یک تکه شادمانی

مادر مدرسه نرفته است ، مدرسه ای نبوده برای یک دختر ایل ، اما در دل طبیعت و زندگی بسیار آموخته است. از حرفهایش که تا حد زیادی منطقی به نظر میاد ، این است که کار کردن دوای دردهای زیادی است ، گاهی میگوید من نمی‌فهمم چطور افسرده میشوید یا بی حوصله ، وقتی اینهمه کار هست که آدم در یک روز میتواند انجام دهد ، همین کارهای کوچک هست که روز آدم را میسازد ، بلند شوید و خودتان را مشغول کنید ، حتما کم‌کم حالتان را بهتر میکنید . یک مربی ورزش جوان و سرحال در اینستا دارم که دقیقا همین حرف مادر سالخورده مرا می‌گوید سر هر تمرین ، بلند شوید لباس ورزشی هاتان را بپوشید ، کم کم حس ورزش کردن در شما ایجاد میشود .

مادر درد های زیادی را از سر گذرانده ، و به قول خودش با کار زیاد توانسته ادامه دهد و با این دردهای بزرگ کنار بیاید . حتما در دنیای تلخ هر روزه ، یک کار کوچک هست که خوشحالمان کند ، تلاش کنیم پیدایش کنیم .

۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۶

اگر که چشم انتظارم 

نه از برای تهی دست بودن است و 

نه از برای فرومایگی ،

که عشق ، از شجاعت بر می‌خیزد 

و از جسارت .

دوست داشتنت ،

خنکای نسیمی است که 

رویای اردیبهشت را 

در دشت یخزده ، شکوفا می‌کند.

از برای این زنده شدن 

در یخ‌زدگی درون ، 

به تو تکیه میکنم ،

از برای بقا ، 

از برای زندگی ،

تلاش میکنم .

 

۲۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

غم نان

نه دیگر تو نیز هم ،

نجات دهنده من 

نخواهی بود .

زمان بر سماجت یادت 

پیروز شد 

به سختی .

دیگر نه عطر خاطر تو ،

نه لبخندت ،

و نه سایش مهربانانه دستانت بر دستم ،

هیچ کدام 

یاری ام نخواهد کرد 

اینگونه که فرو رفته ام 

در غرقاب سیاهچاله اندوه

غم نان ،

بر تو پیشی گرفت 

ای عشق !

تو شکست نخوردی ،

تو تمام شدی.

۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تاریخ

دارد مطالعات میخواند ، رسیده است به حمله مغول ها به ایران ، می‌گوید مادر میدانی فقط چون حاکم یک شهر چند تا بازرگان مغول را به جرم جاسوسی کشته ، چنگیز خان به ایران حمله کرده . آخر چرا این حاکم فکر نمی‌کند میشود آدمها را زندانی کرد اگر فکر میکند جاسوس است نه اینکه بکشد و بعد یکی از بدترین جنگهای ایران رخ دهد ، تازه محمد خوارزمشاه را بگو که فرار میکند و بعد پسرش می‌جنگد ، به نظرت عجیب نیست که آدم پادشاه باشد بعد فرار کند .

میگویم :نه عزیزم ، برای من عجیب نیست ، اگر آن حاکم به اندازه تو دانا بود که آدم نکشد و آن پادشاه با اندازه تو میفهمید که فرار نکند و وظیفه خودش را انجام دهد الان ما در موقعیت دیگری بودیم .

میخندد و میگوید بله ، دیگر شاید لازم نبود این همه تاریخ و اتفاقات بد را حفظ کنیم .الان فرق سلطان محمد و چنگیز خان را نمیدانم ، هر دو ما را بدبخت کردند .

دختر نازنینم ، باید با اتفاقات تلخ تری هم در تاریخ این کشور روبرو شوی ، دل قوی دار که ما خود ، همه ، این مام وطن ، مخزن دردیم .

درد 

درد 

درد .

 

۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۵

از نسل زنان قدرتمند صحرا نشینیم ، 
رنج ها ، توان میدهد بر بازوان ما ،
شادی ها ، جسارت می‌بخشند بر قلبمان ،
دردهایمان را ، جرعه جرعه می نوشیم سر خوشانه ،
آفریده شدیم تا عاشقی کنیم ،
تا شادی بیافرینیم در جهان سرد و تاریک ایل ،
تا لذت را متولد سازیم ،
دوست داشتن تو را 
نیاموخته بودیم 
با آن متولد شدیم.
دستانمان رنگ گل های کوهی را می‌گرفت 
خاک ، سر سختی را هدیه دادمان ،
کوه ، بردباری را 
و دریا ، لذت را .
طعم همه را چشیده ایم ،
اینک آسوده به خواب خواهیم رفت 
در دامن مادرمان، در خاک سرد کوهپایه ها ،
باشد که عشق ، آخرین توشه ای باشد 
که برایت کنار چادر ، جا مانده از ما
به ارمغان .

۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

حوای بی حوا

حوای بی بهشتم ،
حوای بی " آدم "،
حوای بیگانه در زمین ،
حوای تبعیدهای ابدی ،
تو ، مرا راندی .
مرا ، توان رقابت با بهشت برین نبود ،
نه بدین سان ، زیبا بودم 
نه ، بی بدیل ،
مرا توان برابری با بهشت وعده داده رویای تو نبود ،
تنها زنی بودم 
با دستهای ساده ،
که آموخته بود 
 دوست داشتن تو را ،
بی هیچ چشم داشتی ،
تو ، بهشت ات را بردار و برو 
من میمانم 
در جهنم ، با رویای تو .

 

۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت۴

سپاسگزارم ای شب 
ای طولانی شب سیاه !
چرا که در پس تنهایی بی امان تو 
او را دوباره باز یافتم در خاطراتم .
متبرک باد نفس ات ، ای تیرگی غلیظ !
که بر من هر دم در رویای شبانه ات ،
هدیه میدهی تصویر او را 
که در روشنایی سپیده دم
از خاطر میبرم .
ای شب 
ای قیر گون من !
تنها من مانده ام و تو 
با این هم آغوشی ابدی .

۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

نامه ای برای سرباز به جنگ رفته .

محبوبم!
دیر زمانی است که بر جاده چشم دوخته ام 
درختان انجیر میوه داده اند ، هنوز بازنگشته ای .
فرشته مرگ بر سرزمین های دوردست چیره گشته
و من هیچ سلاحی ندارم جز عشق خویش برای تو .
شاید که آواز نیمه شبان من در کوهستان 
بر بال باد بر گوش تو برسد که در کوره راهی ، پناه گرفته ای.
شاید خدایان ، با عشقی اینچنین عظیم ، تو را حفاظت کنند ‌.
گلوله ها سر کشند و تو سرمست از شور جوانی برای جنگیدن ، 
افسوس که داستان جنگ را عاشقان نمی‌نویسند 
آخر چگونه گلوله‌ای خوا هد توانست بر قلب تو فرود آید 
قلب تو تنها برای عشق ، خواهد تپید و دیگر هیچ ‌.
امشب نیز تکیه داده بر بوته های یاس ، تو را به خدای عشق میسپارم 
و برایت میگویم که چقدر از جنگ متنفرم ‌.

 

 

۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت۳

می‌بینمت در رویا 
رویایی مخدوش 
چهره ات ، پیدا نیست اما 
زیبایی لبخندت ، شب را روشن میکند 
و دلم را لبریز از درد ‌.
جهان من 
با لبخند تو 
روشن میشد 
و اکنون 
در توهمی گرفتار ، 
پیچیده در سکوت ای ابدی 
در سیاهچاله زندگی 
مدفون شده .
بهار بیهوده نیست بی شک ، 
چرا بلند نمی‌شوم از این خواب ،
از این رویای بیهوده 
چرا در بهار ، خانه تکانی نمیکنم 
گلدان پشت پنجره نیز جوانه زد دیروز 
لبخندت را اگر بکارم در دلم 
چه اندازه خوشبخت خواهم شد 
با ریشه های تو .

 

۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اردیبهشت زیبا

اردیبهشت !

ای ماه عاشقی !

در تمام روزهایت که عطر زندگی دارد و دلتنگی توامان

مست تو ایم بی تابانه.

در خود چه داری 

که خدایان ، آفرینش را در تو آغاز میکنند 

و معجزه ها را هدیه میکنند بر زمین !

اردیبهشت !

ماه حیرانی 

غرق میشوم آنچنان در روزهای باشکوه تو 

که ردپای بهار میماند در پشت در 

و بی خبری مرا می‌برد در واحه سکوت 

بهار می‌گذرد 

و فراموشی تابستان 

خانه را در بر میگیرد 

شرجی آفتاب ، می‌سوزاند گلها را 

و اردیبهشت ،  

همچنان در سکوت جادویی خویش 

نگاهم می‌کنی 

و لبخند میزنی .

 

 

 

 

۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی