دلتنگی های اسفند

و ایزد ، تو را از عشق آفرید ، 

مشت مشت ، بر تو پاشید 

ذرات بهشت را ، 

بودنت در زیر آسمان جهان ، 

چه لذتی دارد ، 

ای " توی " بهشتی من . 

بودنت ، موج نوری است 

که می پلکد در آغوش خورشید ، 

در دستان جاودانه مادر نورانی ،

تا زندگی بخشد بر تیرگی خاک ، خاکستری کوه ، کدری زمین .

بودنت ، همین اندازه زیبا ، باشکوه و گرم است ، 

ای دم مقدس !

ای روشنی !

همین اندازه زیبا .

۱۰ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای پیروز

پیروز ، برایمان تنها یک یوزپلنگ نبود ، یک امید بود ، امیدی که برای بقا می‌جنگید تا از انقراض نجات یابد ، انگار این پسر ایران ، که تا نه ماهگی توانسته بود به تنهایی بزرگ شود و رشد کند بر ایمان یک دغدغه بود ، یک حس خوب وسط اینهمه خبرهای بد دم صبح ، خبر اعدام ، خبر زلزله ، خبر زندانی شدن ، خبر کشته شدن ، خبرهای سقوط پول ملی ....که همه از توان تحمل آدمی ، فراتر می رود ، پیروز یک زندگی معمولی بود ، یک زندگی معمولی که دیگر نیست و فقط حسرتش مانده و دیگر باید خواند 

برای پیروز و انقراضش 

برای مرگ یک زندگی معمولی .

۰۹ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
نرگس کریمی

برش کتابی

نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه‌ی من دوست داشت؟! 

آیا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتنِ او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟! آدم پُر می‌شود، جوری‌که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند،

نخواهد دلش برای آدمِ دیگری بلرزد و هیچ‌گاه دچار تردید نشود...

 

سمفونی مردگان 

عباس_معروفی

۰۸ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اولین شبانه در اسفند

میخواستم که هوا باشم 

جاری میان نفسهای تو ، 

اما ، ذرات سنگینی شدم 

معلق میان دلتنگی ، 

نه تو هستی ، 

نه هوای تو ، 

تنها مرداب سکوت ، ماند و 

تیرگی آسمان . 

شاید در جهنم گرمای پیش رو ، 

بخار شوم ، 

بارانی شوم در سرزمینهای دور 

در کوهستانهای بالا بلند ، 

که قله هایش ، پناهگاه 

امنی است 

برای آنانی که در سکوت می‌میرند .

 

 

۰۶ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

لذت خواندن ۲

ویکتور فرانکل در بخش نخست کتاب "انسان در جست و جوی معنا " شرح خاطرات اسیران یهودی در اردوگاه‌های آلمان نازی را مینویسد . او ، داستان زندگی آدمهایی را میگوید که هر لحظه و ثانیه با مرگ روبرو هستند ، مرگ گاهی تصادفی آنها را انتخاب میکند و گاهی به سادگی ، با لبخند افسری ، یا حرکت دستش ، از آنها می‌گذرد . 

زندگی در اردوگاه‌ها، با بدترین شرایط قابل تصور ، تکه نانی برای کل روز و کار مداوم ، پاهایی له شده و بدنهایی فرسوده ، آیا امیدی برای انسانی باقی می‌گذارد . 

آدمهایی زیادی بوده اند که بخت یارشان نبود و سوار قطار اشتباهی میشدند و به کوره های آدم سوزی فرستاده میشدند ، آدمهای دیگر در اردوگاه ها به کار اجباری طاقت فرسا مشغول میشدند و در زیر این همه فشار ، ناگهان تسلیم شده و جان می‌دادند . 

اما آنچه فرانکل از آن صحبت میکند ، امیدیست که آدمها را در آنجا زنده نگه می‌داشت . او که خود تجربه های شخصی خود را می‌نویسد از لحظات تیره و تاری می‌گوید که دیگر برای چنگ نزدن به زندگی آماده میشد اما تنها تصویری از عزیزان و خانواده و همسرش در ذهنش و عشق به آنها ، او را وا میدارد تا دوباره ادامه دهد . 

فرانکل برایمان مینویسد که شاید صحبت کردن از معنویات در جهنم اردوگاه‌ها ، امری ناممکن باشد ، اما آدمها بعد از تهی شدن از هر چیزی و هر لذت جسمانی و هر امیدی ، تنها در وجودشان به این احساسات خالص انسانی ، چنگ میزنند تا زنده بمانند . او می‌گوید که با خاطرات خوش گذشته ، عشق به عزیزان ، و معنویات خودش را زنده نگه داشته است. 

خاطره هر لحظه زیبا در گذشته چنان در تصور او قدرت می‌گیرد که جسم او را از اردوگاه‌ها جدا کرده و تحمل دردهای جسمانی را آسان می‌کند .

بخش دوم کتاب به بررسی روشهای درمانی میپردازد که فرانکل برای درمان بیماران دلزده از زندگی و یا آنهایی که اقدام به خودکشی می کنند استفاده میکند ، به توصیف معنا درمانی ، معنای درد ، رنج ، عشق ، زندگی ،....میپردازد و از تجربه های درمانی خویش سخن میگوید . 

در روی جلد کتاب سخنی از گوردون آلپورت ، نقل شده است : از صمیم قلبم ، خواندن این کتاب کوچک را توصیه میکنم ، چرا که شاهکاری درام است و بر عمیق ترین مشکلات انسان معطوف شده است . کتابی است با ارزش فلسفی و ادبی و مقدمه ای گیرا برای معرفی مهمترین جنبش روان شناسی روزگار ما .

۰۶ اسفند ۰۱ ، ۰۷:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک برش کناب

عادت کرده‌ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان می‌رود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد. گاهی با یک غزل حافظ می‌توان دوش ذهنی گرفت و خوابید. یک شعر از فروغ، تکه‌ای از بیهقی، صفحه‌ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله‌ای از شکسپیر، خطی از نیما... ولی غافلیم! شبانه‌روز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می‌تپانیم توی کله‌مان؟! بعد هم با همان کله‌ی بادکرده به رختخواب می‌رویم و توقع داریم در خواب پدربزرگمان را ببینیم که یک گلابی پوست‌ کنده و با لبخند می‌گوید: بفرما!

 

📗 #سمفونی_مردگان

✍🏻 #عباس_معروفی

 

۰۴ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شعر، خاطره

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سیه را خریده ام

 

بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست

پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم

دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را

 

تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم

دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام

از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام

 

اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد

در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای

 

هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز

آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند

بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!

نادر نادرپور

 

۲۹ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

لذت خواندن

کتاب "یک زندگی ساده تر " از آلن دو باتن ، کتاب کوچک لذت‌بخشی است که میتواند نگرش عظیمی در خواننده ایجاد کند . 

کتابی قوی و تاثیرگذار درباره راههای ساده کردن زندگی هایمان در این دنیای شلوغ است . این کتاب به لذت سادگی در خانه ، هنر ، کار ، روابط اجتماعی ، روابط عاطفی ....میپردازد و با زبانی ساده به شرح آن میپردازد . کتاب با این جمله آغاز میشود :

مطالعه فلسفه چه فایده ای دارد اگر تفکر شما را در مورد مسائل مهم زندگی روزمره بهبود ببخشد ؟ لودویگ ویتگنشتاین

 کتاب به روابط ساده تر می پردازد . در زندگی واقعی به چه تعداد دوست نیاز داریم ؟ به دنبال چه روابط اجتماعی هستیم ؟چه اندازه خود واقعی مان را به دیگران معرفی میکنیم تا روابط بهتری داشته باشیم . چقدر نیاز داریم که در بیرون و با دیگران وقت بگذاریم ؟ایا هر میهمانی ارزش آن را دارد که انزوای خودمان را به خاطرش بشکنیم .

روابط اجتماعی ساده تر را بررسی میکند ، به بررسی ترس آدمها از تنهایی میپردازد و در نهایت اینکه همه آدمها از بی‌خانمان شدن و از دست دادن همه چیز و زندگی کردن در کلبه ای کوچک و بدور از همه ، می‌ترسند. اما بوده اند آدمهایی که از این موقعیت ها برای خودشان به عنوان یک مراقبه و صلح درون استفاده کرده اند و به قول یک نویسنده آمریکایی ، دیوید تورو ، برای کسانی که آزادی درونی دارند ، مال و دارایی کافی در یک کلبه هست .درسی که این انسانها به ما می آموزند این نیست که باید در کلبه ها یا اتاقهای کوچک تک افتاده زندگی کنیم ، آنها به ما نشان میدهند که میتوان در شرایط مادی حداقلی زندگی کرد و در همین حال بلندپرواز بود . آنها به این ترس مان پایان میدهند که فروتنی مادی را باید به معنای خفت و خواری و فلاکت بگیریم .

شوق و اشتیاق برای زندگی کردن در مراکز و شهرهای بزرگ را بررسی میکند و درباره ترس‌های آدمها از زندگی کردن در شهرستان میپردازد و از بحران پر مشغله گری می‌گوید و درنهایت به ویژگی های فردی می‌پردازد که چگونه یک راهب مدرن باشیم و با سادگی و وقار زندگی کنیم .به امور مادی درست توجه کنیم و هماهنگی را با امور مادی درک کنیم ، مادی گرایی بد از عدم درک درست اشیا ناشی میشود ، مادی گرایی خوب راهنمایی مان میکند تا چیزهای کمتری را بخواهیم و آنها را درست انتخاب کنیم و به وسایل ضروری بپردازیم که موجب آرامش و خوشنودی ما هستند 

چطور کمتر متظاهر باشیم ، کمتر به اخبار اهمیت بدهیم و درنهایت با بحثی زیبا درباره بازنشستگی به پایان کتاب میرسیم.بازنشستگی به معنای ترک فعالیت هایی است که دلبستگی به آنها نداریم ، مانند بازنشستگی از روابط دست و پاگیری که سودی برایمان ندارند .اگر لازم است تعداد مراسمی که سودی برایمان ندارند و تنها باید در آن تظاهر کنیم که با همه موافق هستیم و لذتی در آن نیابیم را کاهش دهیم و یا بهتر نیست خودمان را از اینگونه روابط اجتماعی معاف کنیم ؟ 

گام مهم برای داشتن یک زندگی ساده تر ، خلاص شدن از دست چیزها نیست ، بلکه پاسخ به این سوال است که خواسته ها و آرزوهای حقیقی ما چیست ، سادگی که با هماهنگی با چیزهای درست و ضروری به وجود می آید و باعث آرامش و شکوفایی انسان میشود .

۲۷ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

صبحگاهی در بهمن ماه۴

همیشه جا می ماندیم 

از قطار شادی های کوچک و بزرگ ، 

مرزهای خانه ما ، 

بسته میشد بر امواج لذت های ساده کودکی ، 

دیوارهای نم گرفته ، با ترکهای که فریاد می‌زدند: 

به دادمان برسید ، در حال ریزشیم .

فرو می ریختند .

صدای دیوار ، صدای ما ، صدای خانه ، 

گم میشد میان هیاهوی خشم زندگی .

خانه میپوسید و چنگ می‌انداخت بر معصومیت ما ، 

میکاشت تنفر را در باغچه 

و باد ، بذرها را با خود می‌برد به سرزمین جوانی .

همیشه جا می ماندیم ، برف شادی ، در همان نواحی ، کمی دورتر از ما ، بر زمین می ریخت .

سهم ما ، تنها زوزه باد بود و لرزش سرما .

اگر بر دستان امروز ما قلم هست و کاغذ ، 

نه از نزاری ماست .

تبر ها را در همان خانه های پوسیده دفن کردیم 

تا نفرت نیز ، با آن باقی بماند .

اینک رهاییم از هر آنچه که با آن انباشته شده بودیم .

۲۵ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

برای خواهرم

گاهی در ناخودآگاه ، با خودم می‌گویم باید به خواهرم تلفن کنم ، خیلی وقت است صدایش را نشنیده ام ، ناگهان به خود می آیم ، او دیگر نیست تا جواب من را بدهد و من همچنان در جایی از ذهنم ، او را تصور میکنم . نمی‌توانی شدت اندوهی را که در جانم می افتد را تصور کنی .ضربان قلبم بالا میرود و احساس خفگی میکنم . همان حسی که وقت شنیدن خبر درگذشت اش داشتم ، خفگی و خفگی و گرمای غیر قابل تحملی که در تنم حس میکردم . 

نمیخواهم که بپذیرم که رفته است ، دوست دارم به این بازی ادامه بدهم ، در رویای خودم ، او در جایی از دنیا ، سالم و شاد تصور کنم در خانه ای که از تمیزی برق میزند ، با تمام مواد شوینده ای که دوست دارد همیشه در خانه باشند ، در حال لذت بردن از این همه پاکیزه گی باشد .  

اشکهایی که برایش میریزم زمانی که رویا تمام میشود ، سوزاننده است ، انگار فرق دارد با اشک های دیگر ، تمام صورتت را می‌سوزاند ، چشمهایت را پر خون میکند ، مزه تلخی توی دهانت جمع میشود . بازی تمام شده است . یک من بالغ هست که میگوید تمامش کن ، سوگواری ات را کامل کن ، زمان اندوهت را کمرنگ میکند . 

یک من دیگر ، همان من عصیانگر مدهوش ، میگوید به بازی ادامه بده ، او زنده است ، در جایی شاد است ، پس در درونت با او زندگی کن . 

این مکالمات دردناک ، برای همیشه ، تا دم مرگ ، با آدم می ماند ، تنها مرگ است که این چرخه عظیم اندوه را تمام می‌کند .

۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی