شبانه ای در دی ماه۲

هوای دوست داشتن هایت ، 

گاه سنگین است و

گاه ابری .

گاه آسمانش ارغوانی است و گاه تیره و خاکستری ، 

گاه رگه های نقره ای رنگ امید ، ابرهای آسمانش هستند 

و گاه ، آبی یکدست و زلالش ، مخدوش و پر تلاطم ...

هر چه باشد ، طوفانی یا آرام 

روشن و شفاف 

یا تیره و کدر 

در هوای تو بودن ، زیباست .

 

۰۳ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۱

آفتابی که می‌تابد بر سرزمین تو 

چه دلنشین آفتابی است ، 

مردمانت ، شاد 

دلشان خرم

روزشان پر لبخند .

برای چنین سرزمینی ، ترکم کردی 

آیا ؟

بهشت برایم ، بی تو جهنم بود و نمی‌دانستم 

که چه آسوده خیال 

بهشت ات را 

یافته بودی .

۰۲ دی ۰۱ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شعله امید

..

و ما

زمستان دیگری 

سپری خواهیم کرد

 

با عصیان بزرگی

که درون ماست

 

و تنها چیزی 

که گرم مان نگه می دارد

آتش مقدس امیدواری است

 

#ناظم_حکمت

۰۲ دی ۰۱ ، ۱۰:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

و عشق .....

در واپسین دم پاییز 

در هیاهوی ریزش نارنجی رنگ برگ ها ، 

می اندیشم 

به تو ، 

به غنچه های منجمد از سرما ، 

درخشش خورشید آخرین روز آذر ماه بر نگاهشان ، 

ذوب شدن یخها بر لابلای گلبرگها ، 

و لبخند مداوم زندگی ، 

که از آسمان با اولین نور خورشید ، 

این آفتاب مهربان همیشگی ، 

می‌تابد بر صورتشان . 

تابش بی امان مهربانی ، ریزش مشت مشت زندگی بر خاک 

و "عشق حرف بیهوده ای نیست "

باور کن .

 

۳۰ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

بدرود پاییز

آخرین روز پاییز 

پاییز پر هیاهوی

پاییز پر درد ، اندوه ، خشم ، 

پاییز مشتهای خاموش 

پاییز زنان ساده شجاع 

پاییز آخرین خنده های نیکا ، 

پاییز آخرین قایق های کیان ،

پاییز آخرین آوازها ،

پاییز آخرین دوستت دارم های مادران ، 

پاییز آخرین نگاه های خدا نگهدار ،

پاییزخدا نور در پروازش به سمت نور ، 

آه ای پاییز 

چه تند نارنجی بودی و چه خاکستری 

تا درود دیگر بر تو 

چه خواهد گذشت بر ما ؟

 

 

۳۰ آذر ۰۱ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تکه ای کتاب

از عشق سخن باید گفت، همیشه از عشق سخن باید گفت.

عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان. این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق معیارها را درهم می ریزد، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود. عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد. عشق قانون نمی شناسد، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست. عشق فوران می کند – چون آتشفشان و شره می کند – چون آبشاری عظیم، دوست داشتن، جاری می شود – چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم. عشق ویران کردن خویش است، دوست داشتن، ساختنی عظیم...!

نادر ابراهیمی 

 آتش بدون دود

 

 

۲۹ آذر ۰۱ ، ۰۸:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت جهنم

بهشت مگر نه همین ، 

لبخند تو بود میان پاییزی های روزگار ‌

بهشت مگر نه همین لمس مهربانی تو بود 

میان قحطی مهر .

ما را از جهنم نترسانید ، 

ما را که بر سفره های بی نانی ، 

زیستن آغاز کردیم ، 

ما را که در فراق ، چشم بر در دوخته ، منجمد 

اما لبخند زنان سپری کردیم عمری را 

برای ما جهنم را زیستن ، 

عذابی دوباره نیست 

خود در جهنم ذهن پدران و مادرانمان

زیستن را ، 

خوب میدانیم .

تحقیر را ، بر تن خویش ، داغ شده ، 

سر کردیم 

تا بهشت دوست داشتن را از یاد نبریم .

با ما سخن از جهنم نگویید 

ما زاده جهنم ایم.

۲۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت جان دادن

دارو ندار ما ، تو بودی و نبودی 

گمان بیهوده بود ، اینگونه چنگ زدن به تو .

آدمهای ساده دور خوشبخت !

ما بودیم 

بی گمان ، 

ترک خورده ، پوست انداخته ، 

در قالب دیگری ، اما متولد شدیم 

با دردهای نخستین ، با خراش‌های آدمیان ،

دیگر ، زنان ساده خوشبخت ، 

مرده اند ، 

اینک ما ، باقیمانده در برهوت ، نامیرا در کویر ، 

قد برافراشته ، 

در خیابان زندگی ، 

ادامه میدهیم 

سر افراز ، سر بلند ، سخت ،

آری 

این زندگی ماست .

 

 

 

 

۲۷ آذر ۰۱ ، ۰۸:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

وای بر مادران ، وای بر مادران

توی ذهنم ، مادری را تصور میکنم که صبح زود ، تلفن خانه اش زنگ میخورد ، صدایی پشت تلفن به او میگوید که فرزندش اعدام شده و دفن هم شده است ، پاهایم سست میشود. قلبم آنچنان میزند که احساس میکنم الان از بدنم خارج خواهد شد ، حفره سیاهی در مقابلم باز میشود و جهان دیگر جز تاریکی نخواهد بود .

چه گذشت بر آن مادر ، چه گذشت بر آن پدر ، چه تاریکی مطلقی در آن خانه ، ریشه دواند از همین امروز ، تاریکی که تا زمان مرگشان با آنها خواهد ماند . 

من اگر آن مادر را می‌دیدم چه می‌توانستم به او بگویم ، هیچ ، مگر میتوان مادر بود و به چنین مادری حرفی زد . 

در خانه ام نشسته ام بر بالین فرزندم که دوباره مریض شده است و در عزای پسری می‌گریم که هرگز ندیده ام و از همین امروز شناخته ام . برای زندگی های نکرده اش ، برای لذتهای تجربه نکرده اش ، برای زندگی ، برای زندگی مقدس که به آسانی از او گرفته شد .

پاهایم فلج شده است از شدت درد و استرس ، نمیدانم با این موج اندوه و خشم چه باید کرد . نمی توانم این حجم اندوه مادران را تحمل کنم ، وای بر مادران ، وای بر مادران .

۲۱ آذر ۰۱ ، ۱۸:۵۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت اندوه

عصبانی 

خشمگین 

غمگین 

این ایم ، آنچه باقی ماند از نسل ما ، 

این ایم ، آنچه نمی‌پنداشتیم باشیم در میانسالی مان ، 

مردگان زنده امروز ، 

باقیمانده ما را ، 

چه خواهند کرد ؟

۱۸ آذر ۰۱ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی