برای ولنتاین

میگوید :ولنتاین امسال هم کسی برای ما ، خرس و شکلات نخرید ، دیدی . چه حیف !

میگویم :بیا ازکمد دخترها ، هر چقدر دلت خواست خرس عروسکی بردار ، نمیدانم با اینهمه خرس چکار کنم ، شکلات هم خودم برایت میخرم .

سرش را بالا می‌گیرد و میگوید آخه خرس بازی سلدا و سلین ، به چه درد من میخورد ، باید یکی که عاشق آدم هست برایت هدیه بیاورد .

میگویم : تا جایی که من میدانم ، عاشق آدم ، به آدم باید کتاب هدیه کند ، گل بدهد ، یا یک سی دی موسیقی ، یا اصلا هیچی هدیه ندهد ، همین‌که نگاهت کند با مهربانی و با تمام وجودش احساس شادی کند کافی است . اینها که روز ولنتاین تو خیابان دنبال خرید خرس و شکلات هستند مگر همه عاشق هم هستند؟که تو غمبرک زدی که کسی برات هدیه نخریده .

میگوید :تو نمی‌فهمی ، اصلا پیر شدی خودت ، راهبه شدی ، همش میروی پیاده روی ، پادکست گوش میدی ، به درد و رنج مردم گوش میدی ، همش غم ، همش موسیقی غمگین ، معلومه که نمی‌فهمی دنیای جدید آدمها دنبال چی هستند .اصلا خودت را نگاه کن ، همه چیز تو عجیب است ....

مکالمه تمام میشود ، زنی که روبروی من بود در آینه گم می‌شود . سکوت خانه را می‌گیرد ، فنجان قهوه سرد شده ، کتاب شعر فروغ باز مانده روی میز ، روز عشق در خیابان آغاز میشود .

 

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۴۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای زندگی

به خاطر داری نامم را ، 

یا آهنگ کلامم را ، 

به وقت تکرار نامت ؟ 

فراموش نکرده ای ، زنان سرزمینی را که از برهوت عشق آمده بودند ، 

تا بیتوته کنند شاید در سرزمین موعود خویش ، 

که می بارد باران بسیار بر آن ، 

سرزمینی که مردمانش نام هم را به ستایش ، تکرار میکنند 

و شیدایی خویش را ، 

بی پروا ، فریاد می زنند .

سرزمینی که یافت نشد بر نقشه ای ، 

زنان بیهوده جستجوگر ، مدهوش و غمگین ، تسلیم نمی‌شدند ، 

چرا که باورشان بر این بود ، بر اینکه عشق را بیافرینند ، 

چرا که نام تو را می‌دانستند ، 

و آهنگ صدایت را ، 

نبرده بودند از خاطرشان.

به نام زندگی ، 

به نام زن ، 

به نام آزادی .

 

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۱۶ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای فروغ ، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

زندگینامه ( برگرفته از کانال تلگرامی زمستان )

#فروغ_فرخزاد

زادروز: ۸ دی ۱۳۱۳-۱۹۳۵تهران 

درگذشت: ۲۴ بهمن ۱۳۴۵-۱۹۶۷تهران 

آرامگاه: گورستان ظهیرالدوله 

نام‌های دیگر: فروغ‌الزمان فرخزاد عراقی (اراکی)  

همسر: پرویز شاپور(از هم جدا شدند)

فرزندان: کامیار شاپور 

والدین: توران وزیری تبار، محمد فرخزاد

 

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.

 

فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.

 

بعد از نیما یوشیج، فروغ در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.

#زندگینامه

فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.

فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.

 

ازدواج با پرویز شاپور

فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور(طنزپرداز ایرانی) که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود.

فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم" منتشر گردید.

#سفر_به_اروپا

پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت.

وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد

. آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ

در سال ۱۳۳۷ آشنایی با ابراهیم گلستان(نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی) و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.

این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند.

در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.

در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند.

پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.

#پایان_زندگی

آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.

در بین سالهای ۱۳۴۲-۴۳ فروغ یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی کلفتش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.

فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت.

جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

 

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۱۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۶

میخواستم ذرات نور باشم ، 

در جهان دیگری ، 

در دستان بخشنده مادرم ، آفتاب ، 

بر تو بخشیده میشدم 

تا همیشه ، 

تا میان روزهای با تو بودن ، چرخ میزدم میان زمان ، 

و در ابدیت همیشگی مادرم ، خورشید 

شریک میشدم با تو .

یا نسیمی ، که همواره 

در برت ، در میان دستهایت ، می‌وزید ،

لبخندت را ، و مهربانی دستهایت را ، 

با خود می‌برد به هر کجا که می‌توانست .

یا شاید آسمانی ، بالای سرت ، یا حتی گلی در باغچه ات.

تنها ، میخواستم باشم در کنارت ،

برای دمی ،

لحظه‌ای ،

درنگی .

 

 

۲۳ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه۵

حرفهای من برایت ، تمامی ندارد ، 

چرا که من از ابدیت میگویم ، برای تو ،

نه از بیهودگی و تکرار ‌.

دلتنگی هایی ابدی ، سبب ممنوعه در دست حوا 

و غم دور ی از جاودانگی .

من که نه حوای تو ام ، 

 اما جدا مانده ام از سرزمین ام ، از تو ، 

تنها دلی دارم ، 

که پر نمیشود با فنجانی عشق ، 

  دلش ، اقیانوسی میخواهد از عشق ، 

و نمی یابدش ، 

به گل نشسته جانم ، ویرانه است تنم ،

باید چه کنم ؟

 

۲۳ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک برش از کتاب

چه خوب است که انسان روحی را یافته باشد تا در میان آشوبِ طوفان ها بتواند در دامنش بخزد

پناهگاهی اطمینان‌بخش که در آن به انتظار آرامش ضربان قلب خود نفسی برآورد

بزرگ ترین شادی را در آن بیابد که خود را به اختیار او گذارد

احساس کند که رازدارش اوست

زیبایی‌های جهان را با حواس او در آغوش کشد

با قلب او از زندگی کام گیرد

حتی با او رنج ببرد

آه رنج کشیدن با دوست، شادی ست ...

 

 

📗 #ژان_کریستف

🖌 #رومن_رولان

 

 

 

۲۰ بهمن ۰۱ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای صبح

پدر  می گوید :چند ساله شبه ، چرا صبح نمیشه . قبلا زیاد صبح میشد الان دیگه همش تاریکی هست . دنیا چقدر عوض شده .

مادر جواب نمی‌دهد . دیگر از جواب دادن به پدر دست کشیده ، فقط می‌نشیند کنارش و میگوید: نگران نباش ، همه شبها من کنارت میمانم تا نترسی . 

پدر میگوید : اگر صبح شد و من خوابم برد بیدارم کن ، باید بروم سر کار ، خیلی وقته که اینجا دراز کشیده ام ، چرا صبح ها بیدارم نمیکنی .

مادر دستش را می‌گیرد و قول میدهد که بیدارش کند به محض صبح شدن .

پدر آرام میگیرد و می‌خوابد . 

ایکاش خواب صبح را ببیند و در دنیای رویا ، همه چیز را به خاطر آورد . ایکاش در دنیای رویا ، بشود همان مردی که دوست دارد ، مرد صبحهای زود بیدار شدن و رفتن به سر کارش . ایکاش رویاهای شیرین تری به یاد آورد و به شادی لبخند بزند . لبخند را نیز از یاد برده است . ایکاش برای پدر صبح شود .

 

 

۱۷ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ماه ۳

دوست داشتنت ، 

نسیم خنک صبح بهمن ماه را می‌ماند 

در سرزمینهای گرم جنوب ، 

لطافت شنهای نرم و سبک آغوش دریا ، 

شور موجهای افتاده در لبه های صخره های صدفی* ، 

و گاه ، گرمای کشدار صحرا ، برهوت ، بیابان‌های تشنه

را می‌ماند ، نفس تنگ و دم شرجی ، 

بر قلبت می افتد ، هرم داغ اندوه ، انتظار .

گاه عطر درختان لیمو و گاه سپیدی بهار نارنج ها،

چه جهان پیچیده و پر شگفتی است 

اینگونه که من دوستت می دارم .

 

*صخره های صدفی یا ساحل صدفی : ساحلی در کنار شهر کوشکنار هرمزگان که صخره های بزرگ در کنار هم ، آبراهی ایجاد میکنند ، موجها در آن بالا و پایین می روند و صدفهای بسیار باقی می‌ماند در بریدگی میان صخره ها .

 

 

۱۶ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۵۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۴

خروش درنای مهاجری ، 

در گلویمان ،

خاموش میشود ، 

هر دم ، 

که می ساییم دستی بر قلبمان،

تا شاید آرام گیرد اندکی ، 

در این طغیان بیهوده ، 

ویرانگر ، 

تن سوز .

بر ویرانه کدام سرزمین باید 

مویه کنیم ، 

ما ، زنان ساده خوشبخت دیروز،

که امروز ، هر روز ، رخت عزا بر تن کرده ، 

مجالی برای از تن کندنش ، نمانده 

در سیاهی نفرین شده زمانه .

نه صدایی مانده ، نه حنجره ای می‌تواند دگر باره

آواز سر دهد به شادی ، به مهربانی ، به زیستن 

که مرگ ، جشن هر روزه اش ، پای کوبیدن بر تنمان و 

 دمیدن بر شیپور گیج کننده نا امیدی مان .

دستم را بگیر ، 

صدای من باش ، 

سکوت من باش ، 

تسکین من باش ، 

در این عزای ابدی . ‌

۱۴ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۳

بیگاه ، آمده بودم 

بر درگاه ، 

ضربه های بی‌جان بر در ، 

که آزار ندهد گوشی را ، 

در زمان نامناسب ، 

بر درگاه غریبه ای ، 

ایستاده مردد ، 

چه میخواستم از این انتظار ، 

در پشت دری که باز میشد ، 

به هیچ ، به تهی ، 

چه را طلب میکردم ؟

سهمی را که پرداخت نمیشد ؟

یا عشقی که رفته بود از خاطری ، 

ایستاده ، مردد ، بیگانه ، 

گوش سپرده به صدای کوبه ای

که نمی‌شنود کسی صدایش را .

۰۹ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی