عاشقانه در اسفند

بذرها را سپردیم به دامان خاک سرد ، 

درختی شود ، سایبان تو ، 

در روزگار نیستی مان.

گیاهی شود در گلدان ، کنار پنجره ات ، آذین نگاهت در چشم انتظاری.

آسمان را تمنا کردیم به باران ، برای تو ، تا قطرات امید ببارد بر قلبت.

زمین را تمنا کردیم بر استواری ، در زیر قدم هایت.

اینگونه ، سپردیم تو را به دست آب و خاک و آسمان و ...

باشد که بمانی به شادی و رستگاری.

۰۸ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عاشقانه در بهمن

به یاد می‌آورم تمام سنگفرش خیابان هایی که طی نکردیم با هم .

تمام درختانی که در زیر رقص بازوانشان در باد ، آرام نگرفتیم .

تمام خنده های از دست رفته در کنارت، آوازهای نخوانده برایت.

صفحات کتابهایی که نخواندم برایت ، افق های دوردست که در کنار دشتها ، نداده ام نشانت.

هنوز به خاطرم هست ، نامت و نگاهت .

میدانم ، روزی که تمام میشود و سیاهی ذهنم ، چون ذهن پدر ، آغاز میشود .

تو مرا به خاطر بسپار .

تو مرا ادامه ده .

 

۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۴۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آه مادر جان

روزهایی می‌رسد که دیگر نمیتوان از عشق گفت ، از آفتاب لب پنجره ، از خنکای صبح ، از روز ، از روشنایی ....
وقتی که بیداری میشوی و میفهمی که جان عزیز دیگری رفته است و مادری دیگر سوگوار ، تمام روز تاریک میشود ، ایکاش می‌توانستیم آن زن را بغل میکردیم ، کنارش می‌نشستیم و با نوای شیونش ، ما هم زار می‌زدیم ، برای تمام شب‌های زنده داری اش همدمش می‌شدیم .
آه مادر ، آه مادر جان ، چگونه آن مادیان با جنازه فرزندت ، از کوهستانهای دور و تاریک ، راه خانه تو را پیدا کرد ، تا شیهه  کند بر در خانه ، سم بکوبد بر زمین تا تو به درگاه بروی و ناگهان در چند ثانیه از مادری جوان و استوار ، به پیرزنی سوگوار تبدیل شوی. آن جنازه ، زندگی توست که بر خاک می‌غلتد و می‌غلتد و ...
روزهایی هست که دیگر نمیتوان نوشت ، فقط باید گریست .

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۲۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

و خاصیت عشق این است .....

تمام زنان عاشق جهان ، در دلم آواز می‌خوانند.

کلمات تکراری ، در دهانشان ، تبدیل میشود به آوازی بی بدیل.

گرمی خورشید نیم روز ، روی خوش شب بوهای شبانه ، حزن آواز لالایی های مادرانه ، طعم خوش چای نیمروز ،

طعم آوازشان .

تمام زنان دلشکسته جهان ، در دلم می‌گریند ، 

تمام زنان شاد جهان ، در دلم می‌رقصند .

و خاصیت عشق این است :

یگانه ، حزن آلود ، شاد، میرا ، جاودان ....

۲۸ دی ۰۲ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

"و غم اشاره محوی است ....."

می‌پرسد: آدم یعنی از اندوه زیاد میمیره ؟این آدمها که میگویند غمباد گرفتن ، حتما همین بوده دیگه ، اینقدر اندوهشان زیاد میشود که دیگر تنشان تحملش رو ندارد و بدنشان دیگر تاب نمی آورد. 

میگویم : باید آدم یک کاری بکند ، نگذارد غم درونش بماند ، گریه کند ، راه برود ، بنویسد ، داد بزند ....

میگوید: کار از کار که بگذرد دیگر هیچ کاری ، باعث تخلیه غم آدم نمیشود ، یک روز چشم باز میکنی میبینی بدنت سوراخ سوراخ شده ، دارد همینطوری غصه ازش بیرون میزند، بدنت از شدت حجم غمت، فاسد شده ، خیلی وقته مرده و تو اصلا خبر نداری ، خیلی قبل تر ها باید درمانش میکردی ، اما تو اینقدر ، ریختی داخل قلبت که خبر نداشتی چقدر قلبت جا دارد و چقدر جا ندارد .

نشسته ایم روی نیمکت ، روبروی مسیر باد ، سرمای شبانگاه میانمان می‌رقصد ، پنجره های خوشبخت پر نور ، می درخشند و ما گنگ و منگ ، خیره میشویم به تلالو نورها .

میگوید:دیگه هیچ چیز خوشحالم نمیکنه ، نه این آهنگها ، نه کتابها ، نه حتی دیگه راه رفتن که همیشه میگویی دوای درد غصه است ، راه که میروم دیگه غمها از من جدا نمی‌شوند ، بیشتر میچسبند به پاهایم ، جسمم سنگین می‌شود ، دیگر قدم از قدم نمی‌تونم بردارم ، به نظرت غمباد می‌گیرم ؟ 

برمی‌گردم تا نگاهش کنم و بگویم تا من را دارد که اینقدر دوستش دارم ، نمی‌گذارم ، من مگر سنگ صبورش نبوده ام ، من همراهش هستم .....

نیمکت خالی است ، ردپایی روی سنگفرش است ، کسی گل‌های نرگس را پرپر کرده است و رفته است .

۲۶ دی ۰۲ ، ۱۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

درنای تنهای مرداب

عمر نزیسته با تو را ، در خلوت رویا زیسته ایم ، توامان.

در سرزمینهای خنک سکوت ، کلمات نقره فام را زمزمه کردیم برایت .

در تاریکی سحرگاه ، طلوع های بی شماری را ، به تماشا نشسته ایم در کنارت ، بدون آنکه بدانی .

اینگونه می‌گذرد ، شبانه های خاموش ، تاریکی های مکرر، دقایق کشدار .

عمر جهان به رویا می‌گذرد ، تو خوب میدانی .

رودها ، به رویای دریا ، رود می‌مانند و پرندگان مهاجر در رویای جفت مانده در لانه .

مرا اینگونه به یاد آور .

۲۶ دی ۰۲ ، ۰۹:۲۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

از نسل منقرض شدگانیم انگار ، دیگر امثال ما پیدا نمیشود ، از آنهایی که دل می‌سپردند و دیگر تمام ، معشوق می‌رفت و ما هنوز دل سپرده بودیم ، اگر می‌رفتیم مشاور و تراپیست ، حتما می‌گفتند که دچار چه مشکلات عمیق روحی و روانی هستیم که دست از خاطرات نمیکشیم ، در حال زندگی نمی‌کنیم و ...

ما همه آنها هستیم ، همه آنهایی که شما میگویید ، اما همین بودنمان هست ، در ذاتمان هست ، فرسوده و به شده زیر بار زندگی ، اما افسوسی در دلمان نیست ، دلمان گرم است به خاطره ای باشکوه ، خاطره ای که شاید شما در دلتان ندارید و همین ما را متفاوت میکند .

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۹:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

چونان مرغ مهاجر

مهری زدیم بر دهان خویش ، از جنس داغ آهنی ،گداخته .

در خلوت شب ، در تاریکی روز ، 

مهره به مهره ، سکوت را ، گردنبندی آراسته ، زینت دادیم .

چونان مرغ مهاجر بی همراه ، بی یار ، بی نام ،

 به امید تابستان ، سرمای سخت سرزمینهای دوردست شمالی را ، در سکوت ، پیمودیم . 

تابستان اما ، چه دور می‌نمود از ما ، 

اینگونه در سکوت ، سوگوارانه ، زیستیم .

ریسمانی بر گردنمان، مهری بر لبمان ، دریایی میان آغوشمان .

به امید رویای آخرین تابستان ، با یار ،با نام ، با امید ، 

سوگواری خویش را ، طی میکنیم .

هنوز زنده ایم.

۲۴ دی ۰۲ ، ۰۷:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه در دی

این شعر ها که بوی سکوت می دهند

از غیبت لب های توست،

 

کلمات 

مثل زنجره های  خشکیده تابستانی 

از معنا خالی شدند

و در انتظار مورچه هایند که بیایند 

توشه بار زمستانی شان را 

در حفره ی تاریک خالی کنند 

در سینه ی خاموش من .

 

محمد شمس لنگرودی 

مجموعه  اشعار 

دفتر دوم

 

۲۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آخرین درود

خشمشان را فرو خورده بودند ، هواپیما که میان آسمان تکه تکه شد و عزادار شدند ، بچه ها که وسط بمب های انتحاری منفجر شدند ، پسر بچه ها و دختر بچه هایی که به خانه بر نگشتند تا غذای مادر را که با چاشنی عشق پخته بود ، بخورند ، قایق های کوچک که در جوی های کودکی سرگردان شد ، رنگین کمان های غمگین ، آواز سلطان قلب‌ها که دیگر با خنده های مستانه خوانده نشد .....

خشم های فروخورده ، یک روز جمع میشود ، جمع میشود ، ناگهان از آسمان به جای باران ، خشم می‌بارد ، فریاد می بارد ، آسمان ترک میخورد و می بارد و می بارد و ...

مادرها ، اشک های فرو خورده شان را سرازیر میکنند و سالها باران اشک می بارد و ....

ناگهان سبک میشویم ، مهربان میشویم ، زنده میشویم و زندگی میکنیم .

۱۸ دی ۰۲ ، ۰۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی