، سختی راه را نشان میدهد و نصیحت های خویش را بر زبان می‌راند. انتظار ، انتظار کشنده که بر جان چنگ می‌اندازد و آن دیگری که تاب نیاورده در نیمه راه جدا میشود .
عشق خسته ، نیازمند رهایی است و مهربانی . اما زمان ، طولانی است و جان فرسا ، راه دشوار زندگی ، همه چیز را رنگ دیگر می‌اندازد .
و حالا دختر این را میداند . تمام شب‌هایی که ماه را نگریسته است و به پیوند خویش وفادار مانده ، تمام سهم خود را  که پرداخته است ، باز هم با دستهای خالی زیر آسمان شب ، چشم دوانده تا ماه ، تا بیکران ، تا تیرگی ، تا نورهای لغزیده بر دامن شب در دوردست آرزو ، خسته ، بیتاب ، بیقرار ، اما همچنان پرشور ، دلبسته به خاصیت عشق ، به رهایی ، به رهایی ، به رهایی .

 

۰۲ تیر ۰۱ ، ۱۷:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲

بدرود خرداد ،
خرداد روزهای آوار ، سوگواری ، اندوه
خرداد بدرودهای ابدی 
خرداد هر صبح سردرگمی ،
درود بر تو تابستان !
تابستان شرجی خاطرات دور !
درود بر تو ای تیرماه 
تیر ماه اندوهای پنهانی !
خوشی های خاموش !
درود بر تو ای تابستان 
بهار را که بدرقه می‌کنی 
در آغوشش گیر ،
شاید وقت دگر،
تنگ باشد و 
هرگز برنگردد آن بهار رویایی.

 

۰۲ تیر ۰۱ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

مرزهای تاریکی

 

پادکست های مجموعه رادیو مرز ، درباره مرزهایی است که بین آدمها می افتند ، مرزهایی که به خاطر موضوع‌هایی چون طلاق ، خشونت خانگی ، شغل ، جنسیت ، مهاجرت ، بچه دار شدن یا نشدن ، تجاوز ، زندان ....برای آدمها ایجاد میشود ، اما نکته ای که بسیار مشترک است در بین آدمهایی که در این پادکست صحبت می‌کنند این است که اغلب در باره مشکلات خودشان با کسی حرف نمی‌زدند ، یا قادر به صحبت کردن نبودند به خاطر ترس از انتقاد دیگران ، تحقیر دیگران یا حفظ آبرو ، یا همراه و همدلی برای صحبت کردن نداشتند .

در پادکست خشونت خانگی ، یکی از خانمهایی که از طرف برادرش مورد خشونت شدید جسمانی و روحی قرار می‌گرفته ، اینگونه بیان می‌کرد که او طوری نادیده گرفته میشد که اصلا برای خود من بودنی تعریف نمی‌کرده تا از آن برای دیگران صحبت کند یا اینقدر این مسایل در محیط اطرافش عادی بوده که بقیه آن را به عنوان مشکل قلمداد نمی‌کردند.

حس مشترک بین تمام آدمها ، در سکوت آنهاست که چون حصاری آنها را در بر میگیرد ، حصار تنهایی ، اینکه حامی و پشتیبان ای در کنارشان نبوده تا بتوانند با آنها صحبت کنند و کمک بخواهند . این حس تنهایی انگار قصه آشنایی است برای بیشتر آدمهایی که در این محیط زندگی میکنند . تنهایی که آدمها را بی دفاع می‌کند و آنها را بیشتر در مقابل مشکلات صدمه پذیر .

گاه هنگام گوش دادن به این پادکستها انگار روایت های آشنایی میشویم ، گاه تکه هایی از آن حرفها ، انگار از زبان ما گفته میشود ، گاه همدردی میکنیم ،گاه اشک میریزیم و گاه بهت زده ،فقط گوش میدهیم و گاه خودمان را دوباره به خاطر می‌آوریم و برای روزهای زیادی انگار زخمهای کهنه ای سر باز می‌کنند در روحمان ، زخمهایی که اصلا یادمان رفته بود که هستند ، یا انکارش کرده بودیم و جایی مدفون شده بودند و بعد ناگهان با اولین تلنگر ، دهان باز می‌کنند و ....

انگار هیچوقت آدم قبلی نمی‌شویم دیگر ، آدم قبل آن زخمها را میگویم .

 

 

۰۱ تیر ۰۱ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی