۱۰ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

و خاصیت عشق این است .....

تمام زنان عاشق جهان ، در دلم آواز می‌خوانند.

کلمات تکراری ، در دهانشان ، تبدیل میشود به آوازی بی بدیل.

گرمی خورشید نیم روز ، روی خوش شب بوهای شبانه ، حزن آواز لالایی های مادرانه ، طعم خوش چای نیمروز ،

طعم آوازشان .

تمام زنان دلشکسته جهان ، در دلم می‌گریند ، 

تمام زنان شاد جهان ، در دلم می‌رقصند .

و خاصیت عشق این است :

یگانه ، حزن آلود ، شاد، میرا ، جاودان ....

۲۸ دی ۰۲ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

"و غم اشاره محوی است ....."

می‌پرسد: آدم یعنی از اندوه زیاد میمیره ؟این آدمها که میگویند غمباد گرفتن ، حتما همین بوده دیگه ، اینقدر اندوهشان زیاد میشود که دیگر تنشان تحملش رو ندارد و بدنشان دیگر تاب نمی آورد. 

میگویم : باید آدم یک کاری بکند ، نگذارد غم درونش بماند ، گریه کند ، راه برود ، بنویسد ، داد بزند ....

میگوید: کار از کار که بگذرد دیگر هیچ کاری ، باعث تخلیه غم آدم نمیشود ، یک روز چشم باز میکنی میبینی بدنت سوراخ سوراخ شده ، دارد همینطوری غصه ازش بیرون میزند، بدنت از شدت حجم غمت، فاسد شده ، خیلی وقته مرده و تو اصلا خبر نداری ، خیلی قبل تر ها باید درمانش میکردی ، اما تو اینقدر ، ریختی داخل قلبت که خبر نداشتی چقدر قلبت جا دارد و چقدر جا ندارد .

نشسته ایم روی نیمکت ، روبروی مسیر باد ، سرمای شبانگاه میانمان می‌رقصد ، پنجره های خوشبخت پر نور ، می درخشند و ما گنگ و منگ ، خیره میشویم به تلالو نورها .

میگوید:دیگه هیچ چیز خوشحالم نمیکنه ، نه این آهنگها ، نه کتابها ، نه حتی دیگه راه رفتن که همیشه میگویی دوای درد غصه است ، راه که میروم دیگه غمها از من جدا نمی‌شوند ، بیشتر میچسبند به پاهایم ، جسمم سنگین می‌شود ، دیگر قدم از قدم نمی‌تونم بردارم ، به نظرت غمباد می‌گیرم ؟ 

برمی‌گردم تا نگاهش کنم و بگویم تا من را دارد که اینقدر دوستش دارم ، نمی‌گذارم ، من مگر سنگ صبورش نبوده ام ، من همراهش هستم .....

نیمکت خالی است ، ردپایی روی سنگفرش است ، کسی گل‌های نرگس را پرپر کرده است و رفته است .

۲۶ دی ۰۲ ، ۱۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

درنای تنهای مرداب

عمر نزیسته با تو را ، در خلوت رویا زیسته ایم ، توامان.

در سرزمینهای خنک سکوت ، کلمات نقره فام را زمزمه کردیم برایت .

در تاریکی سحرگاه ، طلوع های بی شماری را ، به تماشا نشسته ایم در کنارت ، بدون آنکه بدانی .

اینگونه می‌گذرد ، شبانه های خاموش ، تاریکی های مکرر، دقایق کشدار .

عمر جهان به رویا می‌گذرد ، تو خوب میدانی .

رودها ، به رویای دریا ، رود می‌مانند و پرندگان مهاجر در رویای جفت مانده در لانه .

مرا اینگونه به یاد آور .

۲۶ دی ۰۲ ، ۰۹:۲۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

از نسل منقرض شدگانیم انگار ، دیگر امثال ما پیدا نمیشود ، از آنهایی که دل می‌سپردند و دیگر تمام ، معشوق می‌رفت و ما هنوز دل سپرده بودیم ، اگر می‌رفتیم مشاور و تراپیست ، حتما می‌گفتند که دچار چه مشکلات عمیق روحی و روانی هستیم که دست از خاطرات نمیکشیم ، در حال زندگی نمی‌کنیم و ...

ما همه آنها هستیم ، همه آنهایی که شما میگویید ، اما همین بودنمان هست ، در ذاتمان هست ، فرسوده و به شده زیر بار زندگی ، اما افسوسی در دلمان نیست ، دلمان گرم است به خاطره ای باشکوه ، خاطره ای که شاید شما در دلتان ندارید و همین ما را متفاوت میکند .

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۹:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

چونان مرغ مهاجر

مهری زدیم بر دهان خویش ، از جنس داغ آهنی ،گداخته .

در خلوت شب ، در تاریکی روز ، 

مهره به مهره ، سکوت را ، گردنبندی آراسته ، زینت دادیم .

چونان مرغ مهاجر بی همراه ، بی یار ، بی نام ،

 به امید تابستان ، سرمای سخت سرزمینهای دوردست شمالی را ، در سکوت ، پیمودیم . 

تابستان اما ، چه دور می‌نمود از ما ، 

اینگونه در سکوت ، سوگوارانه ، زیستیم .

ریسمانی بر گردنمان، مهری بر لبمان ، دریایی میان آغوشمان .

به امید رویای آخرین تابستان ، با یار ،با نام ، با امید ، 

سوگواری خویش را ، طی میکنیم .

هنوز زنده ایم.

۲۴ دی ۰۲ ، ۰۷:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه در دی

این شعر ها که بوی سکوت می دهند

از غیبت لب های توست،

 

کلمات 

مثل زنجره های  خشکیده تابستانی 

از معنا خالی شدند

و در انتظار مورچه هایند که بیایند 

توشه بار زمستانی شان را 

در حفره ی تاریک خالی کنند 

در سینه ی خاموش من .

 

محمد شمس لنگرودی 

مجموعه  اشعار 

دفتر دوم

 

۲۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آخرین درود

خشمشان را فرو خورده بودند ، هواپیما که میان آسمان تکه تکه شد و عزادار شدند ، بچه ها که وسط بمب های انتحاری منفجر شدند ، پسر بچه ها و دختر بچه هایی که به خانه بر نگشتند تا غذای مادر را که با چاشنی عشق پخته بود ، بخورند ، قایق های کوچک که در جوی های کودکی سرگردان شد ، رنگین کمان های غمگین ، آواز سلطان قلب‌ها که دیگر با خنده های مستانه خوانده نشد .....

خشم های فروخورده ، یک روز جمع میشود ، جمع میشود ، ناگهان از آسمان به جای باران ، خشم می‌بارد ، فریاد می بارد ، آسمان ترک میخورد و می بارد و می بارد و ...

مادرها ، اشک های فرو خورده شان را سرازیر میکنند و سالها باران اشک می بارد و ....

ناگهان سبک میشویم ، مهربان میشویم ، زنده میشویم و زندگی میکنیم .

۱۸ دی ۰۲ ، ۰۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زائر گیسوی تو ام .....

تمام شب ، با پاهایی خونین ، پیموده بودیم کوره راههای فرسوده را ، 

روز ، با اولین پرتوی خورشید ،درود می‌فرستاد بر تن خسته مان ، زائرانی را می‌ماندیم ، بی‌شک ، آشفته و مدهوش .

رهگذران ، از تو می‌پرسیدند:کیست که اینگونه در پی او هستید ؟ پیامبری یا .....

لبخند زنان دور می‌شدیم ، کلمات در سکوت ، گم میشدند ، برای شرح تو ، برای رهگذران بیقرار ، توانی نمانده بود .

نه پیامبر بودی ، نه فرشته ، تنها ، مهربانی عریانی داشتی بر قلبت و نوای زندگی بر لب.

دوست داشتنت ، تنها معجزه زندگی مان بود و بس .

ناتوان ، بیمار ، رنجور ، روان بودیم ....

با قلبی خرسند

اما .

 

۱۷ دی ۰۲ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زمستان با فروغ

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

 

و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست‌های سیمانی

زمان گذشت

زمان گذشت و «ساعت چهار »

بار نواخت

ساعت چهار بار نواخت

امروز روز "اول دی ماه" است

من راز فصل‌ها را می‌دانم

و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم

نجات‌دهنده در گور خفته‌است

و خاک، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

در کوچه باد می‌آید

در کوچه باد می‌آید

و من به جفت‌گیری گل‌ها می‌اندیشم

به غنچه‌هایی با ساقه‌های لاغر کم خون

و این زمان خستهٔ مسلول

و مردی از کنار درختان خیس می‌گذرد

مردی که رشته‌های آبی رگهایش

مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش

بالا خزیده‌اند و در شقیقه‌های منقلبش آن هجای خونین را

تکرار می‌کنند

 

«سلام»

 

فروغ فرخزاد 

۰۱ دی ۰۲ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اولین عاشقانه زمستان

در اولین روز زمستان ، پرنده ای ، آواز میخواند در کنار پنجره ، 

خورشید رنگ پریده مهربان اول دی ، خانه را میکشد در آغوش .

میخواستم اندک کلماتی بنویسم برایت ، 

آواز پرنده خوشتر بود از کلماتم، 

نوازش قطرات نور در کنار پنجره ، گرمتر از واژه هایم ، 

هدیه دنیا برای تو ، در اولین روز دی ماه ، 

باشد که مهربانی ات ، صد افزون کند .

باشد که روشن کند روزی دیگر را برایم ،

بدون تو .

۰۱ دی ۰۲ ، ۰۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی