۱۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

دختران حوا بخش یک

خواهر کز کرده روی پله های زیر زمین و دارد گریه میکند .دو تا بچه کوچکش چسبیده به او ، ترسیده ، کنارش نشسته اند. صدای فریاد پدر از خانه می آید ، مادر از ترس می آید داخل حیاط ، میترسد پدر بیاید و دست بلند کند روی خواهر . ما نیز مثل پرندگان گرفتار در دام ، زیر داربست انگور ، وسط برگها و ساقه های انگور ، قایم شده ایم. قلبمان چون قلب یک پرنده ، به تندی میزند ، می‌توانیم صدای قلب همدیگر را بشنویم ، هیچکس چیزی نمی‌گوید .

پدر دارد سر مادر هوار می‌کشد :

همه داستان تقصیر توست ، اگر همان بار اول که به قهر آمد ، راهی اش می‌کردی دوباره ، الان این اتفاق دوباره نمی‌افتاد. زده که زده ، مگه من تو را کتک نمی زدم ، مگر تو رفتی به قهر . دست بچه ها شو گرفته آمده که چه ، من آدمی نیستم که دختر شوهر بدم و بعد بروم دنبال طلاقش . مگر میشود زن ، جلوی در و همسایه‌ها ، چطوری سر بلند کنیم آخر ، باید برو. همین الان . برود دست مادر شوهرش را ببوسد و عذر خواهی کند ، بچه که مال مادر نیست ، بچه مال خانواده شوهر است ، مادربزرگشان است دست بلند کرده روی نوه اش ، چرا دخالت می‌کند که کتک بخورد .

می‌فرستی برود خانه ، هر چه زودتر بهتر . حالیش کن که اینجا جایی ندارد باید بسازد با شوهر و مادر شوهر . 

مادر اما اینبار جلوی پدر در می آید و میگوید : 

مرد ، مگر بچه بی صاحب است ،کتکش بزنند و بعد ما هم دوباره بفرستیم برود ، پا شو برو دم در خانه شأن ، بگو چرا زدید دخترمان را ، مگر بچه یتیم است ، آخر مرد چرا پدری نمیکنی در حق دخترت .

پدر چیزی نمی‌گوید ، از صبح که خواهر آمده دارد داد می‌کشد و تهدید می‌کند ، گلویش خشک شده ، نرفته مغازه و به قول خودش از کار و زندگی افتاده . ما ، جزیی از کار و زندگی پدر نیستیم و پرداختن به اموری چون زندگی خواهر ، تنها تلف کردن وقتی است که باید برای پول در آوردن صرف میشد .

از بین درخت‌ها نگاه خواهر میکنیم . دیگر گریه نمی‌کند ، اما انگار کوچکتر و در هم شکسته شده ، انگار یک دفعه پیر شده باشد ، چهره اش ناگهان کوچکتر و شکسته تر ، اما خالی از هر حسی هست . دست بچه ها را میگیرد و مادر را صدا میکند . مادر لباسهای خواهر را می آورد ، لباس بچه ها را میپوشاند و او را بغل میکند و با هم دوباره گریه میکنند ، انگار دارد دخترش را برای آخرین بار بدرقه میکند . ببخش دخترم، من که حریف پدرت نمی‌شوم ، خودم باهات می آیم ببینم حرف حسابشان چیه ، نمیشود که فقط به خاطر اینکه جلوی مادر شوهرت در آمدی که بچه ها را کتک نزند ، همسرت تو را به این روز بیندازد. 

خواهر چیزی نمی‌گوید . ما را نگاه میکند که از زیر داربست بیرون آمده ایم. بغلمان میکند و می‌بوسد و با مادر میروند . با پدر خداحافظی نمیکند . حسی در فضای حیاط پخش میشود ، حسی شوم و دلهره آور ، میدانیم که دیگر خواهر. خواهر قبل نمیشود ، انگار خودش را در همان پله های زیر زمین ، رها میکند و تنها جسمش را کشان کشان با خودش می‌برد . 

خواهر همان روز مرد . فقط پدر نمی‌دانست که دارد یک جنازه را دوباره به خانه شوهر میفرستد .  

 

۳۰ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه های بهاری

میان جنگل انبوه 

تو را صدا کردم .

جستجو میکنم 

با ریشه های عمیقم 

در دل خاک ، 

میان تاریکی های همیشه ،

که نور را دلتنگی هست و 

خنکای آسمان را ، طلب .

فانوس من !

شادی من !

جوانه های نورس لذت بر شاخه های جوانم ، 

خاک ، خاک سوخته ، 

طلب میکند تو را ، 

سبزینه گیاهی باش ،

که آخرین رویایش ، 

نوازش خورشید است و بس ،

نه پوسیدگی در دل خاک .

 

۲۶ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خلاصه کتاب خرده عادتها ، جیمز کلییر، بخش اول

قدرت شگفت انگیز خرده عادتها :

عادت‌هایی جزیی در بلند مدت باعث تغییر میشوند ، برای مثال ورزشکارانی که در طول زمان ، تمرینات مستمر داشته اند می‌توانند در مسابقات موفق باشند . 

موفقیت محصول عادتهای روزانه است نه یک دگرگونی بزرگ و یکباره .

عادتهای شما میتواند به نفع یا ضرر شما تمام شود ، برای مثال عادت‌هایی مانند تغذیه مناسب و توجه به سلامت روان در بلند مدت ، باعث بهبود وضعیت انسان میشود . سبک زندگی همراه با افزایش استرس و فشارهای روانی و افکار منفی ، در انتها باعث آسیب روحی و روانی و فروپاشی افراد شود .

 عادتهای مالی مانند عدم پس انداز ، خرج کردن بیش از درآمد ، می‌تواند در بلند مدت باعث آسیب مالی شوند . 

اهداف را فراموش و به جای آن بر سیستم تمرکز کنید : 

از مهمترین نکات کتاب این مطلب است که بعد از هدف گذاری ، هدف را فراموش و راههای رسیدن به آن را مشخص کنید یا سیستم خود را شکل بدهید .

اگر مربی هستید و هدفتان موفقیت در مسابقات است ، سیستم شما جذب بازیکن ، طراحی هدفمند تمرینات ، و استفاده از کمک مربی های باتجربه است .

این حرف به این معنی نیست که اهداف کاملا بی فایده هستند . اهداف برای تعیین مسیر ضروری می باشند، اما برای پیشرفت کردن ، سیستم بهترین ابزار است .

از مضرات نادیده گرفتن سیستم و تمرکز بر اهداف میتوان به موارد زیر اشاره کرد :

برنده ها و بازنده ها اهداف یکسانی دارند ، تمام ورزشکاران شرکت کننده در المپیک هدف پیروزی را برای خود دارند اما آیا همه آنها می‌توانند برنده شوند ؟این هدف همیشه وجود دارد اما موفقیت در سایه پیشرفت های کوچک و مستمر به دست میآید . 

مشکل دوم :دسترسی به هدف ، صرفا تغییری زودگذر است ،

تصور کنید قصد پاکیزه سازی خانه را دارید و به صورت زودگذر به هدف می‌رسید. اما اگر دوباره به همان بی نظمی گذشته برگردید ، دوباره هدف خود را از دست می‌دهید .دستیابی به هدف تنها در همان لحظه زندگی تان را تغییر میدهد ،چیزی که حقیقتا باید تغییر بدهیم ، سیستمی است که آن نتایج را ایجاد کرده است. 

مشکل سوم :اهداف شادی تان را محدود می‌کند .

ممکن است در دام این تفکر بیفتیم که تنها با رسیدن به هدف موردنظر ، احساس خوشحالی و خوشبختی خواهیم کرد و به جای لذت بردن از مسیر و سیستمی که انتخاب کرده ایم تنها به طی کردن آن فکر کنیم . علاوه بر این ذهن خود را در چارچوب این باور قرار میدهیم که یا به هدف خود می رسیم و خوشحال خواهیم شد و در غیر اینصورت ، بدبخت و بیچاره شده و ذهن خود را در نسخه محدودی از شادی محصور میکنیم .بعید است مسیر زندگیمان با همان مسیری که در نظر گرفته ایم یکی شود و از نظر عقلانی هم مسیر شادی و خوشحالی خود را تنها در یک مسیر مشخص در نظر بگیریم .زمانی که عاشق فرایند باشیم می‌توانیم از مسبری که طی میکنیم لذت کافی را دریافت کنیم و شادی و موفقیت خود را در یک چارچوب خاص قرار ندهیم .

مشکل چهارم :اهداف با پیشرفت بلند مدت همسو نیستند.

دونده ای را تصور کنیم که بعد از ماهها تلاش و برنده شدن ، دست از دویدن بر میدارد ، چرا که تنها هدفش برنده شدن در مسابقه و تمرکز او تنها بر هدفش بوده است . انگیزه او برای ادامه دادن به دویدن از دست رفته است . برای همین بسیاری از مردم بعد از رسیدن به هدف ، به سیستم قبلی زندگی خود برمیگردند و عادتهای پیشین خود را از سر می‌گیرند.دلیل انتخاب هدف ، بردن بازی است ، اما انتخاب سیستم برای ادامه دادن به بازی است . تفکر صحیح بلند مدت ، تفکری بدون هدف و تعهد به ادامه دادن مسیر می باشد .

 

۲۵ فروردين ۰۲ ، ۱۵:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

همراه با الیف شافاک ۲

" جزیره درختان گمشده " اثر شاعرانه دیگری از خانم الیف شافاک است که با استقبال فراوانی روبرو شد. داستان به بررسی وقایع سال ۱۹۷۴ در قبرس ، جزیره ای که در آن ، ترکها و یونانی‌ها در کنار هم با صلح ، زندگی میکنند ، میپردازد و حوادث بعدی که بر اثر ورود ارتش بریتانیا به جزیره باعث جنگ داخلی در آن میشود.

دافنه ، دختر ترک ، و کوستاس ، پسر یونانی ، دو نوجوان مسلمان و مسیحی ، با هم آشنا می‌شوند و رابطه عاطفی بین آنها شکل می‌گیرد . آنها دور از چشم خانواده ها در میکده ای به نام میکده انجیر خوشبخت ، جایی که یک درخت انجیر در وسط آن رشد کرده و توسط دو مرد ترک و یونانی اداره میشود ، همدیگر را می بینند . بر اثر جنگ ، از هم جدا می‌افتند . سالهای بسیار دورتر ، همدیگر را پیدا کرده و با قلمه ای از درخت انجیر که اکنون در حال جان دادن است به انگلستان میروند تا در پناه عشق قدیمی شان ، زندگی جدیدی را شروع کنند . قلمه را در لندن می‌کارند و در همان زمان ، دخترشان متولد میشود . 

داستان از زبان درخت انجیر ، کوستاس و دخترش بیان میشود . نویسنده در این کتاب از عناصر طبیعت میگوید ، از نقش درختان در اکوسیستم زمین ، پرندگان ، حشرات و هر آنچه که زنده است و نقشی در جهان دارد .

درخت انجیر، از زبان خود داستان را روایت میکند ، او با تمام موجودات در اطرافش ارتباط دارد و از زنجیره گسترده‌ای از جهان هستی سخن میگوید که بر خلاف انسان که سعی در حفظ زندگی خود می‌کند ، در جهت حفظ زندگی کل جهان هستی ، تلاش میکند.

انجیر ، درخت عشق است ، موجود زنده ای که در میکده ، داستانهای بسیار را دیده است و روایت می‌کند . زندگی دافنه و کوستاس ، به درخت انجیر پیوند میخورد .

آدمها از جزیره مهاجرت میکنند ، اما چیزی را با خود حمل می‌کنند در درونشان که قابل جدا شدن از آنها نیست ، طعم ها و عطرها و خاطره ها و اندوه را .اندوه ، حسی است که آدمی با خود می‌برد ، با عشق ، غسلش میدهد و در درون خودش می‌کارد . پناهگاهی که هر مهاجر در درونش دارد . عبادتگاهی برای پناه بردن . 

داستان جزیره ، داستان درختان گمشده ، پرندگان آواز خوان ، انجیرهای ابدی ، داستان عشق است و دل دادگی. داستان زندگی ، ریشه دادن در اعماق هستی و دمیدن دوباره روح بعد از مرگ به اعماق هستی . 

و عشق ، همیشه تسکین است و زندگی .

 

۲۳ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه ای در فروردین

کلمات تو ، 

پرندگان کوچک خوشبختی اند برایم ، 

که به آشیانه قلبم ، باز می‌گردند.

مسرورم کن ، 

با بارش مداوم کلمات ای که می‌پوشند ،

 جامه معطر مهربانی را .

کلمات تو ، حروف ساده در هم تنیده ای 

میشوند ،

هم آغوش نت های آبی رنگ نسیم ، 

رقص کنان ، سکوت را در هم می‌پیچانند ، پر غرور .

 

بخشنده باش ، مهربانم ،

درخت انجیرم ، 

مهربانی را ، ثمر بده 

در قحطسالی مداوم این سالهایی که گذشت .

ثمر بده .

 

 

۲۰ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۳۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۶

بی رویای تو ، 

درخت انجیر ی ، بی میوه ام ، 

با ریشه های تشنه و آفت زده ، 

بیهوده علت زنان در دل خاک ، 

میجویم ، قطرات آب را .

بی مهر تو ، 

بهاری که از کوچه می‌گذرد ، 

بی شکوفه و بی بر ، 

به تابستانی جهنمی ، سلام میگوید .

نسیم من !

خنکای بهشت را بیاور 

در بهاری که منتظر دوست ، 

در کوچه مانده است .

 

۲۰ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۴

آدمی نیست که دلتنگ کسی یا چیزی شود . روبروی من نشسته است ، فنجان قهوه‌اش را با ظرافت تمام در دست گرفته و با سرخوشی بسیار حرف می‌زند : به نظرت این عالی نیست که آدم خودش را درگیر هیچ حسی نکند و رها از همه این عواطف دست و پاگیر، زندگی کند، ‌ مثل من، نه بار اندوهی بر دوشم هست و نه حجم دلتنگی برای کسی با چیزی ، ... 

‌میگویم : دلتنگی ، حس مقدسی است ، آدمی که دلتنگ میشود ، نه ضعیف است و نه احمق . تنها آنقدر شجاعت دارد تا از این حس ، صحبت کند . دلتنگ که میشوی ، یعنی چیزی درونت هست برای اینکه هنوز احساسات ناب انسانی را حس کنی ، هنوز روحت ، خالی نشده ، روحت ، خاکستری نشده ، هنوز میتوانی دوست داشته باشی ، محبت کنی ، میتوانی از عشق به آدمها ، عواطف ، فانوسی بیاویزی درون قلبت ، تا درتمام تیرگی های زندگی ، راه را روشن کند . هر چیزی بهایی دارد و بهای عشق هم ، دلتنگی است . ....

چیزی نمی‌گوید ، اصلا نمیدانم گوش داده است یا نه ، فقط دارد به جایی خیره نگاه میکند ، بر میگردم و مسیر نگاهش را دنبال میکنم ، پشت پنجره ، سوسوی چراغها ، رد نگاهش است . 

فنجان را می‌گذارد و بلند میشود و میگوید :اما تنها بودن ، راحت ترین و بی دردسرترین راه زندگی است ، نه در انتظار کسی هستی و نه دلتنگ . راه خودت را می روی و هر چه هست با خودت در سکوت حمل می‌کنی . 

میدانم . به قول سهراب 

آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه نارون تا ابدیت جاری است .

میرود . خانه خالی میشود ، رد نگاهش به چراغهای روشن خانه های خوشبخت هنوز روی پنجره مانده . 

 

۱۹ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دخترکانم

موهای بلندشان را شانه میزنم و با کشهای رنگی می بافم. لباسهای تمیز تنشان میکنم ، برایشان سبب زمینی سرخ کرده ، درست میکنم ، برنامه کارتونی جدیدشان برایشان دانلود میکنم و فلش را به تلویزیون وصل میکنم . همه چیز آماده و مهیا است برای یک عصر دل انگیز برای دخترهایی زیبا و شاد ، فارغ از دنیای بیرون ، در پناه خانه ، در امنیت خانواده .
اخبار بد ، بیرون در خانه هستند . خاموش اند، هیچ چیز نمی‌تواند آنها را تهدید کند در این ساعت از روز .
دنیای پر از زشتی ، جنگ ، فقر ، ناعدالتی‌ ، نابرابری ، پشت در خانه است . هر روز و هر لحظه که پا به بیرون می‌گذرانند ، انبوهی از تلخی ها ، هجوم خواهد آورد بر آنها ، من تنها برای لحظاتی ، برای دقایقی ، روزی خوش برای کودکیشان فراهم میکنم ، دورانی کوتاه و غیر واقعی . 
اندوه رها کردنشان ، اندوه هجوم تلخی ها و زشتی ها بر جان معصومشان ، از درزهای خانه می‌گذرد ، با باد همنشین میشود و به خیل عظیم اندوه مادرانه هستی ، می پیوندد.
رها شوید دخترکان ، جاری شوید بر تن زندگی ، شما را گریزی نیست از هجوم زشتی و تلخی ها . با زیبایی صبح ، خنکای غروب ، گرمای زندگی بخش آفتاب ، خاطرات خوش کودکی ، تاب خواهید آورد .

 

۱۹ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۱۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آشنایی با کتاب " نئو هاوکینگ ها "

کتاب "نئو هاوکینگ ها ، سازش با سوراخ‌های جوراب مورچه " می‌تواند به همین پیچیدگی نامش باشد در نگاه اول . با تمام کردن آن ، معمای کتاب حل میشود .
مریم حسینیان ، در این کتاب ، شرح حال بیماری و مراحل درمان سرطان پیشرفته خویش را برایمان شرح می‌دهد . با تبدیل کردن هر مرحله درمان به جزییات ، شرح حالات و احساسات بیمار در هر مرحله ، عملکرد اطرافیان ، مرحله به  مرحله ، دستمان را می‌گیرد و ما را سوار قطار درمانی می‌کند که در ذهنش ، استیون هاوکینگ معروف را ، مسئول آن معرفی کرده است . او که نویسنده کتاب‌های چون بانو گوزن ، بهار برایم کاموا بیاور و....است ، بیماران سرطانی را از پیروان هاوکینگ، مردی که خود بیشتر عمرش را بر روی صندلی چرخدار گذرانده ، معرفی میکند و آنها را نئو هاوکینگ مینامد . سفری پر از درد و بیماری ، در قطاری پر از آدم ، آغاز میشود ، هر مرحله می‌تواند به شکنجه ای سخت تبدیل شود اگر آدمها تسلیم شدن را باور کنند و از قطار پایین بیایند و یا اینکه جلو بروند ، با درد ، خمیده ، شکسته ، زخمی ، تنها حرکت کنند و نایستند.
آنچه مریم حسینیان، ثبت میکند ، نه تنها شرح حال او یکی نیست ، بلکه متعلق به تمام آدمهایی است که در روی تخت دراز می‌کشند و مرحله به مرحله از خود میپرسند :چرا من ؟
مرحله انکار ، خشم، تسلیم ،...همه را طی می‌کنند ، بارها با چشمانی اشکبار ، در ذهن‌شان با همه بدرود میگویند و از این آخرین ها ، زیاد در ذهن‌شان شکل میگیرد . داستانشان در میانه آغاز میشود و در میانه پایان می‌گیرد . داستان سلولهای کوچک سرطانی ، نقطه های سیاه ، که مانند سوراخ‌های جوراب مورچه ای، می‌توانند همینقدر نامرئی و در عین حال پیوسته و تمام نشدنی ، بدن آدمی را فرا بگیرند و آدمی را در برهه ای از زمان ، برای ماندن یا نماندن ، وادار به چنگ زدن به هر چیزی کنند .

۱۷ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۳

مجنون قصه ، من بودم ، 

تو ،لیلی .

رسم فراموشی ، بلد بودی 

من ، نبودم .

صحرایی نبود برای آوارگی ، 

تنها همین زندگی بود ، 

که میشد آوار بر زنانگی.

دلگیر نبودم از عشق ، از تو ، از زندگی .

سرزمین تن های خسته ، سندان قلب من بود 

پتک در دست تو ، 

من ، فرسوده ، 

در انتظار آخرین ضربه .

داستان ما ، یکی بود ، یکی دیگر هم بود ، 

اما ، بینشان دریا ها فاصله بود .

 

۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی