۲۷ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

تاریخ

دارد مطالعات میخواند ، رسیده است به حمله مغول ها به ایران ، می‌گوید مادر میدانی فقط چون حاکم یک شهر چند تا بازرگان مغول را به جرم جاسوسی کشته ، چنگیز خان به ایران حمله کرده . آخر چرا این حاکم فکر نمی‌کند میشود آدمها را زندانی کرد اگر فکر میکند جاسوس است نه اینکه بکشد و بعد یکی از بدترین جنگهای ایران رخ دهد ، تازه محمد خوارزمشاه را بگو که فرار میکند و بعد پسرش می‌جنگد ، به نظرت عجیب نیست که آدم پادشاه باشد بعد فرار کند .

میگویم :نه عزیزم ، برای من عجیب نیست ، اگر آن حاکم به اندازه تو دانا بود که آدم نکشد و آن پادشاه با اندازه تو میفهمید که فرار نکند و وظیفه خودش را انجام دهد الان ما در موقعیت دیگری بودیم .

میخندد و میگوید بله ، دیگر شاید لازم نبود این همه تاریخ و اتفاقات بد را حفظ کنیم .الان فرق سلطان محمد و چنگیز خان را نمیدانم ، هر دو ما را بدبخت کردند .

دختر نازنینم ، باید با اتفاقات تلخ تری هم در تاریخ این کشور روبرو شوی ، دل قوی دار که ما خود ، همه ، این مام وطن ، مخزن دردیم .

درد 

درد 

درد .

 

۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۵

از نسل زنان قدرتمند صحرا نشینیم ، 
رنج ها ، توان میدهد بر بازوان ما ،
شادی ها ، جسارت می‌بخشند بر قلبمان ،
دردهایمان را ، جرعه جرعه می نوشیم سر خوشانه ،
آفریده شدیم تا عاشقی کنیم ،
تا شادی بیافرینیم در جهان سرد و تاریک ایل ،
تا لذت را متولد سازیم ،
دوست داشتن تو را 
نیاموخته بودیم 
با آن متولد شدیم.
دستانمان رنگ گل های کوهی را می‌گرفت 
خاک ، سر سختی را هدیه دادمان ،
کوه ، بردباری را 
و دریا ، لذت را .
طعم همه را چشیده ایم ،
اینک آسوده به خواب خواهیم رفت 
در دامن مادرمان، در خاک سرد کوهپایه ها ،
باشد که عشق ، آخرین توشه ای باشد 
که برایت کنار چادر ، جا مانده از ما
به ارمغان .

۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

حوای بی حوا

حوای بی بهشتم ،
حوای بی " آدم "،
حوای بیگانه در زمین ،
حوای تبعیدهای ابدی ،
تو ، مرا راندی .
مرا ، توان رقابت با بهشت برین نبود ،
نه بدین سان ، زیبا بودم 
نه ، بی بدیل ،
مرا توان برابری با بهشت وعده داده رویای تو نبود ،
تنها زنی بودم 
با دستهای ساده ،
که آموخته بود 
 دوست داشتن تو را ،
بی هیچ چشم داشتی ،
تو ، بهشت ات را بردار و برو 
من میمانم 
در جهنم ، با رویای تو .

 

۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت۴

سپاسگزارم ای شب 
ای طولانی شب سیاه !
چرا که در پس تنهایی بی امان تو 
او را دوباره باز یافتم در خاطراتم .
متبرک باد نفس ات ، ای تیرگی غلیظ !
که بر من هر دم در رویای شبانه ات ،
هدیه میدهی تصویر او را 
که در روشنایی سپیده دم
از خاطر میبرم .
ای شب 
ای قیر گون من !
تنها من مانده ام و تو 
با این هم آغوشی ابدی .

۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

نامه ای برای سرباز به جنگ رفته .

محبوبم!
دیر زمانی است که بر جاده چشم دوخته ام 
درختان انجیر میوه داده اند ، هنوز بازنگشته ای .
فرشته مرگ بر سرزمین های دوردست چیره گشته
و من هیچ سلاحی ندارم جز عشق خویش برای تو .
شاید که آواز نیمه شبان من در کوهستان 
بر بال باد بر گوش تو برسد که در کوره راهی ، پناه گرفته ای.
شاید خدایان ، با عشقی اینچنین عظیم ، تو را حفاظت کنند ‌.
گلوله ها سر کشند و تو سرمست از شور جوانی برای جنگیدن ، 
افسوس که داستان جنگ را عاشقان نمی‌نویسند 
آخر چگونه گلوله‌ای خوا هد توانست بر قلب تو فرود آید 
قلب تو تنها برای عشق ، خواهد تپید و دیگر هیچ ‌.
امشب نیز تکیه داده بر بوته های یاس ، تو را به خدای عشق میسپارم 
و برایت میگویم که چقدر از جنگ متنفرم ‌.

 

 

۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت۳

می‌بینمت در رویا 
رویایی مخدوش 
چهره ات ، پیدا نیست اما 
زیبایی لبخندت ، شب را روشن میکند 
و دلم را لبریز از درد ‌.
جهان من 
با لبخند تو 
روشن میشد 
و اکنون 
در توهمی گرفتار ، 
پیچیده در سکوت ای ابدی 
در سیاهچاله زندگی 
مدفون شده .
بهار بیهوده نیست بی شک ، 
چرا بلند نمی‌شوم از این خواب ،
از این رویای بیهوده 
چرا در بهار ، خانه تکانی نمیکنم 
گلدان پشت پنجره نیز جوانه زد دیروز 
لبخندت را اگر بکارم در دلم 
چه اندازه خوشبخت خواهم شد 
با ریشه های تو .

 

۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اردیبهشت زیبا

اردیبهشت !

ای ماه عاشقی !

در تمام روزهایت که عطر زندگی دارد و دلتنگی توامان

مست تو ایم بی تابانه.

در خود چه داری 

که خدایان ، آفرینش را در تو آغاز میکنند 

و معجزه ها را هدیه میکنند بر زمین !

اردیبهشت !

ماه حیرانی 

غرق میشوم آنچنان در روزهای باشکوه تو 

که ردپای بهار میماند در پشت در 

و بی خبری مرا می‌برد در واحه سکوت 

بهار می‌گذرد 

و فراموشی تابستان 

خانه را در بر میگیرد 

شرجی آفتاب ، می‌سوزاند گلها را 

و اردیبهشت ،  

همچنان در سکوت جادویی خویش 

نگاهم می‌کنی 

و لبخند میزنی .

 

 

 

 

۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۲

دلتنگی را فشرده اگر کنی 

میشود حجم کوچک ای که 

اگر بکاری اش در گلدان 

چون دانه ای 

سبز خواهد شد آرام آرام،

اما نمیدانم 

رنگ ساقه و برگهایش چه رنگی است 

شاید تند نارنجی 

و شاید قهوه ای سوخته!

عطرش را میدانم اما به یقین 

عطر برگ های کاج را میدهد 

همیشه .

 

 

۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اول ماه می

مادر اشک می‌ریخت و می‌گفت همیشه بچه های آدمهای کارگر ، در جنگ می‌میرند ، سرمایه دارها دست بچه هاشون را می‌گیرند و فرار میکنند ، همین مردم عادی می مانند که باید قربانی شوند ، اینها را می‌گفت و مدام اشک می‌ریخت ، تمام هشت سال جنگ را اشک ریخت و به ازای هر جوانی و انسانی که بر خاک غلتید مویه کرد . مادر به اندازه یک فیلسوف فهمیده بود که همیشه بچه های طبقه کارگر هستند که در جنگ می‌میرند ، اگر چه به پدرهایشان در هزار مراسم لوح تقدیر داده باشند در روز کارگر .

 

۱۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دروغ زیبا

چه لذتی داشت برای زن وقتی که مرد می‌گفت :کنارت هستم ، هر چند زن می‌دانست که این بودن یک توهم زیبا است و هیچ در کنار هم بودنی در کار نبود . اما آنچنان دوستش داشت که حتی لذت کلمات ای را که از دهانش می‌شنید را بر درد قبول واقعیت ، می‌پذیرفت و دنیای خیالی با هم بودن را تصور می‌کرد و تنها بعد از گذشت روزهای طولانی انتظار و سرگردانی می‌توانست از این لذت دروغین چشم بردارد و واقعیت زندگی خویش را درک کند که در کنارت هستم ، جمله ای است که اساسا ،ساده به کار می‌رفت و بهای سنگینی برای عملی شدن داشت .

اما زن آنچنان تهی بود که حتی همین لذت دروغین امید میداد به زندگی دردناکش و چه تباهی عمیق تری که آدمی به این نقطه برسد .

 

۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی