شبانه ای در فروردین ۳

غرق میشوم در زندگی 

در همین جزییات ساده 

همین روزمرگی ها 

و همین هر روز ها ،

فراموشت میکنم گاهی 

و بعد به ناگاه 

چونان گل‌های کوچک کنار جاده ، یا لغزش برگها در دستان نسیم ،

سر بر می آوری در انتهای روز 

در پس کلمات یک شعر که زمزمه می‌شود 

یا ترانه ای که جاری میشود صدایش در کسالت یک روز .

شماتت میکنی مرا 

که از خاطرت برده ام 

و دگر بار 

راه خود را می یابی چون ریشه های گم شده در تاریکی خاک 

به خنکای آبی ،

تو خود زندگی می‌کنی 

درونم 

آنگونه که میخواهی.

 

۱۰ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

معرفی سریال مر از ایست تاون

مینی سریال "Mare of East Town " به کارگردانی کریس زوبل ، داستان زندگی کارگاه میانسالی به نام مر را روایت میکند در شهری کوچک در نزدیکی فیلادلفیا. این سریال چندین جایزه را در جشنواره ها از آن خود کرده و اثری تحسین بر انگیز با بازی خانم کیت وینسلت است .

زنی سختکوش که در کار خود جدی است درگیر قتل دختر جوانی از ساکنان شهر میشود و در خلال پیگیری داستان قتل ، با زندگی این زن آشنا میشویم ، بر خلاف ظاهر سرد و جدی و سختکوش اش ، زندگی شخصی او به شدت به هم ریخته است . او بعد از خودکشی پسر جوان اش ، طلاق ، و نگهداری از نوه اش ، در آستانه یک فروپاشی درونی است .

مر چندان به ظاهر خویش اهمیت نمی‌دهد ، بیشتر به کارش اهمیت میدهد .او آنچنان در بین مردم شهرش پذیرفته شده که در شغل خویش هم از آنها جدا ناپذیر است .

در خلال روایت پلیسی سریال ، زندگی آدمهای اطراف مر ، به تصویر کشیده می‌شود ، مردمانی که هر کدام در پی حل مشکلات درونی خویش هستند و محافظت از خانواده . 

مر ، بعد از خودکشی پسرش ، به درستی سوگواری نکرده است ، او به کار زیاد پناه میبرد تا با داستان مرگ پسرش و احتمال مقصر بودن خودش ، روبرو نشود . در جریان حل داستان قتل دختر ، مر خودش را دوباره مرور میکند و در نهایت به بخشش خودش و نگاه دیگری به زندگی قبل اش ، می‌رسد .

چطور میتوانیم به گذشته نگاه کنیم و خودمان را مقصر ندانیم ، برای یک مادر چه چیزی سخت تر و دردناک تر از سوگواری کردن برای فرزند است .

در جایی از سریال کارآگاه به مرد سالخورده ای که همسرش را به تازگی از دست داده است میگوید : ساده نیست که بعد مرگ عزیزی مثل قبل باشیم ، اما زندگی ادامه دارد ، قبض ها باید پرداخت شود ، دوباره باید آشپزی کنیم ، دوباره باید زندگی کنیم و کم کم یاد میگیریم که با شرایط تازه خودمان را وفق دهیم .

و من میدانم که چقدر دردناک و تلخ است بعد مرگ عزیزی ،دوباره صبح ها بلند شوی و یادت بیاید که دیگر آن آدم زنده نیست و تمام روز باید با این واقعیت زندگی کنی و زندگی کنی و زندگی کنی .

بهار می‌آید و شکوفه ها همه جا را فرا میگیرند ، تابستان با خنکای شب‌هایش می‌رسد با عطر مست کننده شب بوها، پاییز طلایی و زمستان تطهیر دهنده ، و این داستان زندگی است که باید ادامه پیدا کند همیشه .

۰۸ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در فروردین ۲

"این بوی زلف کیست که جان میدهد به من ."

هوشنگ ابتهاج 

*********************

بانگ می‌کشد در کوچه ها 

مردی نیمه دیوانه

نیمه دانا

ای جماعت ! این صدای ترجمان درد ماست .

مرد را گر درد جانفرسا نباشد ، ناله نیست 

این سکوت شکسته در شبان روزگاران 

درد نیست ؟

نان و عشق و لیلی و ...‌

بند بند جان مجنون در غم است .

۰۵ فروردين ۰۱ ، ۱۵:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اولین شبانه فروردین

ای نوبهار !

گلستان را هدیه کردی بر این دشت 

این عطر خوش شبانه !

این خنک نسیم عصر گاه 

که هدیه توست بر زمین ،

دریغا که تو را سپاس نگفتیم 

به شایستگی !

دریغا که جنگیدیم بر غنایم بیهوده خویش

و ندیدیمت با چشمان باز 

و نبوییدیم تو را .

دریغا که نه شکوفه بودیم و نه برگ سبزی 

نه خلوت شب بویی و نه سبزی علفی .

به خاکزار خویش 

در غلتیده ، پریشان 

از کنارت گذشتیم به سادگی 

و در تابستان جهنمی غرق شدیم .

 

 

 

۰۳ فروردين ۰۱ ، ۰۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آخرین شبانه سال

سال دیگری گذشت با خیال تو 
با تکرار نامت 
و مزه مزه کردن طعم عشق با چاشنی دلتنگی .
گرامی میدارم 
اندوهت را .
سپاسگزار سروری هستم که بر من بخشیدی .
در هر شادی ، در هر غمی ، در هر آنچه که بر من میبخشایی 
تو را سپاس میگویم .
تو را معطر میکنم .
تو  را به نام می‌خوانم !
ای زندگی !
ای فراق !
ای طعم خوش دلدادگی !
ای تو !

 

۲۹ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در پایان یک روز

ای ماه نیمه شب !

بر این شادی های کوچک زندگی مان 

بنگر ،

در جهان عظیمت ،

زیر چتر نگاهت ،

گمشده ام را 

میبینی ؟

شادی ام را بر او ببخش 

و با مهتاب ات

در آغوش اش گیر 

اندوهش را التیام ده 

و کلمات اندک مرا 

بر او هدیه کن .

۲۸ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آخرین شنبه سال

تمام دشت کنار جاده پر شده از گل‌های زرد و بنفش ، همه جا سبز شده است و خاک قهوه ای و سوخته کمتر به چشم می خورد ، بابونه ها ، گل‌های شقایق ، و گل‌های کاغذی همه جا را پر کرده اند. باورم نمیشود این همه زیبایی تنها چند هفته دیگر تمام میشود و گرمای زیاد فروردین ناگهان دشت را می‌سوزاند و دوباره همه چیز در خشکی و تیرگی و تشنگی فرو میرود.

باورت نمیشود که این عطر خوش زندگی ، این بهار نارنج ها ، این خنکی زندگی بخش در خلال وزش این باد شور انگیز ، به آنی تمام میشود و بهار تبدیل به جهنمی گرم و سوزان خواهد شد .

این باوری است که هر روز باید داشته باشم ، چه بسیار لحظات غافلگیر کننده که ناگهان بعد از لحظه های آرامش می‌رسد ، چه دوست داشتنهایی که به ناگاه از پس تندباد روزگار خاموش می‌شود ، چه آدمهایی که ناگاه ، بی خدانگهداری ترکت میکنند و چه آرامشی که ترک می خورد و آدم را از حریم امنیت خویش بیرون میکشد .

اما باز پس از جهنم سوزان بهار و تابستان پاییز و زمستان می‌رسند و دوباره زندگی در دشت برقرار میشود ، بارانهای موسمی می‌بارند و آفتاب معتدل شده زندگی را بر میگرداند به آغوش زمین . 

برای ما نیز بعد این طوفانهای پر تلاطم ، بی گمان ، آفتاب معتدل و زندگی بخشی چشم انتظار خواهد بود ، شاید که بعد تابستان سوزان ، باران موسمی هم ببارد بر جانمان.

دل قوی میدارم .

۲۸ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه ای در اسفندماه

محبوبم !

به یاد می‌آورم تمام روزهایی که نبودی 

خاطره دارم از تمام دقایق سر سختانه ای که بی تو گذشت .

تمام شعرهایی که خواندم برایت 

تمام ترانه های که بی تو شنیدم 

تمام کلماتی که با لذت بلعیدم و کتابهایی که خواندم .

تمام این خاطرات بی تو ، نیز زیبا بود 

هر آنچه ، تو در آن جریان داشته ای ، زیبا است 

چه در جغرافیای حضور تو باشد ، چه نباشد .

محبوبم 

نام تو که باشد ، کافی است .

۲۷ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آخرین جمعه سال

بازارهای دم عید شلوغ و گرمند ، مادران دست بچه ها را سفت گرفته اند و به دنبال خودشان می‌کشانند تا راهی از میان جمعیت پیدا کنند ، پدرها ، اغلب خسته و بی حوصله از خرید عید این پا و آن پا میکنند .

مغازه کفش فروشی شلوغ است ، نیمی از کفشهای تک سایز را زیر قیمت بازار میفروشد و جای سوزن انداختن نیست .

زن و مرد برای دختر بزرگتر دنبال کفش مناسب می‌گردند ، دخترحدود هشت یا نه ساله است ، دنبال کفش صورتی میگردد اما مادرش اصرار دارد که کفش ای با رنگ تیره تر ای انتخاب کند تا کثیفی کفش در آینده کمتر مشخص شود ، دختر کوچکتر مدام ناله میکند که او هم کفش میخواهد ، پدر دارد دخترکوچکتر را قانع میکند که الان نوبت او نیست و خواهرش در اولویت هست که کفش مناسب ندارد ، بچه نمیفهمد و غرلند کنان گوشه مغازه می‌ایستد ، مادر با دختر بزرگتر بحث میکند که کفش صورتی مناسب او نیست .

پدر که کلافه شده از گرمای داخل مغازه ، بیرون می‌رود و مادر را با دخترهای نالان تنها میگذارد .

پسر بچه ای ، کفش دخترانه ای را پوشیده و حاضر نیست از پایش بیرون بیاورد .زنی با فروشنده بر سر قیمت بحث میکند و فروشنده کلافه از سر و صدا ، روی میزش میکوبد مدام با خودکاری در دست .

بیرون می آییم از فروشگاه ، نمیدانم دختر توانست کفش صورتی را بگیرد و یا دختر کوچکتر صاحب کفش شد ؟

شاید وقت تعطیلی مغازه ، فروشنده نفس راحتی کشیده ولحظه ای در سکوت مغازه گذرانده تا روز دیگر و هیاهوی دیگری . شاید هم از این شلوغی و فروش خوب دم عید خوشحال است و میداند این کلافگی و هیاهو ارزش اش را دارد . 

هر چه هست عید است و هر سال یکبار اتفاق میافتد و حتما ارزش همه چیز را دارد .

۲۷ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اسفند ۸

محبوبم !

چه نامهایی که تو را به آن میخوانند 

تو را از آن رو دوست میدارند چه بسیار 

تا تنهایی خویش را پایان دهند 

و مرهمی بر درد های خویش نهند .

من اما 

از آن رو تو را محبوب می خوانم 

که تنهایی مرا شفاف تر کردی و

لذت خاطرات را پر رنگ تر .

تو را از آن رو دوست میدارم 

که خود ، برای خویشتن خویش زیستن توانی 

و مرا در این زیستن ، دوست داشتن را هدیه میکنی .

محبوبم !

گل بابونه تنها در حاشیه دشت ام

تو مرا پر بارتر کردی 

تو مرا دیدی 

تو نچیدی مرا 

تو مرا بوییدی 

تا تنهایی ام رنگ زیباتری بگیرد 

ای محبوب زیبا 

تنها نام برازنده تو این است .

 

 

۲۷ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی