به وقت فروردین ۶

بی رویای تو ، 

درخت انجیر ی ، بی میوه ام ، 

با ریشه های تشنه و آفت زده ، 

بیهوده علت زنان در دل خاک ، 

میجویم ، قطرات آب را .

بی مهر تو ، 

بهاری که از کوچه می‌گذرد ، 

بی شکوفه و بی بر ، 

به تابستانی جهنمی ، سلام میگوید .

نسیم من !

خنکای بهشت را بیاور 

در بهاری که منتظر دوست ، 

در کوچه مانده است .

 

۲۰ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۴

آدمی نیست که دلتنگ کسی یا چیزی شود . روبروی من نشسته است ، فنجان قهوه‌اش را با ظرافت تمام در دست گرفته و با سرخوشی بسیار حرف می‌زند : به نظرت این عالی نیست که آدم خودش را درگیر هیچ حسی نکند و رها از همه این عواطف دست و پاگیر، زندگی کند، ‌ مثل من، نه بار اندوهی بر دوشم هست و نه حجم دلتنگی برای کسی با چیزی ، ... 

‌میگویم : دلتنگی ، حس مقدسی است ، آدمی که دلتنگ میشود ، نه ضعیف است و نه احمق . تنها آنقدر شجاعت دارد تا از این حس ، صحبت کند . دلتنگ که میشوی ، یعنی چیزی درونت هست برای اینکه هنوز احساسات ناب انسانی را حس کنی ، هنوز روحت ، خالی نشده ، روحت ، خاکستری نشده ، هنوز میتوانی دوست داشته باشی ، محبت کنی ، میتوانی از عشق به آدمها ، عواطف ، فانوسی بیاویزی درون قلبت ، تا درتمام تیرگی های زندگی ، راه را روشن کند . هر چیزی بهایی دارد و بهای عشق هم ، دلتنگی است . ....

چیزی نمی‌گوید ، اصلا نمیدانم گوش داده است یا نه ، فقط دارد به جایی خیره نگاه میکند ، بر میگردم و مسیر نگاهش را دنبال میکنم ، پشت پنجره ، سوسوی چراغها ، رد نگاهش است . 

فنجان را می‌گذارد و بلند میشود و میگوید :اما تنها بودن ، راحت ترین و بی دردسرترین راه زندگی است ، نه در انتظار کسی هستی و نه دلتنگ . راه خودت را می روی و هر چه هست با خودت در سکوت حمل می‌کنی . 

میدانم . به قول سهراب 

آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه نارون تا ابدیت جاری است .

میرود . خانه خالی میشود ، رد نگاهش به چراغهای روشن خانه های خوشبخت هنوز روی پنجره مانده . 

 

۱۹ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دخترکانم

موهای بلندشان را شانه میزنم و با کشهای رنگی می بافم. لباسهای تمیز تنشان میکنم ، برایشان سبب زمینی سرخ کرده ، درست میکنم ، برنامه کارتونی جدیدشان برایشان دانلود میکنم و فلش را به تلویزیون وصل میکنم . همه چیز آماده و مهیا است برای یک عصر دل انگیز برای دخترهایی زیبا و شاد ، فارغ از دنیای بیرون ، در پناه خانه ، در امنیت خانواده .
اخبار بد ، بیرون در خانه هستند . خاموش اند، هیچ چیز نمی‌تواند آنها را تهدید کند در این ساعت از روز .
دنیای پر از زشتی ، جنگ ، فقر ، ناعدالتی‌ ، نابرابری ، پشت در خانه است . هر روز و هر لحظه که پا به بیرون می‌گذرانند ، انبوهی از تلخی ها ، هجوم خواهد آورد بر آنها ، من تنها برای لحظاتی ، برای دقایقی ، روزی خوش برای کودکیشان فراهم میکنم ، دورانی کوتاه و غیر واقعی . 
اندوه رها کردنشان ، اندوه هجوم تلخی ها و زشتی ها بر جان معصومشان ، از درزهای خانه می‌گذرد ، با باد همنشین میشود و به خیل عظیم اندوه مادرانه هستی ، می پیوندد.
رها شوید دخترکان ، جاری شوید بر تن زندگی ، شما را گریزی نیست از هجوم زشتی و تلخی ها . با زیبایی صبح ، خنکای غروب ، گرمای زندگی بخش آفتاب ، خاطرات خوش کودکی ، تاب خواهید آورد .

 

۱۹ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۱۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آشنایی با کتاب " نئو هاوکینگ ها "

کتاب "نئو هاوکینگ ها ، سازش با سوراخ‌های جوراب مورچه " می‌تواند به همین پیچیدگی نامش باشد در نگاه اول . با تمام کردن آن ، معمای کتاب حل میشود .
مریم حسینیان ، در این کتاب ، شرح حال بیماری و مراحل درمان سرطان پیشرفته خویش را برایمان شرح می‌دهد . با تبدیل کردن هر مرحله درمان به جزییات ، شرح حالات و احساسات بیمار در هر مرحله ، عملکرد اطرافیان ، مرحله به  مرحله ، دستمان را می‌گیرد و ما را سوار قطار درمانی می‌کند که در ذهنش ، استیون هاوکینگ معروف را ، مسئول آن معرفی کرده است . او که نویسنده کتاب‌های چون بانو گوزن ، بهار برایم کاموا بیاور و....است ، بیماران سرطانی را از پیروان هاوکینگ، مردی که خود بیشتر عمرش را بر روی صندلی چرخدار گذرانده ، معرفی میکند و آنها را نئو هاوکینگ مینامد . سفری پر از درد و بیماری ، در قطاری پر از آدم ، آغاز میشود ، هر مرحله می‌تواند به شکنجه ای سخت تبدیل شود اگر آدمها تسلیم شدن را باور کنند و از قطار پایین بیایند و یا اینکه جلو بروند ، با درد ، خمیده ، شکسته ، زخمی ، تنها حرکت کنند و نایستند.
آنچه مریم حسینیان، ثبت میکند ، نه تنها شرح حال او یکی نیست ، بلکه متعلق به تمام آدمهایی است که در روی تخت دراز می‌کشند و مرحله به مرحله از خود میپرسند :چرا من ؟
مرحله انکار ، خشم، تسلیم ،...همه را طی می‌کنند ، بارها با چشمانی اشکبار ، در ذهن‌شان با همه بدرود میگویند و از این آخرین ها ، زیاد در ذهن‌شان شکل میگیرد . داستانشان در میانه آغاز میشود و در میانه پایان می‌گیرد . داستان سلولهای کوچک سرطانی ، نقطه های سیاه ، که مانند سوراخ‌های جوراب مورچه ای، می‌توانند همینقدر نامرئی و در عین حال پیوسته و تمام نشدنی ، بدن آدمی را فرا بگیرند و آدمی را در برهه ای از زمان ، برای ماندن یا نماندن ، وادار به چنگ زدن به هر چیزی کنند .

۱۷ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۳

مجنون قصه ، من بودم ، 

تو ،لیلی .

رسم فراموشی ، بلد بودی 

من ، نبودم .

صحرایی نبود برای آوارگی ، 

تنها همین زندگی بود ، 

که میشد آوار بر زنانگی.

دلگیر نبودم از عشق ، از تو ، از زندگی .

سرزمین تن های خسته ، سندان قلب من بود 

پتک در دست تو ، 

من ، فرسوده ، 

در انتظار آخرین ضربه .

داستان ما ، یکی بود ، یکی دیگر هم بود ، 

اما ، بینشان دریا ها فاصله بود .

 

۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت کتاب ۱

بهشت اگر سعادتِ کامل نباشد پس چیست؟ اما چگونه انسان می‌تواند در بهشت احساس سعادتِ کامل کند در حالی‌که اگر از پنجره بهشت به بیرون نگاه کند برادران و خواهرانش را می‌بیند که در دوزخ رنج می‌برند؟ مادام که دوزخ وجود دارد چگونه بهشت می‌تواند وجود داشته باشد؟ خواهران این سخن را در خاطرتان حک کنید. از این روست که من می‌گویم، یا رستگاری برای همه و یا لعنت خدا برای همه!

 

📕 سرگشته راه حق

✍🏽 #نیکوس_کازانتزاکیس

 

۱۲ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۲

جشن کنار دریا است ، محوطه زیبایی است ، کنار ساحل همهمه هست ، صدای شادی بچه ها ، حس زندگی در بهار را می دهد . مجری برنامه لهجه جنوبی قشنگی دارد اما طنز کلامی اش چندان محترمانه نیست ، او نیز مانند تمام مردان نسل گذشته ، از کلمات زن ستیز خویش برای خنداندن جمعیت استفاده میکند ، لغاتی چون دختران ترشیده ، زن گرفتن ، ...آیا ما زنان را باید کسی بگیرد ، آیا زنانی که با قصد و اراده خویش ، تصمیم به مجرد ماندن گرفته اند ، ترشیده اند؟اصطلاحی که شاید مردم کوچه و بازار از آن استفاده می کردند در گذشته ، چرا که سرنوشت زنان به دست مردان بود و به راهی جز ازدواج ختم نمیشد ، زنان در سایه مردان ، شکل می‌گرفتند و نام نشان پیدا می‌کردند . امروز خیل عظیمی از زنان تحصیلکرده هستند که با آگاهی کامل ، ازدواج نمی‌کنند و با تنهایی خویش هم مشکلی ندارند که گاه تنهایی بیشتری در ازدواج سهم زنان میشود . 

چقدر مانده تا زنان در این جاده های سخت فرهنگ ، راه خویش را هموار کنند و خود را از شر اصطلاحاتی چون ترشیده ، سلیطه ، بی حیا ، زنیکه ،.....رها کنند .

اگر ازدواج نکنند ، ترشیده هستند ، اگر طلاق بگیرند ، نتوانسته اند شوهرشان را نگه دارند ، اگر بچه دار نشوند اجاقشان کور است ، اگر بلند بخندند و اظهار نظر بکنند و روی حرف بزرگتر حرف بزنند بی حیا و بی آبرو هستند ، اگر به خودشان برسند و تمیز و آراسته باشند ، لابد پایشان می لغزد ،در هر صورت لقبی هست که به زنان داده شود در هر فرصت و مکانی .

 هرگاه که خواسته ایم حرف خود را بزنیم و با ساز خود برقصیم ، دنیای مرد سالار با این القاب ، ما را به عقب رانده است. اما دنیای امروز ، دیگر جای عقب ماندن نیست ، القاب ، شما را نترساند ، ما همه ، همه این القاب هستیم در دید جامعه ، اگر بهایش ، آزادی ما باشد . 

 

 

 

۱۲ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت فروردین ۱

دستهای کوچکش روی صورتم هستند . میگوید گرسنه ام مامان ، بیدار شو دیگه چقدر میخوابی .من ، خسته ، گیج ، تب دار ، سرم را تکان میدهم و میگویم الان مادر ، الان بلند می‌شوم ، اما بلند شدن ، به نظر سخت ترین کار دنیا میاید و دختر کوچولوی من ، گرسنه است و خواهر بزرگترش جز درست کردن نودل ، غذای دیگری بلد نیست ، باید حتما پختن چند تا غذا را یادش بدهم برای روز مبادا .

به سختی بلند می‌شوم نمیدانم ساعت چند است ، ظهر شده است انگار ، آشپزخانه پر است از ظرفهای کوچک کورن فلکس و شیر ، تنها چیزی که میدانم بدون بیدار کردن من می‌توانند بخورند. بچه ها از بیدار شدن من خوشحالند . بودن من در آشپزخانه برایشان این معنی را میدهد که من حالم خوب هست ، زندگی ادامه دارد ، گرم است دلپذیر است ، مادر که باشد خیالشان راحت هست . 

چقدر سخت است گرفتن مادر از زندگی بچه ها ،

گاهی به زندگی آنها بدون من فکر میکنم ، چه کسی آنها را اینقدر دوست خواهد داشت ، چه کسی شبها دمای بدنشان را چک خواهد کرد ، چه کسی عاشقشان خواهد ماند تا همیشه به جز من ؟ 

لقمه های کوچک مدرسه شان را چه کسی با عشق آماده خواهد کرد ؟موهای بلندشان را با عشق خواهد بافت؟ خودشان را به من می‌چسبانند و دستهایم را می‌بوسند. این حجم از مهربانی شأن ، مهربانی بی دریغشان ، اشکم را در می آورد و حالی بهتر به من میدهد . 

دلم میخواهد بمانم پیششان ، آنها با تمام جیغ‌های بنفششان ، با تمام بازیهای پر از ریخت و پاششان ، با تمام اذیت و آزارهای شبانه شأن که هر شب به بهانه ای سر از تخت من در می‌آورند ، نشانه های از زندگی واقعی هستند ، همین زندگی که گاه به سختی در روز بیدار میشوی تا برای دخترکت غذا درست کنی ، و گاه صبحها سر خوشانه بیدار می شوی تا به همراه سلین به خورشید دم طلوع ، سلام کنی.

همین زندگی ، سخت و آسان از آن دخترکان من باد .

 

۱۲ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آخرین شبانه اسفند

درختان بلوط ، در دامنه کوهپایه های زاگرس 

ایستاده اند سرافراز و مست ، 

خورشید ، پهن کرده موهایش را بر روی دامنه ها ، سرخوشانه ، 

شاخه ها رها در نور ، برگها زرین در آغوش آفتاب ، 

زندگی می‌لغزد در میان کوهپایه ، 

خنک ، جاری ، رنگ رنگ ، 

صدا میزند تو را ، 

جشن بهار در راه هست ، 

خانه تو کجاست ؟

 

 

۲۹ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۲۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آخرین روزهای اسفند

میخواستم که زیباترین کلماتم را 

در آخرین روزهای سال ، برایت روانه کنم ، 

عطر بهار نارنج ها ،

زیبایی بابونه های خود روی دشتهای جنوب را ، لابلای کلمات ، بیافشانم ، 

نوای باد ، گرمای ساحل ، آواز موج ، 

اگر می‌دانستم که در کجای جهان ایستاده ای ، 

اگر می دانستم که زیباترین حرف ، برای تو چیست ؟

تنها ، آشوب و دلتنگی ، 

طعم تلخ اش را بر من می‌بخشد ، 

با کلماتی سرگردان ، 

می مانم 

آواره دنیای خوابها و خیال‌ها .

 

۲۷ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی