به وقت تابستان ۲

بدرود خرداد ،
خرداد روزهای آوار ، سوگواری ، اندوه
خرداد بدرودهای ابدی 
خرداد هر صبح سردرگمی ،
درود بر تو تابستان !
تابستان شرجی خاطرات دور !
درود بر تو ای تیرماه 
تیر ماه اندوهای پنهانی !
خوشی های خاموش !
درود بر تو ای تابستان 
بهار را که بدرقه می‌کنی 
در آغوشش گیر ،
شاید وقت دگر،
تنگ باشد و 
هرگز برنگردد آن بهار رویایی.

 

۰۲ تیر ۰۱ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

مرزهای تاریکی

 

پادکست های مجموعه رادیو مرز ، درباره مرزهایی است که بین آدمها می افتند ، مرزهایی که به خاطر موضوع‌هایی چون طلاق ، خشونت خانگی ، شغل ، جنسیت ، مهاجرت ، بچه دار شدن یا نشدن ، تجاوز ، زندان ....برای آدمها ایجاد میشود ، اما نکته ای که بسیار مشترک است در بین آدمهایی که در این پادکست صحبت می‌کنند این است که اغلب در باره مشکلات خودشان با کسی حرف نمی‌زدند ، یا قادر به صحبت کردن نبودند به خاطر ترس از انتقاد دیگران ، تحقیر دیگران یا حفظ آبرو ، یا همراه و همدلی برای صحبت کردن نداشتند .

در پادکست خشونت خانگی ، یکی از خانمهایی که از طرف برادرش مورد خشونت شدید جسمانی و روحی قرار می‌گرفته ، اینگونه بیان می‌کرد که او طوری نادیده گرفته میشد که اصلا برای خود من بودنی تعریف نمی‌کرده تا از آن برای دیگران صحبت کند یا اینقدر این مسایل در محیط اطرافش عادی بوده که بقیه آن را به عنوان مشکل قلمداد نمی‌کردند.

حس مشترک بین تمام آدمها ، در سکوت آنهاست که چون حصاری آنها را در بر میگیرد ، حصار تنهایی ، اینکه حامی و پشتیبان ای در کنارشان نبوده تا بتوانند با آنها صحبت کنند و کمک بخواهند . این حس تنهایی انگار قصه آشنایی است برای بیشتر آدمهایی که در این محیط زندگی میکنند . تنهایی که آدمها را بی دفاع می‌کند و آنها را بیشتر در مقابل مشکلات صدمه پذیر .

گاه هنگام گوش دادن به این پادکستها انگار روایت های آشنایی میشویم ، گاه تکه هایی از آن حرفها ، انگار از زبان ما گفته میشود ، گاه همدردی میکنیم ،گاه اشک میریزیم و گاه بهت زده ،فقط گوش میدهیم و گاه خودمان را دوباره به خاطر می‌آوریم و برای روزهای زیادی انگار زخمهای کهنه ای سر باز می‌کنند در روحمان ، زخمهایی که اصلا یادمان رفته بود که هستند ، یا انکارش کرده بودیم و جایی مدفون شده بودند و بعد ناگهان با اولین تلنگر ، دهان باز می‌کنند و ....

انگار هیچوقت آدم قبلی نمی‌شویم دیگر ، آدم قبل آن زخمها را میگویم .

 

 

۰۱ تیر ۰۱ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه های فراموشی ۳


"بر آن یار بگریید که از یار بریده است ..."
ای یار 
ای یار خاموش !
ای یار خاموش که هدیه ای جز سکوت سنگین برایم نمی آوری !
در صحرای خشکیده احساس تو 
آیا تندبادهای مهیب 
می‌وزند گهگاه؟
یا تنها سنگینی هوا ی پر خاکی است 
که می‌نشیند بر تن دشت پر کلوخه جانت
بر تو گریسته ام ای جان من 
که اینچنین 
گسسته میشوی از من 
هر دم 
این روشنایی چشمهای تو نیست 
که به گرداب فراموشی سپرده می‌شود آیا ؟
ای رهسپار راههای روزمرگی 
ای سایه بی سایبان خستگی 
چه فراق ی که 
بر من دمیدی 
بی آنکه بدانم 
بی آنکه بخواهم 
این شیره جان من ، این کودک بالغ من 
این عشق بخردانه من 
از آن تو باد 
ای یار خاموش !
ای یار متروک !

 

۳۰ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آیدا ، آیدا ی جاودانه

" ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست

پیروزی عشق نصیب تو باد ." 

احمد شاملو .

کتاب "مثل خون در رگهای من " نامه های عاشقانه احمد شاملو در دهه چهل و پنجاه شمسی برای آیدا است که پانزده سال بعد از درگذشت شاملو ، به چاپ رسیده است . نامه های که در حین خواندن آنها ازجنبه های دیگری در زندگی شاملو ، پرده بر می‌دارد ، فشارهای مضاعفی که بر زندگی شاملو بوده مانند مشکلات مالی و خانوادگی ، ازدواج ناموفق ، آشنایی با آیدا و سالهایی که برای زندگی مشترک با آیدا تلاش میکند ، زمانی که شاملو در آستانه خودکشی بوده است و تنها عشق آیدا اورا نجات میدهد آنجا که شاملو برایش می‌نویسد 

آیدا ، فسخ عزیمت جاودانه بود .

اگر آیدا نبود هیچگاه اشعار جاودانه‌ای مانند آیدا در آینه و ....خلق نمی‌شدند و زندگی شاعر در اوج ناامیدی به پایان می‌رسید . اما تنها یک عشق باشکوه که چهل سال تا زمان مرگ شاعر ادامه داشت ، زندگی جاودانه به شاملو بخشید .

......

تمام لحظاتی که نامه ها را می‌خواندم ، اشک می ریختم ، تصور عشقی چنین عظیم و چنین انسانی ، باعث میشد که احساس کنم چه خوشبختی عظیمی برای این دو انسان ، مقدر شده بود که بتوانند چنین باشکوه ، احساسات خودشان را در قالب کلمات بیان کنند و پاسخی دریافت کنند .

گاه ، آنقدر کلمه در ذهن آدم جاری است که دلت میخواهد تمام روزها و شبها را بنویسی تا آن دیگری با خواندن این کلمات ، خودش را در کنارت احساس کند و حسی مشابه داشته باشد .اما شوربختی ، آن است که کلمات گیج و حیران در ذهن تو رها می‌شوند و میدانی که مخاطب تو با خواندن آنها ، سکوت خواهد کرد و پاسخی دریافت نخواهی کرد .

نمیتوانم باور کنم که واقعا ، عشقی در حد اساطیری ، پا به زمین خاکی گذاشته و در قالب آیدا ، متولد شده است ، چه سعادت جاودانه ای برای یک زن که اینگونه ستایش شود و چه سعادتی برای مردی که اینگونه خالصانه ، زنی دوستش بدارد و در هر شرایطی در کنارش بماند .

عشق مبارک است و پیروز ، خودش را از میان بدبختی های زندگی روزمره شاملو بیرون میکشد و به او قدرت میدهد تا خلق کند تا مبارزه کند تا پیش رود . 

متبرک باد نام تو ......

 

۳۰ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب

 

"کتابخانه نیمه شب " رمانی بلند از نویسنده انگلیسی ، مت هیگ است که در سال ۲۰۲۰ از طرف گودریدرز ، به عنوان بهترین کتاب داستانی سال انتخاب شده است . نورا سید در اوج سالهای جوانی ، ناگهان تصمیم می‌گیرد دیگر به زندگی سخت و پر حسرت خود ادامه ندهد و خودکشی کند ، او که خود را عامل ناامیدی پدرش ، شکست‌های برادرش ، و افسردگی مادرش میداند بعد مرگ گربه اش ، و از دست دادن کارش در یک مغازه فروش ابزار موسیقی ، تصمیم می‌گیرد که بمیرد . اما زمانی که بین مرگ و زندگی دست و پا می‌زند خود را در یک کتابخانه می‌بیند که بینهایت قفسه دارد و او می‌تواند با انتخاب هر کتابی ، تصور کند که اگر در زندگی اش ، تصمیم های دیگری می‌گرفت از کدام زندگی سر در میاورد ، او بارها و بارها به زندگی های گوناگون می‌رود تا حسرتهای خود را از انتخاب نکردن ، از بین ببرد و تجربه های جدید از خودش را زندگی کند .

تصور کنید چه حال شگرفی خواهد شد اگر آدمی می‌توانست هزاران هزار خود را در قالب زندگی های زیادی ببیند ، تمام انتخابهای خودش را عوض کند تا ببیند در کدام نسخه از خودش شادتر خواهد بود . راهی پر فراز و نشیب برای نورا تا بفهمند که در زندگی حتی کوچکترین اتفاقات هم می‌توانند بر زندگی دیگران تاثیر بگذارند و نسخه موفق تر و خوشبخت تر و ..‌از خودت تنها در سایه رضایت و شادی درونی حاصل میشود . 

کتاب آنقدر زیبا است و چالش انگیز که دلمان می‌خواهد تا آخر کتاب با نورا همراه شویم و با او زندگی های جدید را تجربه کنیم .

و در نهایت به قول متن کتاب :

تنها راه یاد گرفتن ، زندگی کردنه.

 

۲۹ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه های فراموشی ۲


از من چه ساخته بود دیگر 
با ناتوانی دستهایم 
و سکوت مداوم تو در این بی نهایت سیال همیشگی .
چه میخواستی باشم 
کدام قدرت را باید به نمایش می‌گذاشتم 
که نداشتنش را ، حقارت من 
می‌دانستی .
ببخش بر من
که اینگونه 
افسون عشق را 
دمیده بودند بر تنم 
از لحظه نخست تولد .
پیاله های فراموشی را 
چندان سر کشیده بودم 
که در سحرگاهان روزمرگی 
تو را خط خطی و کدر 
مزه مزه کنم .
افسوس 
که نشد .
جانم،
بیش از آنکه بدانم 
به تو آغشته بود .

 

۲۷ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

پی یر و لوسی

" زمانی که خوشبختی رو به شکوفایی است ، زیباترین روز همین امروز است ."

پی یر و لوسی . رومن رولان 

خواندن کتابهای رومن رولان ، مخصوصا کتابهای بسیار بلندش ، خواننده سمج میخواهد و خستگی ناپذیر . باید با آرامش ، کلمات را نفس بکشی ، آرام آرام ، قدم برداری و پشت سر هر مکالمه درنگ کنی ، این خدا گون ادبیات ، که تسلط اش بر موسیقی ، تاریخ اساطیر ، ادبیات دنیا ، زبان لاتین ، همه آدمی را به حیرت می‌اندازد ، شاهکار خلق میکند در هر صفحه از کتابهایش ، آدمها را آنچنان توصیف میکند گویی خود آنها را خلق کرده است در همان دم ، احساسات آدمی را ، آنگونه شفاف بیان میکند خود گویی تمام آن لحظه ها را انگار زیسته است دم به دم . او خالق لذت است و زیبای و عشق و عشق و عشق و ....‌

رمان کوتاه پی یر و لوسی ، داستان آشنایی دو جوان فرانسوی است در بطن پاریس جنگ زده ، دنیا در آشفتگی جنگ غوطه ور شده است و پاریس این زیباترین شهر اروپا ، آنچنان غرق جنگ شده که نبض زندگی در آن در حال خاموشی است ، در فرانسه گیج و مدهوش ، پی یر که باید مدتی دیگر به جنگ برود با لوسی ، هنرمندی که به روش خویش ، نقاشی های دیگران را برای امرار معاش کپی میکند آشنا میشود ، دیداری تصادفی که ناگاه قلب و روحشان را زیر و رو میسازد .

جوانان خسته از تلاش بی امان برای زنده ماندن ، خود را به دست عشق می‌سپارند تا این جریان معصومانه زندگی ، شاید دمی ، پناهاشان دهد برای فرار از واقعیت اطراف ، که هر لحظه به آنها یادآوری می‌کند که محکوم به مرگ هستند .

عشق در تقابل با مرگ ، سر میکشد ، از میان باقیمانده روح آدمی خود را بالا میکشد تا بگوید که هنوز زندگی هست ، هنوز وحشی گری جنگ ، نتوانسته زیبایی دنیا را از بین ببرد ، این دو جوان که آرام آرام ، خود را به جریان سیال زندگی می سپارند در بمباران یک کلیسا در زیر آوار مدفون میشوند ، تا عمر کوتاه خود را در نهایت در کنار هم پایان دهند .

کتاب زیبا و سیال است و به سبک تمام کارهای نویسنده ، با حوصله باید تمام کلمات و صفحات را بلعید و لذت برد و نفس کشید . 

 

۲۷ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان

 

به وقت تابستان ،

همیشه دلتنگی است ،

که در گرمای بی امان 

ذوب میشود بیهوده .

به وقت تابستان همیشه ،

در صف امتداد روزها

غروب‌ها ، آنقدر در واپسین لحظات می‌آیند 

که دیگر ذره ذره در انتظار خویش 

آب رفته ، چروکیده 

دیگر ، تمام شده ایم .

 

۲۶ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زندگی


دستت رو شده زندگی !
دیگر نمیتوانی فریبمان دهی
ما که تو را ساده زیستیم
ما که تو را عاشقانه پنداشتیم 
دیگر چگونه باورت کنیم ؟
تو خود آوار میشوی هر صبح بر سرمان ،
تو خود مچاله میشوی در جاده ها ،
تو خود ،هوای خودت را نداری مگر !
کودک خردسال ای را می‌مانی سر به هوا 
جنون در تو جاری میشود انگار
دیگر توان اش را نداریم 
که از بند گسستن تو را تماشا کنیم 
باید که سر راهت بگذاریم و پشت سرمان را نگاه نکنیم

  بی هوا ،
مبادا ،
دلمان تنگ شود برایت ،
مبادا یادمان بیفتد ،
که عاشقانه تو را زیسته بودیم ،
و اینک 
عاقلانه 
ترکت میکنیم 
زندگی !
 

 

۲۴ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه های فراموشی

چه شد 

چه شد که اینچنین 

ماندیم خاموش 

نه باقی ماند شوری و 

نه دیگر جوشید شعری !

مگر این عشق 

جاری نمیشد در رگهای روز 

تا هوای آلوده تنفر انگیز را 

به خنکای عصری دلپذیر بدل کند؟

مگر 

نام تو 

تنها نقش باقیمانده بر دیوار زمان نبود !

چگونه خرابش کردیم این جاودانه خاطرات را !

چگونه 

فرو رفتیم در غرقاب گناهان یک روز ابدی 

تا انتظار آرامش شبانگاه را 

با خود به دوش بکشیم در جاده های سرگردانی ‌

تو بگو 

پیامبر صحرای ابدی انتظار 

تو میدانی رسم فراموشی را آخر ‌.

۲۳ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی