شبانه ای در بهمن ۱۰

دوست داشتنت ، آرام آرام و آهسته آهسته 

چون نوشیدن چای عصرگاهی ، در خلوت و تنهایی ،

لذت مزه مزه کردن اولین میوه نوبرانه پاییز را 

میماند .

چه لحظه های کشداری 

که معلق میمانند 

میان رویا و توهم 

تا شاید 

زیر دندان واقعیت 

جویده نشوند .

 

 

۲۰ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

پاستیل های بنفش

پاستیل های بنفش ، نام کتابی است برای نوجوانان که برای سایرا ، گرفته ام . 

اما هیچ چیز لذت بخش تر از خواندن کتاب ، در زیر نور آفتاب گرم صبحگاه بهمن ، در حال نظاره دو دختر بچه شیطان که در پارک خالی ، مشغول بازی بودند ، نمی‌توانست روز را زیباتر کند .

نویسنده کتاب خانم کاترین اپلگیت است که برای این کتاب چند جایزه هم برده است .

جکسون پسر بچه باهوشی است که با خواهرکوچکترش ، رابین ، پدر و مادر و سگشان زندگی میکند.

پدر او بر اثر بیماری ام اس، کارش را از دست میدهد و روزهای سخت آغاز میشود . مادر در چند جا کار میگیرد و پدر نیز به کارهای ساده تری مشغول میشود اما زندگی سخت تر از چیزی هست که تصورش میرود .

اینجا است که دوران بی‌خانمانی برای مدتی آغاز میشود و جکسون یک دوست خیالی برای خودش پیدا میکند یک گربه بزرگ و سخنگو به نام کرنشا.

حس همدردی عمیقی که در بیان احساسات جکسون در روزهایی که در ماشین زندگی میکردند ، در تمام کتاب مشهود است .

جکسون سعی می‌کند که مانند پدر و مادرش نیمه پر لیوان را نگاه کند اما انگار شانه های یک بچه ، گاه برای تحمل بعضی سختی ها ، بیش ازحد ضعیف است .

زمانی که جکسون دیگر تحمل اش تمام میشود و پدر و مادرش را برای این سختی‌ها مخاطب قرار میدهد اشک در چشمان من نیز جمع شد.

برای تمام آدمها ، روزهایی هست که دلشان نمی‌خواهند به آن روزها برگردند ، روزهای گرسنگی ، کفشهای پاره ، سرما ، آب گرم نداشته ، لباسهای نازک که تاب سرما ندارند ، حسرت کیفهای پشت ویترین ، حسرت تمام کودکی های نداشته ....

دلم میخواست می‌توانستم جکسون را بغل کنم و یک دل سیر برایش اشک بریزم .

جکسون ، کرنشا را داشت تا کمک اش کند تا هر زمان که لازم است تا این مسیر سخت را تاب بیاورد و چقدر خوب هست که آدمها مغز خلاقی داشته باشند تا حتی با یک دوست خیالی ، دوام بیاورند .

 

۱۸ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

زنی که نامی ندارد

زنی میمیرد 
در سرزمینی دور 
همسرش او را در دادگاه خیابان ، 
سر میبرد .
هزاران زن 
در دادگاه زندگی 
خفه میشوند 
هر روز ،
و مادران 
داغدار 
بر مزارشان 
گل می‌کارند .

 

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ۹

ای جان رنگ پریده 

در همنشینی من با فنجان قهوه عصرگاه 

لبخندی بزن 

اندک مایه .

آشتی کن 

در آغوشم بگیر 

جان مقدس !

چه بیراهه ها رفتم من !

 

۱۶ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ۸

آفتاب رنگ پریده عصر گاه
در اتاق جاری میشود 
تو گم شده ای میان دود سیگارت 
ذره ذره .
خورشید میافتد درون چشمهایت 
من هنوز زنده ام آیا ؟
من که گم میشوم 
در این ثانیه های پی در پی 
در این دود 
در این معلق نا تمام ؟
پنجره بسته شده 
آفتاب زندانی نیست 
درون دستهای تو 
آفتاب را حبس نتوان کرد 
هیچ گونه 
هیچ جا
مثل همین تو 
در این زندان اتاق محو شده در دود .

 

۱۲ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ۷

توی ذهنم چند تا غنچه یخ زده هست 

زیر باران آفتاب رنگ پریده آذر 

یک نفر ، یک روز نوازشان کرد 

بی خبر ، مثل یک اتفاق ، مثل یک سادگی بی تکرار.

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

مجنون آن داستان قدیمی ، منم 

در این هزاره نو 

نه بیابانی است برای پرسه زدن 

نه سرگردانی است برای غرق شدن 

تنها منم 

و این روزهای تکراری 

مجنون داستان های قدیمی !

آرام گیر دیگر 

باز خویش بر شانه های من بنه 

آسوده بخواب .

 

 

۰۸ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ۶

این ذرات معلق سپیده دم 

در پشت پنجره را 

میبینی ؟

برمیدارمشان 

انبوه ، انبوه 

در بقچه های گلدار خاطره 

با ریسمانی از ساقه سبز گیاه 

بسته شده ، 

کنارم میگذارم 

در ته کوچه خاکی این دوست داشتن های مکرر 

می‌نشینم به انتظار 

چون تمام زنان عاشق تاریخ، 

که ماندند  چشم انتظار تو  ،

در هر خم زندگی .

لبخند هایم که تمام می‌شود 

اشک‌هایم 

که جاری میشود 

دیگر انتظار خودش میداند و خودش 

بهت زده ، خالی 

دیگر می‌نشینم 

باز به انتظار 

که پای رفتن ندارم 

و نه نای رفتن .

 

 

۰۸ بهمن ۰۰ ، ۰۶:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ۵

کنار تو بودم

 تمام عمر 

تو نمی دانستی .

تو را زندگی کردم 

من 

تمام عمر .

تو را من لبخند میزدم 

هر دم

به هر سو و به هر کوی

تو را من آفریدم 

در شعر ، در هر واژه 

به هر سوی .

تو را من کاشته ام 

در حیاط خانه ام ، 

تو را من زیسته ام ،

در باغچه جانم ،

در نوک انگشتانم ،

در بارش سبکبال آفتاب آذر ماه ،

تو نمی‌دانی هیچ .

و مرا غصه این ، نیست کرد .

 

 

۰۶ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ۴

شادی !
ای از دست رفته در این سالهای سیاه ،
چگونه بجویمت 
در این دم آخرین !
ای خوش نگار ترین کتیبه دنیا !
الفبای وجودت 
از کدام ذرات تابناک 
می‌گدازد 
که اینگونه 
با نبودنت
آوارگانی ، سرگردان ایم 
جان بر دوش نهاده 
در پی یافتنت 
در فراقت 
هیچ میشویم .
شادی !
ای امید آخرین 
چه تهی شده ایم 
از تو .

 

۰۵ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ۳

دوست داشتن تو 

باران سرخوش یک عصر تابستان است 

که زمین مست میشود 

ناگاه 

از این پیشکش مهربان آسمان .

دوست داشتن تو 

مزه گیلاس درخت کودکی هاست 

که کودکان محله را 

هدیه میکرد به طعم مهربانی خویش .

دوست داشتن تو 

کوچه های گیج پوشیده در یاس 

را میماند 

یاسهای سفید 

یاسهای بی ادعا 

یاسهای همیشگی جهان من!

که برای تو معطر میشوند 

بی چشم داشتی !.

 

 

 

۰۳ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی