زاد روز آقای نویسنده عزیز

.

#زاد_روز

 

#عباس_معروفی (زاده ۲۷ اردیبهشت ١٣٣۶) رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر، ناشر و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان است. او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان «سمفونی مردگان» در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.

 

در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه‌گذاری کرد و بطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی‌در‌پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد. یکی از مهمترین اقدامات مجله گردون طرح موضوع فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران بود. 

 

معروفی در پی توقیف «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی در اروپا را در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد؛ و کلاس‌های داستان‌نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد. چاپخانه و نشر گردون هم در همین مکان برقرار است که تاکنون بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان تبعیدی و آثار ممنوع در ایران را منتشر کرده‌است.

 

نگاهی به آثار👇:

 

▫️رمان: سمفونی مردگان/ سال بلوا/ فریدون سه پسر داشت/ ذوب شده/ تماما مخصوص/ و...

 

▪️مجموعه داستان: روبروی آفتاب/ آخرین نسل برتر/ عطر یاس/ دریاروندگان جزیره آبی‌تر/ شاهزاده برهنه/ و...

 

▫️نمایش‌نامه: تا کجا با منی/ ورگ/ دلی بای و آهو/ آونگ خاطره‌های ما/ و خدا گاو را آفرید/ و...

 

🏆 جوایز:

▫️جایزه هلمن هامت (مشترکاً با هوشنگ گلشیری) ۱۹۹۶

 

▪️جایزه روزنامه‌نگار آزاده سال، اتحادیه روزنامه‌نگاران کانادا، ۱۹۹۶

 

▫️جایزه «بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ»، برای رمان سمفونی مردگان ۲۰۰۱

 

▪️برنده جایزه بنیاد ادبی آرتولد تسوایگ 

۲۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۷


دوست داشتنت ، نه از سر دلخوشی های زیاد است 
و نه از سر ملال زندگی همیشه ،
دوست داشتنت ، هوایی است 
که مرا سرمست میکند
در همین روزهایی که سختی هایش ، 
دست می سایند بر روحمان و 
خط خطی می‌کنند نقاشی لذت بخش دقایق را .
دوست داشتنت 
میان غم نان و 
غم گذران زندگی 
میوزد 
عطر می‌پاشد ،
و رنگ میدهد 
به خاکستری مانده در ته روز .

 

۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

عزاداران همیشگی

 

ما دیگر ما نمی‌شویم ، ما ، بودن خودمان را جا گذاشتیم ، وقتی که بچه ها توی خانه نگران هستند و می‌پرسند که آیا قحطی آمده است ،و ما در صف ها ، خودمان را این پا و آن پا میکنیم تا بیشتر خودمان را له کنیم ، شاید زجر کمتری بکشیم ، کتابهایمان ، دیگر به کار ما نمی آید ، فلسفه دیگر درد ما را درمان نمیکند ، شعر دیگر، روح ما را تلطیف نمی‌سازد ، مردگان متحرک ای هستیم که در آخر الزمان نو ظهوری ، در خیابان روان شدیم و منیت خویش را بر دوش میکشیم چون عزاداران همیشگی تاریخ ، تابوت های خودمان را به قبرستان های زندگی می‌بریم ، روحمان در قعر ناامیدی مدفون شده است و خش های بیشماری بر مردمک چشمان ما افتاده .

مردم ، خسته و ناامید، نشسته بر لبه پرتگاه ، به جستجوی تکه امیدی ، چشم می‌دوزند به آسمان و آسمان هیچگاه خاموشی خویش را نمی‌شکند .

 

 

۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه شادمانی

مادر مدرسه نرفته است ، مدرسه ای نبوده برای یک دختر ایل ، اما در دل طبیعت و زندگی بسیار آموخته است. از حرفهایش که تا حد زیادی منطقی به نظر میاد ، این است که کار کردن دوای دردهای زیادی است ، گاهی میگوید من نمی‌فهمم چطور افسرده میشوید یا بی حوصله ، وقتی اینهمه کار هست که آدم در یک روز میتواند انجام دهد ، همین کارهای کوچک هست که روز آدم را میسازد ، بلند شوید و خودتان را مشغول کنید ، حتما کم‌کم حالتان را بهتر میکنید . یک مربی ورزش جوان و سرحال در اینستا دارم که دقیقا همین حرف مادر سالخورده مرا می‌گوید سر هر تمرین ، بلند شوید لباس ورزشی هاتان را بپوشید ، کم کم حس ورزش کردن در شما ایجاد میشود .

مادر درد های زیادی را از سر گذرانده ، و به قول خودش با کار زیاد توانسته ادامه دهد و با این دردهای بزرگ کنار بیاید . حتما در دنیای تلخ هر روزه ، یک کار کوچک هست که خوشحالمان کند ، تلاش کنیم پیدایش کنیم .

۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۶

اگر که چشم انتظارم 

نه از برای تهی دست بودن است و 

نه از برای فرومایگی ،

که عشق ، از شجاعت بر می‌خیزد 

و از جسارت .

دوست داشتنت ،

خنکای نسیمی است که 

رویای اردیبهشت را 

در دشت یخزده ، شکوفا می‌کند.

از برای این زنده شدن 

در یخ‌زدگی درون ، 

به تو تکیه میکنم ،

از برای بقا ، 

از برای زندگی ،

تلاش میکنم .

 

۲۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

غم نان

نه دیگر تو نیز هم ،

نجات دهنده من 

نخواهی بود .

زمان بر سماجت یادت 

پیروز شد 

به سختی .

دیگر نه عطر خاطر تو ،

نه لبخندت ،

و نه سایش مهربانانه دستانت بر دستم ،

هیچ کدام 

یاری ام نخواهد کرد 

اینگونه که فرو رفته ام 

در غرقاب سیاهچاله اندوه

غم نان ،

بر تو پیشی گرفت 

ای عشق !

تو شکست نخوردی ،

تو تمام شدی.

۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تاریخ

دارد مطالعات میخواند ، رسیده است به حمله مغول ها به ایران ، می‌گوید مادر میدانی فقط چون حاکم یک شهر چند تا بازرگان مغول را به جرم جاسوسی کشته ، چنگیز خان به ایران حمله کرده . آخر چرا این حاکم فکر نمی‌کند میشود آدمها را زندانی کرد اگر فکر میکند جاسوس است نه اینکه بکشد و بعد یکی از بدترین جنگهای ایران رخ دهد ، تازه محمد خوارزمشاه را بگو که فرار میکند و بعد پسرش می‌جنگد ، به نظرت عجیب نیست که آدم پادشاه باشد بعد فرار کند .

میگویم :نه عزیزم ، برای من عجیب نیست ، اگر آن حاکم به اندازه تو دانا بود که آدم نکشد و آن پادشاه با اندازه تو میفهمید که فرار نکند و وظیفه خودش را انجام دهد الان ما در موقعیت دیگری بودیم .

میخندد و میگوید بله ، دیگر شاید لازم نبود این همه تاریخ و اتفاقات بد را حفظ کنیم .الان فرق سلطان محمد و چنگیز خان را نمیدانم ، هر دو ما را بدبخت کردند .

دختر نازنینم ، باید با اتفاقات تلخ تری هم در تاریخ این کشور روبرو شوی ، دل قوی دار که ما خود ، همه ، این مام وطن ، مخزن دردیم .

درد 

درد 

درد .

 

۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت ۵

از نسل زنان قدرتمند صحرا نشینیم ، 
رنج ها ، توان میدهد بر بازوان ما ،
شادی ها ، جسارت می‌بخشند بر قلبمان ،
دردهایمان را ، جرعه جرعه می نوشیم سر خوشانه ،
آفریده شدیم تا عاشقی کنیم ،
تا شادی بیافرینیم در جهان سرد و تاریک ایل ،
تا لذت را متولد سازیم ،
دوست داشتن تو را 
نیاموخته بودیم 
با آن متولد شدیم.
دستانمان رنگ گل های کوهی را می‌گرفت 
خاک ، سر سختی را هدیه دادمان ،
کوه ، بردباری را 
و دریا ، لذت را .
طعم همه را چشیده ایم ،
اینک آسوده به خواب خواهیم رفت 
در دامن مادرمان، در خاک سرد کوهپایه ها ،
باشد که عشق ، آخرین توشه ای باشد 
که برایت کنار چادر ، جا مانده از ما
به ارمغان .

۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

حوای بی حوا

حوای بی بهشتم ،
حوای بی " آدم "،
حوای بیگانه در زمین ،
حوای تبعیدهای ابدی ،
تو ، مرا راندی .
مرا ، توان رقابت با بهشت برین نبود ،
نه بدین سان ، زیبا بودم 
نه ، بی بدیل ،
مرا توان برابری با بهشت وعده داده رویای تو نبود ،
تنها زنی بودم 
با دستهای ساده ،
که آموخته بود 
 دوست داشتن تو را ،
بی هیچ چشم داشتی ،
تو ، بهشت ات را بردار و برو 
من میمانم 
در جهنم ، با رویای تو .

 

۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در اردیبهشت۴

سپاسگزارم ای شب 
ای طولانی شب سیاه !
چرا که در پس تنهایی بی امان تو 
او را دوباره باز یافتم در خاطراتم .
متبرک باد نفس ات ، ای تیرگی غلیظ !
که بر من هر دم در رویای شبانه ات ،
هدیه میدهی تصویر او را 
که در روشنایی سپیده دم
از خاطر میبرم .
ای شب 
ای قیر گون من !
تنها من مانده ام و تو 
با این هم آغوشی ابدی .

۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی