شبانه ای در بهمن ماه ۲

ما ، دور افتاده بودیم 

از سرزمین و خانه خویش .

متعلق به خاکی نبودیم ،

و نه متعلق به حصاری ، مرزی ، جاده ای.

چون کولیان سرمست ، راه پیمایی ابدی خویش را 

بر خود هموار می ساختیم 

دست در دست بی خانمانان سرگردان ، 

جشن گم گشتگی خویش را 

بر کوی و برزن جهان 

گرامی می‌داشتیم .

اینچنین آواره و مست ، از غربت خویش ، 

سرود خوانان ، 

دیوانگان را بیشتر شبیه بودیم ، 

جماعتی شوریده و مست ، 

پای در راه ، 

آسمان بالای سر ، 

و زمین بر زیر پای ، 

زمین ، بستری سخت و هوا آغوشی فراخ .

بر دیده تحقیر نگریستند بر ما ، 

که از آن جماعت پر تکبر خوش پوش مال اندوز،

دوری گزیده بودیم .

این سرنوشت ما نبود, 

این انتخاب ما بود 

در راه ماندن و گمگشته بودن

ذره ای از هستی بودن و نبودن ، معلق در زمان و مکان 

تا مرگ خویش را بر آغوش  

و بر خاک پذیرنده ، آرام گیریم .

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ماه ۲

در هر لبریز شدن ، 

در هر تهی شدن ، 

ترکهای قلبت ، 

می شود آشکارتر .

سخت ترین ریشه ها ، 

مقاومترین گیاهان ، 

در ترکهای کوههای سر به فلک کشیده ، 

می سپارند دل به نور .

ترکهای دلت را 

پر ریشه کن .

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ۱

دستانم سوخته ، 

انگشتان ، تاول زده 

به شعله های جهنده آتشی 

که هستم 

نگاهبانش.

آتش ، بر من مهر می ورزد و 

من بر آتش 

عاشقم .

ما را توان دوری نیست از هم .

همت بسته ایم بر 

نابودی تن.

شعله ها بر من آغوش کشان ، 

مهر خویش را ، با بارانی از گرما ، 

نثارم می‌کنند.

خلق ، تمسخر کنان ، 

گذران مرا ، می‌گیرند بر نیشخند خویش .

من اما ، نابودی خویش را 

نظاره گر ، پاس می دارم آتش ام را .

چرا که من 

نگاهبان جهنم ام.

و آسودگی خویش را 

در آن می یابم .

روحی بیمار که در سوختن خویش . 

می یابد سعادت اش را .

 

 

 

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در بهمن ماه ۱

اندوه ، اندوهگین بودن ، فرایندی ارادی نیست . آدمها ، اراده ای برای به دوش کشیدن یا نکشیدن آن ندارند .

اندوه ، از درون انسان می آید ، آنگونه در تمام بدن آدمی ، تنش ، روحش ، ریشه میکند در سکوت ، لانه می گزیند در قلبش ، که یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و احساس سنگینی می‌کنی ، میتوانی ریشه هایش را در وجودت احساس کنی ، تاریکی درونت را حس کنی ، طعم تلخش را در زیر زبانت مزه مزه کنی و حس خفه کننده اش را بر گلویت ، احساس کنی .

اندوه انسان ، به اختیار نیست ، به تصمیم گیری نیست ،

اینگونه نیست که یک روز تصمیم بگیری که میخواهم اندوهگین باشم یا غمگین ، یا غم خویش را تحمل کنم .فرایندی است تدریجی ، که در درون انسان چیزی را تغییر میدهد .

 اندوه ، خود رنج است ، خود خاموشی ، خود سکوت ، تحملش ، کاری است بی نهایت دشوار ، چرا که باید به تنهایی آنرا تاب بیاوری ، دم بر نیاوری و لب بر بندی ، لبخند بزنی و به زندگی ادامه دهی. 

 

 

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک برش کتاب

عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است، نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی، یا عشق جسمانی؟

از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق، خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتش‌اش، یا بیرون‌اش هستی در حسرت‌اش …

 

#شمس

#ملت_عشق

 

۰۱ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تاب می آورم

میتوانم با همین اندک کلمات تو ، 

بپیمایم راههای آتشین جهنم را ، 

تاب بیاورم تمام اندوه مجنون را ، 

تمام درد ضرب آهنگ تیشه فرهاد را ، 

میتوانم در دل زمستان های جانگداز 

با همین اندک کلمات ات ، 

چون گیاهان مدفون در دل خاک ، 

ریشه در تیرگی ، امیدوار ، 

بیاسایم تا بهار .

تنها با همین کلمات .

۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

ای تو

همه به یک تو، نیاز دارند داخل زندگیشان ، توی دلشان باید یکی مثل تو باشد تا به آنها یادآوری کند که زمانی می‌دانستند که عاشقی یعنی چه . برای شان یادآوری کندکه زمانی چقدر اشعه های خورشید در سرمای زمستان ، گرمشان میکرد چون دلشان گرم بود به دوست داشتن یک آدم دیگه .

یادشان بیاید که می‌توانند چه لذتهای جاودانه ای را در داخل قلبشان حفظ کنند ، چه گرمای لذت بخشی در درونشان جاری است تنها با تلفظ نام تو . 

سپاسگزار تمام این تو ها باشیم .

هر چند دیگر داخل زندگی ما نباشند.

به مهربانی یادشان کنیم .

۲۷ دی ۰۱ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

حذر مکن

حذر کردن از تو را ، نمیدانم 

نمیتوانم ، 

یادگار مهربان!

مرا مخوان به فراموشی ، 

که من در اسارت تو ، در آزادی تو ، در نام تو ، 

غوطه ورم .

این چراغهای سوسو زن ، در دل تاریکی شب ،

که خاموش نمی‌شوند تا سپیده دمان ، 

یادآور خانه های کوچک خوشبختی اند ، 

مرا دریغ مکن از این سوسوی امید بازگشت دوباره ات.

مرا به یاد آور ، 

مرا و نامم را ، 

من ، از تو زندگی می‌گیرم ، 

در اعماق تاریکی ، 

خاموش مشو .

 

۲۶ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

ای امید رفته

بادهای سهمگین که آرام گیرند ، 

ابرهای تیره که آسمان را آسوده بگذارند ، 

از دل این همه تاریکی ، 

خواهی درخشید دوباره ، 

لبخند مادران خواهی شد و شادی کودکان .

بر آرامستان‌های دور افتاده ، بر کلبه های متروک ، 

بر شهرهای خاموش 

طلوع خواهی کرد 

ای امید مقدس !

چون جان تازه در دم بهار ، 

نفست ، دمت ،

متبرک باد بر سرزمین جانمان.

 

۲۴ دی ۰۱ ، ۰۷:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

محبوب من

محبوب من 

گاه نامش باران است و گاه آفتاب ، 

گاه نامش بهار است و گاه خزان ، 

گاه نامش زندگی است و گاه مرگ . 

محبوب من هر روز 

صبحها متولد میشود 

در کشاکش و چین‌های یک روز دردناک ، 

می‌جنگد و در پایان یک روز ، 

در سیاهی شب ، در جنون آسمان ، می‌میرد.

محبوب من ، 

چنین پرشکوه و چنین شگفت انگیز در قلبم ،

می‌دواند ریشه .

به خاطر بسپار نامش را ، 

نامش ،

آزادی است .

 

۲۴ دی ۰۱ ، ۰۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی