شبانه ای در آذر ۱۷

ای پیچک  پیچان بر تن خسته من !
در این خزان سرد 
هم هنوز می‌خزی و سبزی !
این ریشه های تو ،
از کدام تشنگی ، جان به در میبرند ،
تا جان بر آسمان تنم ، بر خیزی .
من در تنم ، پر دلتنگی ام 
پر از عشقم ،
تو از من خسته ،وام میگیری !
با من یکی شو و راز بر گو کن ،
تا ما شویم لغزان ،بر این افق دور زندگی .
من، سبز شوم با ساقه های تو ،
تو ، پیچان شوی بر عاشقی من !
ای پیچک صبور انتظار من 
تا کی توان بالا بلندی تو هست ؟

 

۱۸ آذر ۰۰ ، ۲۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۶

ای انتظار شیرین !در بلوغ جوانی ات

چه زیبایی.

به زیبایی رویای شبانگاه تابستانی خفته در کودکی ،

معطر در عطر شب بو و آرامیده در بستر یاس .

درخشان جلوه میکنی 

و پر فریبنده ،

اما شکننده تر میشوی 

در غروب هر روز ،

که جان را با جان کندنی دشوارتر 

به وعده رویای خوشتری 

به پایان می‌بریم .

ای انتظار پر تمنا !

در میان لذت نوشیدن یک فنجان چای 

در همنشینی مداوم تو ،

و گوش سپردن 

به صدای تمنای دمی که میگذرد 

بی او ،

همچنان متولد می‌شوی .

آغوش می گشاییم برایت

پیشکش ما بر تو باد 

جان ما .

درنگ کن 

درنگ

 

 

۱۷ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۵

صبح می‌شویم به جان کندنی 

یک صبح گرم و شرجی .

موج بوی ماهی مرده میدهد اما 

زنده و آبی است دریا .

چون پریشان حال ما هر روز ،

آشفته است اما،

پر نشیب و استوار و گرم و جاری است 

دریا .

تو آن دریای من شو 

هر صبح دم ،

من آن موج شتابان میشوم هر روز .

هر دم .

مرا از تو رهایی نیست دریا !

مرا با خود آشتی ده هر روز .

موج در ساحل نمی میرد هرگز !

چرا که دلخوش است در هر لحظه 

از دریا .

 

۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۹:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

چون نان و نمک

نشستن همان مهر ورزیدن است .

مصرعی زیبا از شاهنامه فردوسی . پهلوانانی که در میدان نبرد از جنگیدن با هم اجتناب میورزند چرا که زمانی در کنار سفره ای همنشین هم بودند و با هم آنی را به مهربانی گذرانده اند و چه زیبا سرود آن حکیم که اصالت انسانی در شرافت و احترام به مهربانی هست .احترام به نام و نمک ، همان اصل مقدسی که در احترام به گندم و نان و آنچه که از مام طبیعت به دست میآید از کودکی آموخته اند به کودکان این سرزمین . 

خراشی نباشیم بر صورت مهربانی اگر که توان نوازش نباشد در دستانمان.

و چه زیبا سرود ناظم حکمت 

که تو را دوست دارم چون نان و نمک .

 

۱۵ آذر ۰۰ ، ۱۱:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۴

ای ابرهای بازیگوش که راه گم کرده 
در دامنه ها 
می‌چرخید،
ببرید 
مرا هم با خود ،
تا بیاویزم گوشواره ای از آلبالوها ی قرمز بر گوشتان ،
و لاک سرخی بزنم بر دستانتان از این غنچه های گل سرخ حیاط کودکی ها 
در گوشتان زمزمه کنم 
لالایی دخترکانم را .
ای ابرهای بازیگوش 
که مادر را چشم انتظار 
بر بالاترین قله آسمان 
کرده اید رها ،
زودتر برگردید ،
تا تیرگی خاک ،
دستان سپیدتان را 
آلوده نکرده است .
به مادر سلام برسانید .

۱۵ آذر ۰۰ ، ۰۹:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۳

نخلم !
می‌تابد آفتاب جهنم 
بر پوست سخت و ناهموارم
در شرجی تابستان .
تاب می‌آورم زندگی را 
آرام آرام .
وز وز مدام حشرات 
و نامهربانی تش باد* ها در هجوم گاه و بیگاهشان 
بر صورتم ،
می‌فشارد گلویم را .
گاه در خوابم ،
خنکای سرزمینهای دور را 
حس میکنم 
در ریشه هایم،
با نگاه مهربان عابران 
در زیر سایه ام.
خسته از همنشینی مدام با ذرات غبار آلود گرما 
قامت خم کرده و عرق کرده 
باران را 
آرزو میکنم  و تو را .
*تش باد : باد گرم در جنوب ایران .

 

۱۴ آذر ۰۰ ، ۱۸:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۲

یک قلک کوچک بیاور 

بنداز لذتها را درونش 

آن صدای دوست داشتنی را 

و تکرار بی نهایت اسمت را 

از دهانش.

آن کلمات جادویی دوستت دارم ها را،

و آن سایش بی امان مهربانی 

بر پوست کشیده زندگی .

جمع کن بی امان 

در قلک زندگی 

او را.

او را .

او را .

 

 

۱۳ آذر ۰۰ ، ۲۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۱

ای بینهایت اشتیاق !

ای مرهم این تاسیان*

ای فزاینده ی روح 

در دالان تاریکی اندوه

ای غنیمت ما از زندگی 

ای عشق !

حلول کن بر جان خستگان روز 

تا شاید التیامی بیابند 

از پس این دردهای روز افزون 

ای عشق !

ای مام جهان رویا 

پناهمان ده .

 

*تاسیان کلمه ای است در گیلکی به معنای دلتنگی بعد از رفتن عزیزی یا به تعبیری غم ناشی از خالی بودن جای عزیزی بعد از رفتن اش .

 

 

۱۳ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۱۰

دریا ، خواب ندارد 

ساحل ، تنهایی .

آسمان گوشه دنج ندارد 

زمین ،همراهی .

فنجان چای روی میز 

در تنهایی همیشگی خویش 

اسیر مانده 

چون من 

که چون دریا و ساحل و آسمان و زمین 

فرو رفته ام در کابوس خوش نقش و نگاری.

 

 

۱۲ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر ۹

سروی میشوم 

بلند بالا در جنگل خیال تو 

در بازوان باد

می‌چرخند بازوانم ،

ریشه در تو 

در عمق وجودت کاوش گرانه 

سفر میکنم .

سروی هستم 

تنها در جهان تو 

پاییز را نظاره گرم 

سبزم اما هنوز 

در خیال تو .

 

۱۱ آذر ۰۰ ، ۱۹:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی