انتظار در اردیبهشت

مسافر رفته بود ، 

نقش آب پاشیده در بدرقه اش ، 

بر درگاه خانه ، 

اشک چشمانمان بر گونه ها ، تازه ، 

آنکه می‌ماند ، در اندوه انتظار و بدرقه و عشق ...

فرسوده تر از هر روز ، 

آنکه می رود ، چون پرنده ای با شوق پرواز ، 

مستی سرزمینهای تازه را 

می‌کشد بر دوش .

آنکه می ماند در آتش برگشت مسافرش، 

ایستاده در قاب پنجره ، 

تکیه بر درگاه دری ، 

هم آغوش جاده های شبانه رویا ، 

شاید ،

هم اکنون بیجان است و 

نمی‌داند .

انتظار ، ذره ذره تمام میکند جان آدمی را ، 

باور کن .

 

۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت

در رویای شبانه نیز

دور می‌شوی ، 

بسان برگی که می‌افتد از چناری بلند بالا ، 

می‌خیزد در آغوش رودی ، 

می‌رود به دور های آرزو .

در خوابهایم ، 

شب بوها ، حیاط را 

آغشته کرده اند به بوی عشق ، 

پیچک ها ، چشم انتظار سحر گاه ، 

تو را منتظر ند ، 

سپیده دم !

نسیم سرزمینهای دور !

شبهای جهان ، 

به پایان می آید و دوباره روز می‌شود ،

سیاهی نبودنت ،

چرا تمام نمی شود ؟!

 

 

۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۴۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت اردیبهشت ۲

ای عشق 

بانوی آبی 

با خرمن گیسوان سیاه ، 

زندگی را به سخره نگیر ،

با هر وزش نسیم در میان گیسوانت 

زیبایی ات را می‌پاشی بر خشکی دلهای ژنده پوش ،

از زندگی ، مگذر ،که این سالخورده ، بی تو می پوسد به دمی.

بر کوهستانهای بلند که خدایان ، تو را بر آن نهادند 

و بندگانت ، قربانی پیشگاه تو اند، 

جاری کن باران های طلایی مهربانی ات را .

آشتی کن با زندگی ، 

آشتی .

 

 

۱۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۰:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اردیبهشت با کتاب

او مادرخواندهٔ ماست و هنوز جوان است. در شبانه‌روزی "سرود" درس میدهد و از این راه امرار معاش می‌کند. او روزی چند بار دوش می‌گیرد و ما به این کارش می‌خندیم و او نیز می‌خندد. آدم‌های کمی قادرند به دیوانگی خودشان بخندند!

مادرخوانده برایمان تعریف میکرد که طلاق او از همسرش فقط به دلیل یک ناهماهنگی صورت گرفته:

"در طول سه سال زندگی مشترک، شوهرم دروغ نمی‌گفت امّا کم‌کم عدم هماهنگی در صدای شوهرم پیدا شد. سردی و بی‌احساسی به شیوهٔ حرف زدنش سرایت کرده بود.

تصمیم نهایی برای طلاق، دلیلی بسیار جزیی داشت: شوهرم عصبانی شد، چون لباس پوشیدن من، برای رفتن به مهمانی شام، بیش از اندازه طول کشیده بود. همان وقت فهمیدم که همه‌چیز تمام شده است. به خودم گفتم زندگی کوتاه است و هیچ دلیلی ندارد این زمان کوتاه را با کسی بگذرانم که این‌قدر ناهماهنگی در صدایش وجود دارد.

ایراد زیادی نمی‌توانستم از شوهرم بگیرم؛ مگر این صدا، که لطف و محبت از آن گریخته بود و فقط حالت خودمانی بی‌تفاوتی در آن باقی مانده بود. در مجموع، مساله‌ای جزیی بود، امّا عشق در جزییات خلاصه می‌شود و نه در هیچ چیز دیگر.

دختر خانم‌ها! شما جوانید و خوشگل، به‌زودی از جنگل درس و مدرسه بیرون می‌روید و به محوطه روشن زندگی میرسید، در آن فضا میرقصید و اشک می‌ریزید. همه‌چیز را به‌دست می‌آورید و همه‌چیز را از دست میدهید، گاهی درست در یک لحظه. 

در زندگی می‌توان همه‌چیز را هدیه کرد، مگر یک چیز را( که خواهم گفت)؛ چرا که هدیه کردن زیباترین طریقه از دست دادن است. 

آنچه را اکنون به شما می‌گویم، از مادربزرگم یاد گرفته‌ام، فقط چند ساعت قبل از مرگش. مادربزرگم زنی روستایی بود و تنها زن کمونیست دهکده‌شان. در تمام زندگی‌اش، بدبختی پشت بدبختی برایش رسید، یک فرزند معلول و فرزند دیگری که نازی‌ها کشتند، بیماری‌ها و بینوایی‌ها مثل باران بر سرش می‌بارید. من آن وقت‌ها سیزده ساله بودم. 

از او پرسیدم: مادربزرگ! مهم‌ترین چیز در زندگی چیست؟

جوابش را فراموش نکردم: 

دخترم! فقط یک چیز مهم است و آن "شادی" است. شادی! هرگز اجازه نده کسی شادی تو را از تو بگیرد. از آن زمان، من با گفته مادربزرگ زندگی می‌کنم. در حقیقت، شوهرم هرگز علت واقعی طلاق ما را نفهمید، اگرچه علت ساده‌ای بود؛ وقتی ازدواج کردم، شادی در قلبم بود. امّا طلاق گرفتم چون شادی تهدید میکرد از قلبم خواهد رفت!

📕 دیوانه‌وار

✍🏽 #کریستین_بوبن

۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت اردیبهشت ۱

ساقه کوچکی از گل ، شکسته است . آن را داخل لیوان کوچکی میگذارم درون آب ، تا ریشه بگیرد . اغلب ، ساقه ها می خشکند و گاهی نیز ریشه می‌دهند. سایرا مرا مادر امیدوار میخواند ، چرا که من حتی به ساقه های کوچک گیاهان هم دل می‌بندم و امید به ریشه دار شدنشان دارم . 

من اما ، از نا امیدی ها برایشان حرف نمی‌زنم ، چرا که مادرها ، باید تا بچه ها کوچکترند ، منبع شادی و امید و زندگی باشند . نمی‌توانم که پیش رویشان بایستم و بگویم که چه اندازه گاهی نا امید می ایستم در صبح و به روزی می‌نگرم که پیش رو دارم ، که گاه دیگر نه به مهربانی امید هست نه به زندگی و نه حتی عشق ، دیگر گاهی حتی باید از عشق هم دست شست و تنها به خود ، امید داشت . انگار این خاصیت سن و سال آدمی هست که دیگر دست از همه چیز می شویی و به جز خودت ، دیگر دل نمی‌بندی به یاری . 

دیگر باورت میشود که خودت مانده ای و سایه ات بر دیوار زندگی . باید که ادامه راه را در لذت تنهایی و سکوت ، بپیمایی ، همراه یاسها و امیدها و خاطره ها .

 

 

۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دختران حوا بخش یک

خواهر کز کرده روی پله های زیر زمین و دارد گریه میکند .دو تا بچه کوچکش چسبیده به او ، ترسیده ، کنارش نشسته اند. صدای فریاد پدر از خانه می آید ، مادر از ترس می آید داخل حیاط ، میترسد پدر بیاید و دست بلند کند روی خواهر . ما نیز مثل پرندگان گرفتار در دام ، زیر داربست انگور ، وسط برگها و ساقه های انگور ، قایم شده ایم. قلبمان چون قلب یک پرنده ، به تندی میزند ، می‌توانیم صدای قلب همدیگر را بشنویم ، هیچکس چیزی نمی‌گوید .

پدر دارد سر مادر هوار می‌کشد :

همه داستان تقصیر توست ، اگر همان بار اول که به قهر آمد ، راهی اش می‌کردی دوباره ، الان این اتفاق دوباره نمی‌افتاد. زده که زده ، مگه من تو را کتک نمی زدم ، مگر تو رفتی به قهر . دست بچه ها شو گرفته آمده که چه ، من آدمی نیستم که دختر شوهر بدم و بعد بروم دنبال طلاقش . مگر میشود زن ، جلوی در و همسایه‌ها ، چطوری سر بلند کنیم آخر ، باید برو. همین الان . برود دست مادر شوهرش را ببوسد و عذر خواهی کند ، بچه که مال مادر نیست ، بچه مال خانواده شوهر است ، مادربزرگشان است دست بلند کرده روی نوه اش ، چرا دخالت می‌کند که کتک بخورد .

می‌فرستی برود خانه ، هر چه زودتر بهتر . حالیش کن که اینجا جایی ندارد باید بسازد با شوهر و مادر شوهر . 

مادر اما اینبار جلوی پدر در می آید و میگوید : 

مرد ، مگر بچه بی صاحب است ،کتکش بزنند و بعد ما هم دوباره بفرستیم برود ، پا شو برو دم در خانه شأن ، بگو چرا زدید دخترمان را ، مگر بچه یتیم است ، آخر مرد چرا پدری نمیکنی در حق دخترت .

پدر چیزی نمی‌گوید ، از صبح که خواهر آمده دارد داد می‌کشد و تهدید می‌کند ، گلویش خشک شده ، نرفته مغازه و به قول خودش از کار و زندگی افتاده . ما ، جزیی از کار و زندگی پدر نیستیم و پرداختن به اموری چون زندگی خواهر ، تنها تلف کردن وقتی است که باید برای پول در آوردن صرف میشد .

از بین درخت‌ها نگاه خواهر میکنیم . دیگر گریه نمی‌کند ، اما انگار کوچکتر و در هم شکسته شده ، انگار یک دفعه پیر شده باشد ، چهره اش ناگهان کوچکتر و شکسته تر ، اما خالی از هر حسی هست . دست بچه ها را میگیرد و مادر را صدا میکند . مادر لباسهای خواهر را می آورد ، لباس بچه ها را میپوشاند و او را بغل میکند و با هم دوباره گریه میکنند ، انگار دارد دخترش را برای آخرین بار بدرقه میکند . ببخش دخترم، من که حریف پدرت نمی‌شوم ، خودم باهات می آیم ببینم حرف حسابشان چیه ، نمیشود که فقط به خاطر اینکه جلوی مادر شوهرت در آمدی که بچه ها را کتک نزند ، همسرت تو را به این روز بیندازد. 

خواهر چیزی نمی‌گوید . ما را نگاه میکند که از زیر داربست بیرون آمده ایم. بغلمان میکند و می‌بوسد و با مادر میروند . با پدر خداحافظی نمیکند . حسی در فضای حیاط پخش میشود ، حسی شوم و دلهره آور ، میدانیم که دیگر خواهر. خواهر قبل نمیشود ، انگار خودش را در همان پله های زیر زمین ، رها میکند و تنها جسمش را کشان کشان با خودش می‌برد . 

خواهر همان روز مرد . فقط پدر نمی‌دانست که دارد یک جنازه را دوباره به خانه شوهر میفرستد .  

 

۳۰ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه های بهاری

میان جنگل انبوه 

تو را صدا کردم .

جستجو میکنم 

با ریشه های عمیقم 

در دل خاک ، 

میان تاریکی های همیشه ،

که نور را دلتنگی هست و 

خنکای آسمان را ، طلب .

فانوس من !

شادی من !

جوانه های نورس لذت بر شاخه های جوانم ، 

خاک ، خاک سوخته ، 

طلب میکند تو را ، 

سبزینه گیاهی باش ،

که آخرین رویایش ، 

نوازش خورشید است و بس ،

نه پوسیدگی در دل خاک .

 

۲۶ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خلاصه کتاب خرده عادتها ، جیمز کلییر، بخش اول

قدرت شگفت انگیز خرده عادتها :

عادت‌هایی جزیی در بلند مدت باعث تغییر میشوند ، برای مثال ورزشکارانی که در طول زمان ، تمرینات مستمر داشته اند می‌توانند در مسابقات موفق باشند . 

موفقیت محصول عادتهای روزانه است نه یک دگرگونی بزرگ و یکباره .

عادتهای شما میتواند به نفع یا ضرر شما تمام شود ، برای مثال عادت‌هایی مانند تغذیه مناسب و توجه به سلامت روان در بلند مدت ، باعث بهبود وضعیت انسان میشود . سبک زندگی همراه با افزایش استرس و فشارهای روانی و افکار منفی ، در انتها باعث آسیب روحی و روانی و فروپاشی افراد شود .

 عادتهای مالی مانند عدم پس انداز ، خرج کردن بیش از درآمد ، می‌تواند در بلند مدت باعث آسیب مالی شوند . 

اهداف را فراموش و به جای آن بر سیستم تمرکز کنید : 

از مهمترین نکات کتاب این مطلب است که بعد از هدف گذاری ، هدف را فراموش و راههای رسیدن به آن را مشخص کنید یا سیستم خود را شکل بدهید .

اگر مربی هستید و هدفتان موفقیت در مسابقات است ، سیستم شما جذب بازیکن ، طراحی هدفمند تمرینات ، و استفاده از کمک مربی های باتجربه است .

این حرف به این معنی نیست که اهداف کاملا بی فایده هستند . اهداف برای تعیین مسیر ضروری می باشند، اما برای پیشرفت کردن ، سیستم بهترین ابزار است .

از مضرات نادیده گرفتن سیستم و تمرکز بر اهداف میتوان به موارد زیر اشاره کرد :

برنده ها و بازنده ها اهداف یکسانی دارند ، تمام ورزشکاران شرکت کننده در المپیک هدف پیروزی را برای خود دارند اما آیا همه آنها می‌توانند برنده شوند ؟این هدف همیشه وجود دارد اما موفقیت در سایه پیشرفت های کوچک و مستمر به دست میآید . 

مشکل دوم :دسترسی به هدف ، صرفا تغییری زودگذر است ،

تصور کنید قصد پاکیزه سازی خانه را دارید و به صورت زودگذر به هدف می‌رسید. اما اگر دوباره به همان بی نظمی گذشته برگردید ، دوباره هدف خود را از دست می‌دهید .دستیابی به هدف تنها در همان لحظه زندگی تان را تغییر میدهد ،چیزی که حقیقتا باید تغییر بدهیم ، سیستمی است که آن نتایج را ایجاد کرده است. 

مشکل سوم :اهداف شادی تان را محدود می‌کند .

ممکن است در دام این تفکر بیفتیم که تنها با رسیدن به هدف موردنظر ، احساس خوشحالی و خوشبختی خواهیم کرد و به جای لذت بردن از مسیر و سیستمی که انتخاب کرده ایم تنها به طی کردن آن فکر کنیم . علاوه بر این ذهن خود را در چارچوب این باور قرار میدهیم که یا به هدف خود می رسیم و خوشحال خواهیم شد و در غیر اینصورت ، بدبخت و بیچاره شده و ذهن خود را در نسخه محدودی از شادی محصور میکنیم .بعید است مسیر زندگیمان با همان مسیری که در نظر گرفته ایم یکی شود و از نظر عقلانی هم مسیر شادی و خوشحالی خود را تنها در یک مسیر مشخص در نظر بگیریم .زمانی که عاشق فرایند باشیم می‌توانیم از مسبری که طی میکنیم لذت کافی را دریافت کنیم و شادی و موفقیت خود را در یک چارچوب خاص قرار ندهیم .

مشکل چهارم :اهداف با پیشرفت بلند مدت همسو نیستند.

دونده ای را تصور کنیم که بعد از ماهها تلاش و برنده شدن ، دست از دویدن بر میدارد ، چرا که تنها هدفش برنده شدن در مسابقه و تمرکز او تنها بر هدفش بوده است . انگیزه او برای ادامه دادن به دویدن از دست رفته است . برای همین بسیاری از مردم بعد از رسیدن به هدف ، به سیستم قبلی زندگی خود برمیگردند و عادتهای پیشین خود را از سر می‌گیرند.دلیل انتخاب هدف ، بردن بازی است ، اما انتخاب سیستم برای ادامه دادن به بازی است . تفکر صحیح بلند مدت ، تفکری بدون هدف و تعهد به ادامه دادن مسیر می باشد .

 

۲۵ فروردين ۰۲ ، ۱۵:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

همراه با الیف شافاک ۲

" جزیره درختان گمشده " اثر شاعرانه دیگری از خانم الیف شافاک است که با استقبال فراوانی روبرو شد. داستان به بررسی وقایع سال ۱۹۷۴ در قبرس ، جزیره ای که در آن ، ترکها و یونانی‌ها در کنار هم با صلح ، زندگی میکنند ، میپردازد و حوادث بعدی که بر اثر ورود ارتش بریتانیا به جزیره باعث جنگ داخلی در آن میشود.

دافنه ، دختر ترک ، و کوستاس ، پسر یونانی ، دو نوجوان مسلمان و مسیحی ، با هم آشنا می‌شوند و رابطه عاطفی بین آنها شکل می‌گیرد . آنها دور از چشم خانواده ها در میکده ای به نام میکده انجیر خوشبخت ، جایی که یک درخت انجیر در وسط آن رشد کرده و توسط دو مرد ترک و یونانی اداره میشود ، همدیگر را می بینند . بر اثر جنگ ، از هم جدا می‌افتند . سالهای بسیار دورتر ، همدیگر را پیدا کرده و با قلمه ای از درخت انجیر که اکنون در حال جان دادن است به انگلستان میروند تا در پناه عشق قدیمی شان ، زندگی جدیدی را شروع کنند . قلمه را در لندن می‌کارند و در همان زمان ، دخترشان متولد میشود . 

داستان از زبان درخت انجیر ، کوستاس و دخترش بیان میشود . نویسنده در این کتاب از عناصر طبیعت میگوید ، از نقش درختان در اکوسیستم زمین ، پرندگان ، حشرات و هر آنچه که زنده است و نقشی در جهان دارد .

درخت انجیر، از زبان خود داستان را روایت میکند ، او با تمام موجودات در اطرافش ارتباط دارد و از زنجیره گسترده‌ای از جهان هستی سخن میگوید که بر خلاف انسان که سعی در حفظ زندگی خود می‌کند ، در جهت حفظ زندگی کل جهان هستی ، تلاش میکند.

انجیر ، درخت عشق است ، موجود زنده ای که در میکده ، داستانهای بسیار را دیده است و روایت می‌کند . زندگی دافنه و کوستاس ، به درخت انجیر پیوند میخورد .

آدمها از جزیره مهاجرت میکنند ، اما چیزی را با خود حمل می‌کنند در درونشان که قابل جدا شدن از آنها نیست ، طعم ها و عطرها و خاطره ها و اندوه را .اندوه ، حسی است که آدمی با خود می‌برد ، با عشق ، غسلش میدهد و در درون خودش می‌کارد . پناهگاهی که هر مهاجر در درونش دارد . عبادتگاهی برای پناه بردن . 

داستان جزیره ، داستان درختان گمشده ، پرندگان آواز خوان ، انجیرهای ابدی ، داستان عشق است و دل دادگی. داستان زندگی ، ریشه دادن در اعماق هستی و دمیدن دوباره روح بعد از مرگ به اعماق هستی . 

و عشق ، همیشه تسکین است و زندگی .

 

۲۳ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه ای در فروردین

کلمات تو ، 

پرندگان کوچک خوشبختی اند برایم ، 

که به آشیانه قلبم ، باز می‌گردند.

مسرورم کن ، 

با بارش مداوم کلمات ای که می‌پوشند ،

 جامه معطر مهربانی را .

کلمات تو ، حروف ساده در هم تنیده ای 

میشوند ،

هم آغوش نت های آبی رنگ نسیم ، 

رقص کنان ، سکوت را در هم می‌پیچانند ، پر غرور .

 

بخشنده باش ، مهربانم ،

درخت انجیرم ، 

مهربانی را ، ثمر بده 

در قحطسالی مداوم این سالهایی که گذشت .

ثمر بده .

 

 

۲۰ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۳۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی