شبانه ای در آخرین پنجشنبه سال

زمستان آخرین نفس سرد خود را 

میدمد بر شاخه های پشت پنجره.

باد می آید 

زمین تنفس گرم خود را 

حبس میکند در مجرای زمین 

تا زنده نگاه دارد ریشه های ابدی دنیا را .

.

 

تو ای خشکیده غنچه من 

تو ای ریشه زنده من !

تمام گرمای زندگی 

از آن تو باد 

تا بگذریم از این باد و بوران و طوفان 

از این سردی و خشکی راه 

از این انتظارها

به گرمای خورشید دل ببند !

به این نور روشن ، مانده در قلب من 

رها کن تنت را ، ریشه من 

رها کن !رها کن 

زمستان تمام میشود .

 

 

 

 

۲۶ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آخرین چهارشنبه سال

سایرا ، خوراکی های را که دوست دارد ، جاهای مختلفی از اتاق ، قایم میکند . فراموشکار است و جای آنها را از یاد میبرد ، در یک بزنگاه ، میان کشوی لباسها ، یا پشت قفسه کتابهایش ، زیر سبد اسباب بازی ها ، ناگهان شکلات مورد علاقه اش را پیدا میکند و غرق شادی میشود .

فلسفه کودکم این است که این غافلگیری شیرین ، حالش را بهتر می‌کند . انگار همیشه در میانه یک روز ، یا یک رخداد ساده زندگی منتظر کشف یک لذت است ، به همین سادگی ، لذت کشف یک شکلات .

لذتهای سایرای من کوچک هستند اما آن فکر پشت این کار کودکانه اش ، زیبا است . تو فکر کن در میان کسالت یک روز ، میان دلخوری یک لحظه ، میان اشکهای همیشگی ، ناگهان یک اتفاق ساده میافتد و حالت را بهتر می‌کند ، گل کوچکی شکفته در گلدانی که می‌پنداشتیم خشکیده ، پیام مهربانانه ای از یک آشنای دور افتاده ، یک فنجان قهوه پس از خستگی یک روز پر تلاطم ، نوای یک آواز که ناگهان تو را پرت می‌کند میان یک خاطره گرانبها ، یک خاطره پر لذت ، یک نام که می افتد روی گوشی و صدای آشنای یک دوست که روزت را روشن میکند ، آه که چه بسیار لذت های کوچک ای هستند که پنهان شان میکنیم در شلوغی یک روز ، در هیاهوی زندگی و غافلگیر میشویم از کشف دوباره شأن.

صدای تاریکی می‌پیچد در خانه ، نور در پستوی آسمان به انتظار مینشیند ، بیدارم تا صبح ، به صدای تنهایی گوش میدهم .

 

۲۵ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۷

آنگونه دوستت دارم 

که میمانم به

 غزال گریز پایی ، 

که سراسیمه در دشت می نهد پای 

تمام شب 

تا در سپیده دم گرم یک صبح تابستان 

در واحه تو ، آرام گیرد در سایه سار پر لذت تو .

ای دنج تنهایی من !

ای واحه خلوت من !

از من رها مشو 

از من جدا مشو .

در من بیتوته کن 

در من غریو کن 

من را، تو بنام یاد کن 

ای دوست !

ای آخرین پناه .

 

۲۲ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۶

تو باور نکن 
لبخند زنی را که دستهایش گره خورده اند در هم 
آواز سرخوشانه زنی را که می‌نویسد نامه خداحافظی را 
تو باور نکن 
رنگ تند نارنجی لاک دستهایم را 
عطر تند پیراهنم را 
دستهای پاکیزه ام را 
قفسه های گرد نگرفته خانه ام را 
و این فنجان سفالی آبی قهوه را 
که هر روز میگذارم بر میز 
چنین آرام
انگار که هیچوقت 
انتظار میهمانی را 
نخواهم کشید .

۲۱ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

انکار

بلیط بخت آزمایی تو نبودیم ما ،

یا مجله فکاهی ، که نشسته به انتظاری 

بخوانی در ایستگاه اتوبوسی ،

یا تنها گذران یک بی‌حوصله گی ، 

یا درمان موقت افسردگی .

از گوشت و خون و روح ساخته شده بودیم 

در تنمان، گرمای یک زندگی 

پمپاژ میشد هر دم ،

و تنفس عشق 

در روحمان

تنها به اشارتی .

مچاله کردنمان 

نمی‌تواند به این آسودگی باشد بی شک 

به این آسودگی رخنه کرده در کلامت 

و سکوتت ، گاهی .

ما ، تنفس صبح ایم 

و ذرات نور رخنه کرده در اتاقت،

چگونه دیگر 

انکار خواهی کرد ؟

 

۱۹ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

مرا با لبخندم ، به یاد آور

زنان را از چه 

بار گناهان سنگین تری بر دوش باید 

تا دیگران ؟

لبخندشان،

شادی بی پیرایه اندکی 

که بر چهره ،

گاه به گاه مینشیند ،

از نگاه عبوس جهان تیره ، 

گناهی است نابخشودنی 

که زنان مغموم ، خواستنی ترند و دربند تر .

و آن بزرگتر گناه 

جز عشق ،

نمی‌تواند باشد 

که عاشق زنی ، 

دنیای زشت را 

بدل می‌کند 

به آنی ،

به بهشتی جاودان ،

پردیسی گمشده ،

که ناگهان سر بر می آورد 

از اعماق یک روز سرد و فرسوده 

تنها در پناه لبخندی 

و یاری دستی .

آری لبخند و عشق 

توامان ،

چه گناهان سنگینی 

میتواند باشند 

بر دوش یک زن .

 

 

 

۱۸ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه معطر

در قاب خالی یک پنجره 

شاخه های نارنج 

چشم انتظار مانده اند ،

شکوفه های بهار نارنج 

در طلوع زود هنگامشان 

بهار معطر را 

مشت مشت میپاشند 

بر تن زندگی .

شکوفه بهشتی !

شبها خواب کدام واحه را میبینی ؟

تا پر پر شوی در اولین وزش باد گرم اسفند ماه 

چه نوازش هایی که بر خستگی مچاله شده ام ، 

با معطر نگاهت ، هدیه میکنی .

چه امیدهایی که 

در گرماگرم این لحظات خاکستری 

بر این قامت پیر زندگی 

هدیه میکنی .

ای شکوفه جاودان !

سپاسگزار توام 

بر این کوتاه لحظه ای که آفریده ای .

 

 

۱۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

بریده ای از یک کتاب

عشق سرخ است!

سرخِ سرخ، به رنگ خون

با همان صلابت، که از عقیق زخم سینه به بیرون می‌تراود و شقایق و لاله بر گستره زمین، می‌پروراند.

عشق آبی نیست!

اگر اندوهی دارد، میرا و فانی‌ست 

و شادی‌هایش امّا، جاودانی‌ست

هرگز نمی‌میرد!

جان می‌بخشد و گاهی نیز، جان می‌ستاند!

ولی همیشه، زنده است ...

تنها در صورتی در لحظهٔ مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم به خاطر عشق نباشد.

 

📕 عشق در زمان وبا

✍🏽 #گابریل_گارسیا_مارکز 

 

 

۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۵

 بیهوده !

بیهوده نیست این بابونه های کوچک روییده در دامنه‌ها

بیهوده نیست این علفهای خودرو در سرازیری تپه ها 

این وز وز مدام زنبور عسل در آغوش بهار نارنج ها

بیهوده نیست این رقص شاخه های سپیدار پیر در دستان باد 

اینگونه از زندگی سرودن 

اینگونه شکفتن دربهار زود هنگام 

میدانم 

سرودن از تو 

عاشقانه سرودن از تو 

بیهوده نخواهد بود .

۱۳ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خاطره ای در درونم است

جدایی تاریک است و گس

سهم خود را از آن می‌پذیرم، 

تو چرا گریه میکنی؟

دستم را در دست خود بگیر 

و بگو که در یادم خواهی بود

قول بده سری به خواب‌هایم بزنی

من و تو چون دو کوه، 

دور از هم جدا از هم

نه توان حرکتی نه امید دیداری

آرزویم اما این است که عشق خود را 

با ستاره‌های نیمه‌ شبان به‌سویم بفرستی.

 

✍🏽 #آنا_آخماتووا

📕 خاطره‌ای در درونم است

 

۱۰ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۰۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی