ما زنده ایم

جوانتر که بودیم ، قضاوت کردن درباره دیگران ، امری ساده بود و معمول برایمان ، در سالن ورزشی ، میانسال های خسته و عصبی را به تمسخر می‌گرفتیم که کوچکترین هماهنگی بین اعضای بدنشان را به سختی به دست می آورند ، مربی ، بارها حرکات و هماهنگی میانشان را تکرار میکرد و آنها ، توده خسته و فرسوده ، عاجز از متعادل بودن ، سالن را ترک می‌کردند . جوانتر که بودیم از بی‌قراری بزرگترها در سالنهای انتظار ، متعجب می‌شدیم که چرا کاری برای انجام دادن ندارند، چرا کتابی نمی‌خوانند ، چرا از این لحظات استفاده نمی‌کنند و اینگونه آشفته و بیقرار ، به انتظار ایستاده اند ، چرا اینگونه در زیر باز کلمات ، غرغر کنان آرامش فضا را در هم میشکنند و ...‌

اینک ، روزهایی که هست ، بعد از نبردهای سنگین روزگار ، طوفانهای مهیب ، افتادن در سراشیبی های بسیار ، ایستادن در درگاه انتظارهای طولانی ، مرهم گذاشتن بر زخم های عمیق ، ما هم به صفوف آن خستگان فرسوده پیوسته ایم و آن نسل جوان و مشتاق را می‌نگریم و تمسخرشان را پذیراییم، روحمان ، اما ، زره آهنی بر تن ، در سکوت خویش ، در میان هیاهوی بسیار ، آرام گرفته بر بستر تجربه های تلخ و شیرین ، لبخند می‌زند بر زندگی . ما هنوز زنده ایم.

۰۵ مهر ۰۲ ، ۲۱:۵۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه در مهرماه

تو یک زنی

شبیه تمام زن هایی که می‌شناسم

قدم می‌زنی

آواز می‌خوانی

تنها تفاوت تو با زن‌های دیگر در تو نیست

در من است

تو زنی هستی که من دوستت دارم!

تو زنی هستی که در شعرهای من هستی

آغوش مرا دوست داری

تو خواب نیستی

رویایی دست نیافتنی

تو را من خلق کرده ام…

•نزار قبانی

 

۰۴ مهر ۰۲ ، ۱۵:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

نان مقدس

قدیم‌ها ، پاییز زودتر می‌آمد ، اواخر شهریور که شبها خنکتر میشد و صبح ها با لرز از خواب بیدار می‌شدیم ، می‌دانستیم که دیگر وقت مدرسه رفتن است ، کیف و کفش سال گذشته شسته میشد و در یک مراسم مخصوص ، روی بند حیاط آویزان میشد ، کتابهای دوره راهنمایی به بعد را از نوشت افزار میخریدیم و با چسب و پلاستیک جلد میکردیم ، کاغذهای مانده از دفترهای سال گذشته را جدا میکردیم تا بشود کاغذ یادداشت . چیزی نباید از بین می‌رفت یا بلا استفاده می‌ماند ، وسایل از بزرگترها به کوچکترها می‌رسید و این چرخه تا نابودی کامل ادامه داشت ، درخت ها ، مقدس تر از زمان حال بودند و ما ناجیان خاموشی بودیم که باید با حفظ هر کاغذ و مداد ، از میراث زمین دفاع میکردیم . 

مادر گفته بود تکه نان نباید روی زمین بیفتد، اگر افتاد بردارید و بگذارید کنار دیوار ، هر آنچه از زمین می‌رویید مقدس بود .گندم ، که از دل زمین می آمد برای هر خانه ، زندگی بود و باید حفظ میشد ، آنهایی که ذات صحرا نشینی و ایل گردی خودشان را در شهرها هنوز حفظ کرده بودند ، به فرزندانشان ، دوست داشتن زمین ، خاک ، خاک پذیرنده را می آموختند ، برایشان مرگ ، جزیی از فرایند هستی بود و به اندازه تولد ، پذیرفته بودنش. 

مادر زمین شادتر بود از فرزندانش و میراث دارانش. 

ما ، فرزندان زمین بودیم ، ما پاسش می‌داشتیم ، اما اندک بودیم و ناتوان ، صدایمان خاموش بود ، چراغمان کم سو.

اینک شرمساریم ، چرا که نجنگیدیم و نان مقدس را بر زمین انداختیم.

 

 

 

۰۴ مهر ۰۲ ، ۰۸:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت نوزدهم شهریور ۲

نان ، نان مقدس را ، 

بر لب پنجره گذاشتیم ، سهم مسافری ،

چراغ بر در روشن ، 

کورسوی امیدی بر دلت ، 

راه را آب و جارو زدیم ، 

به استقبالت.

زنان ، زنان چشم انتظار ،

قرنها ، آیین خویش را ، 

به یادگار ، هدیه دادند بر خویشتن ، 

هر مسافری که بگذرد از راهی ، 

تکه نانی و پیاله آبی ، 

میهمان خواهیم کرد ، 

باشد که دگران ، با تو نیز 

چنان کنند .

 

 

۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عصری در شهریور با افشین یداللهی

در من کوچه‌ای‌ست

که با تو در آن نگشته‌ام...

 

سفری‌ست

که با تو

هنوز نرفته‌ام...

 

روزها و شب‌هایی‌ست

که با تو به سر نکرده‌ام...

 

و عاشقانه‌هایی‌ست 

که با تو

هنوز

نگفته‌ام...

 

در من حرفایی‌ست که 

هنوز نفس می‌کشند...

 

آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده‌اند 

در من 

و در کعبه‌ی من‌،

سجده‌ای‌ست برای قامت تو 

 

در من پاره‌ای از تو می‌تپد

و این جان نیمه‌جانم از او زنده است

 

در من 

و در رگهای من 

خونی از احساس سبز تو جاری‌ست 

و شکوفه می‌زند هم‌چون گلی سرخ

 

در من...

 

در من 

تو و حس تو 

هست هنوز و هنوز...

#افشین_یداللهی

 

۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت نوزدهم شهریور

گره خورده ایم ،
 بی حرف ، بی کلام.
میانمان ، سکوت است و سکوت ، 
اقیانوسی بی واژه ، بی کلمه ،
رشته ای جاری میانمان ، سخت ، محکم ، قدیمی.
صدای تو را ، 
می‌شنوم ،
 صدایی که در آن جاریست نت‌های اندوه .
جهان ، از تکرار هر روزش ، به ستوه آمده ،
 در خواب می‌غلتد ، 
نسیم می‌وزد ، از سرزمینهای دوردست خیال ، 
نام تو را ، میداند .
تو را میشناسم ،

می‌شناختم ، 

از ابتدا ، 

حوا ، منم .

 

۱۹ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحدم

وقتی که صبحدم در آب چشمه ها تن می شوید،

شهر من میان تصاویر ساکن ناپدید می شود .

آواز دور دست غوک ها ، 

نور ماه و گریه ی غمگین جیر جیرک ها را

به یاد دارم .

دشت نوای ناقوس شبانه را در خود فرو داد ،

اما من به صدای زنگ ها جان سپردم .

غریبه ، نهراس

از انعکاس لطافت من در کوهستان ها.

من روح عشقم

که از ساحل های دور به خانه بر می گردم .

 

#پیرپائولو_پازولینی

۱۷ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه در شهریور ۲

بهشت مگر نمیتواند این باشد ؟

سرزمین کلمات و نت‌های سبکبال ؟

اینگونه که در ستایش تو آواز میخوانند؟

اگر عشق ، بهشت برین نباشد ،

افسوس که جهنم ، جای زیباتری خواهد بود.

۱۷ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه در شهریور

همه کلمات ، که می‌سرودند برایت ، 

به ناگاه ، باز ایستادند از رقصیدن بی امانشان در ذهن .

شور در واژه ها گم شده ، نازنینم ، 

صدای تو خاموش میشود در قلبم ، 

مرا صدا بزن ، بی واژه ،مگر میشود زندگی کرد ، 

بی حرف ، بی نامت ، بی رویایت ، 

نمی‌شود ، باور کن 

نمی شود .

.......‌‌...............................

گاهی در نبود تنها یک نفر

گویی جهان به تمامی خالی‌ست.

👤 آلفونس دو لامارتین

 

۱۷ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

کتابخوانی در شهریور :دکتر نون ، زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

نام کتاب ، آدم را شدیداً وسوسه می‌کند تا سریعتر برود سراغش و بداند داستان دکتر نون چیست ؟

دکتر نون و زنش ، ملکتاج ، دختر عمو و پسر عمو هستند و از کودکی با هم بزرگ شده‌اند. آنها از بچگی به هم علاقه مند بودند و سرانجام با هم ازدواج میکنند . دکتر نون که در پاریس درس خوانده و از اقوام دکتر مصدق است در کابینه دکتر ، پست معاونت میگیرد. خانه کوچکی در تهران میگیرند تا مردم فکر نکنند آنها که از خانواده های قاجاری هستند به دنبال زندگی اشرافی هستند ، دو تا درخت توت در حیاط می‌کارند که بشود بچه شأن .دکتر نون میشود عزت و افتخار فامیل و محله و ...دکتر مصدق از او و دکتر فاطمی قول میگیرد که هیچوقت به او پشت نکنند . اما داستان زندگی عاشقانه دکتر نون با کودتای علیه دکتر مصدق بر باد میرود . دکتر نون در زندان ، زیر شکنجه مقاومت می‌کند و علیه مصدق حرف نمی‌زند اما زمانی که صدای ملکتاج را می‌شنود که در زندان دارد شکنجه میشود حاضر به مصاحبه بر علیه مصدق میشود . بعد متوجه میشود که صدا متعلق به زنش نبوده و بر علیه او استفاده شده تا او را مجبور به مصاحبه کنند .

زندگی دکتر نون بعد از این مصاحبه تمام میشود ،بار این خیانت برای او به حدی است که خود را در خانه زندانی میکند ، با دنیا قطع رابطه کرده و با ویسکی و شراب زندگی میکند . ملکتاج را آزار میدهد تا او را ترک کند ، همه جا دکتر مصدق را ، ناظر زندگی خود میداند که به خاطر مصاحبه اش در حال سرزنش اوست .صدای مصدق در سرش او را وا میدارد تا دست به کارهای دیوانه واری بر علیه زنش بزند و زنش را اذیت کند ، انگار صدا ، از اینکه دکتر نون به خاطر زنش به دکتر مصدق خیانت کرده ، دلخور است و قصد انتقام گرفتن دارد .

اینگونه است که زندگی دکتر نون، تمام میشود چرا که او بهای عشقی را داده است که خودش با دست خود و افکار بیمارگونه اش ، در سالهای بعد کودتا می‌کشد ، ملکتاج با تمام اذیت و آزارهای همسرش در کنار او می ماند و زجر میکشد .در انتهای داستان ملکتاج در تصادفی کشته میشود ، دکتر نون ، مصدق ناظر در ذهنش را از اتاق خوابش بیرون میراند تا کنار زنی که او را از دکتر مصدق بیشتر دوست داشته دراز بکشد و بمیرد .

کتاب ، گاه از زبان دکتر نون روایت می‌شود و گاه از زبان سوم شخص ، نثر یکدست و روانی دارد و مورد توجه بسیاری از خوانندگان ایرانی قرار گرفته است . 

نویسنده کتاب ، آقای رحیمیان در حال حاضر ساکن کشور آلمان است .

۱۰ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی