شبانه ای در دی ماه ۸

هزار شب گذشت و 
هزار خاطره آمد به خواب .
شبی که بی رویای تو نمی‌گذرد ، شب نیست 
باور کن .
و زندگی خالی این لیوان است 
که پر نمیشود گاهی 
به هزاران ، هزار جرعه آب .
که تشنگی ما 
تمام ندارد 
گاهی .
که خستگی ما 
که دلتنگی ما 
حدیثی است که نیمه ندارد گاهی .

۰۸ دی ۰۰ ، ۱۸:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۷

می‌اندیشم تو را 
با لبخندی که زندگی است ،
همین زندگی که گاه سخت و کشنده و
گاه معطر و رنگی است ،
همین لحظات تند و سرکش یادت
که چون اسب وحشی رویا 
طغیان میکند دم به دم .
تو را به یاد می‌آورم 
با لبخندی ،
لبخندی به سان زندگی .

 

۰۸ دی ۰۰ ، ۱۷:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۶

ای سکوت مقدس !
در تن ات ، نامی جاری است ،
تکرار یک واژه در پوست تو 
می‌رسد به باور .
یک نام 
یک آواز 
یک مهربانی !
در تو میخواند مداوم .
ای سکوت 
ای دم متبرک !
میبینم او را در بی صدای بیکران تو .

 

۰۶ دی ۰۰ ، ۲۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۵

در بیکرانه دشت رویا ، نسیم میوزد .
دشت خسته ، در خلسه فرو رفته 
در نوازش دست نسیم رویا 
گیسوان سیاه دخترش را 
میزند شانه .
خستگی را 
بتکان از تن خاک ، ای دشت سوخته
ریشه ها را 
فریاد بزن 
تا برگردند به زهدانت 
میدهد خورشید نوید باران را .

 

۰۶ دی ۰۰ ، ۱۱:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۴

کوهها همچنان ایستاده بودند 
در دشت یخزده 
به انتظار آفتاب ،
تا قدم بگذارد بر پهنه آسمان ،
با خنده ای از جنس نور و گرما ‌.
کوهها ،
این بلند قامتان سنگی 
که دشت را نگاهبان اند 
از ابد تا ازل ،
پیش از هر آدمی .
تنها با سکوت سنگین خود 
لبخند زنان 
سرود جاودانگی خویش را 
پیشکش میکنند بر آفتاب 
تا سهم خویش را از ستایش زیبایی 
بپردازند .
کوهها 
همین سنگی دلان جاودانه،
چه زیبا پیوند می‌ یابند 
هر روز با نور و روشنایی 
چون من و انتظار و سحر و سپیده .

 

۰۵ دی ۰۰ ، ۲۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ۳

ما را رها نمیکنی ای اهل نظر ،
دلتنگی ما ، بی دلیل نیست بی شک .
در عالم دوستی ما را ، تنها مگذار 
اینگونه که دوستت میداریم ، بی شک .

۰۴ دی ۰۰ ، ۱۸:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در دی ماه ۲

ای ابرهای شک و گمان 
که سایه می‌افکنید 
مدام آسمان زندگی را ،
با این نسیم که میوزد بیگاه
از سوی دشتهای مه گرفته دور دست ،
ما را رها کنید دیگر 
تا صلح کنیم با همین مانده احساس 
اندکی بعد سحر .

 

۰۲ دی ۰۰ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اولین شبانه زمستان

ظهر میشود 

آفتاب می رهاند خود را زدست ابر بازیگوش ،

مو فشانده بر بالکن خانه ،

تا که شاید شمعدانی ها را

 قرمزی هدیه کند بار دگر .

دست ها پر نور ،

سایه ها محو ،

رنگ شادی مشت مشت بر دیوار میپاشد ،

خورشید .

یاد تو گرم میشود در تن خورشید ،

یاد تو میشکفد در سفالین گلدان دلم 

باد می‌آید ناگاه ،

تیرگی روی تافته بر آفتاب

خورشید دگر نیست میان دل من ، 

یاد تو خط خطی و تیره و تار ،

رسم خورشید این نیست .

۰۱ دی ۰۰ ، ۲۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آخرین شبانه ی پاییز

"مارا به سخت جانی خود این گمان نبود "

زمستان تنم ، پر ز هجران زندگی است ،

ذهن در برهوت دلتنگی 

تن ، سوخته دشتی در آتش تابستان 

دست میسایم 

بر تک تک دلخوشی های پراکنده در زمان ،

خالی است این تنگ بلور ،

مرا دیگر گمانی نیز باقی نمی‌ماند 

گاه رفتن 

می‌رسد .

 

۳۰ آذر ۰۰ ، ۲۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آذر۲۴

ای آخرین روز آذر ماه من !

بر من بتاب چون شیرینی رخوت انگیز آفتاب پاییزی 

در یک ظهر نوازشگر .

ای یادهایی که رنگ نارنجی بر تن میکنید 

و در ذهن 

جوانه میزنید هر پاییز 

اکنون رها شوید در دستان زمستان 

تا پاییز دگر 

و عمری دوباره .

در ترکهای قلبم لانه کنید .

در خانه تکانی زمستانی تن و روحم 

بدرخشید به بامدادی دگر 

و فصلی نو .

 

۲۹ آذر ۰۰ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی