بیم و امید

زمان کودکی های مان به وقت دویدن ،ناگهان میافتادیم و گریه میکردیم ،شماتتمان میکردند که بزرگ شده ای و نباید گریه کنی ،باید شجاع باشی و....

چه اندیشه بیهوده ای که از کودکی که درکی از شجاعت ندارد و تنها سوزش زخمی را بر روی پوست نازک کودکانه اش حس میکند ، بخواهی که احساس واقعی درد را پنهان کند و به حسی بپردازد که برایش نا آشناست ، حسی که تنها در مواجه با سختی‌های در پیش رویش ، قادر خواهد بود بشناسد. تنها باز شدن درهای واقعیت جهان پیرامون هست که درک درستی از این واژه به ما میدهد ، شجاعت .

شجاعت مگر غیر از این است که صبح ها که بیدار می‌شویم با هزار ترس در درونمان ، ترسهایمان را در ابتدای روز کنار در آویزان کنیم و نقاب جدیدی بزنیم تا در چشم آنهایی که به ما به چشم حامی می‌نگرند محکم و سخت به نظر بیایم. تا دلشان قرص شود که تا هستیم نباید نگران چیزی باشند .

شجاعت مگر به غیر از این است که در دنیای سخت و ترسناک زندگی ،هنوز هم ساده و شفاف حرف بزنیم ،هر آنچه که هستیم را نشان دهیم ،نه اینکه به واسطه مصلحت اندیشی ها و اعتبار سنجی و ترس از دست رفتن موقعیت های اجتماعی مان ،وانمود کنیم که ما ،یک مایی دیگریم و یک انسان دیگر .

شجاعت مگر همین نیست که نادیده نگیریم آنچه را که مقدس است ،همین نفسهای زندگی ،همین رنج های که برای التیام دادنشان تنها به کلامی مهربانانه نیاز است ،همان کلمات ساده و جادویی ،دوستت دارمها ،همین سپاسگزاری های بی ادعا ،همین مهربانی بی دریغ ،بی حساب و کتاب .

اصلا خود زندگی کردن با رویا های مان مگر شجاعت نیست ،وقتی هنوز رویایی برای دلخوشی باشد ،وقتیکه همه اندیشه های زیبای ذهن و قلبمان را نابود نکرده باشیم تا خدشه ای در زندگی سعادتمند مان وارد نشود،

و شجاعتی بالاتر از این نیست ،انسان بودن و انسان ماندنمان و انکار نکردن حقیقتی که هست ،حقیقت زندگی .

۰۸ مهر ۰۰ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

حوای عاشق

حوای عاشق 

 

میدید شبها خواب بهشت را.

 

دلتنگ و بیقرار .

 

 

 

زمین زندان ابدی بود

 

با تمام زیبایی های فریبنده اش.

 

 

 

دلتنگی کشنده ای ست 

 

که تکه‌ای از قلبت را جاگذاشته باشی 

 

در بهشتی که از آن تو نیست دیگر.

۰۷ مهر ۰۰ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

جنون

من فکر میکنم که جنون دارم 

اینگونه که هر شب به هوای تازه می‌اندیشم 

و به غوغای گنجشکها در پشت پنجره ای 

که ترکش کردم .

اینگونه که دوست میدارمت 

اینگونه که خواب می‌بینم که ماهی سیاهی هستم غلتیده در شنهای ساحل .

اینگونه که در جهان وارونه ام ، خورشید هر صبح غروب می‌کند و هر شب طلوع .

من فکر میکنم که جنون دارم 

اینگونه که تو را دوست میدارم .

۰۷ مهر ۰۰ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شب‌های بلند دلتنگی

هر شب دلم برایت تنگ میشود 

چون آوازهای مانده به یادگار 

در سینه ام نهفته غمی ،بی سرانجام .

هر شب دلم برایت تنگ میشود 

ای ماهی طلایی دریای زندگی 

بر بازوان مرده این موج هم جاری شو!

برگرد به آشیانه مواج زندگی .

هر شب دلم ترنم هزار باران است 

هر شب که نام تو بر من چیره میشود 

صد بار زمزمه میکنم شعرت را 

شاید که تسلی ات، حاصل شود .

هر شب .....‌

۰۲ مهر ۰۰ ، ۲۳:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آن دیگری

یک آن دیگر هست در درون مان، یک آن دیگر که نمی‌ترسد، جسور است ، شیطان و بازیگوش .

یک آدم دیگر که جایی در درونمان زندانی است ،مارا می‌پاید ، تمام لحظات زندگی ما را نظاره میکند ، در انتظار یک لحظه رهایی در راهروهای قلبمان لی لی میکند و آواز میخواند ، یک آدم که گاهی گستاخ تر از 

ماست ، گاهی شادتر از ما و گاهی عاشق تر از ما.

لحظه رهایی را چشم انتظار است آن دیگری تا از زندان تن ما بیرون آید ، تا زندگیمان را شادتر کند ، مرزهای روشنایی را باز کند . عصیان کند ،سنتها را بشکند .

در را بگشا ، طغیان کن ، رهایش کن .

 

۰۲ مهر ۰۰ ، ۲۳:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

سکوت لعنتی

بشکن سکوت لعنتی ات را 

این فکرهای درهم خود را 

امشب میان بغض ها یم کم آوردم

من را رها کن زین تباهی ها ،

کم آوردم .

من را که خرد و خسته و وامانده گشتم 

دیگر توان رفتن و ماندن ندارم ،

دیگر توان زیستن نیز رفته از من ،

دیگر تمام داستان را پایان دادم .

 

یک سنگ مرمر ، نیستم ، نه،

یک قوطی خالی، 

یک عصر دلکش نیستم ، نه

یک ظهر تابستانی ام من ،

داغ و شرجی .

دیگر تمام کن این سکوت لعنتی ات را

امشب میان بغض هایم کم آوردم .

 

 

 

 

 

۳۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

پاییز رویا

اول مهرماه
پاییز خیال انگیز 
زاده شرجی تابستان !
دوست میدارمت 
آنچنان که نمیدانی ،
جای دستهای تو را می جویم بر خاک افتاده بر خاطره ها
تا بیابم گرمی یک روز را ، 
یک موج ، یک ساحل ، یک خورشید را.
اولین روز پاییزم 
با تو تابستان میشود 
دوباره .
تو شاعر پاییزی
 و من 
یک دختر اردیبهشت!
 ********.

 

۳۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

قاب خیال

پنجره ها همیشه باز نمی‌شوند بر آسمان آبی
پنجره ها گاه گرفتارند در بهت سیمانی قاب دیوارهای روبرو ،
سرنوشت تلخ یک دریچه 
که باز نمیشود بر وسعت جاری و رهای بی نهایت ای دور .
دریچه های با قابهای زنگ زده  خیالم 
تا کدامین زمان 
باز خواهند شد 
بر وسعت تو .

۳۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۵۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تنهایی خیابان

در دل خیابانهای عریض
دلم برایت تنگ میشود
بسیار.
سنگ ریزه های غمت
زیر پا سر می‌خورند
بر صورت زخم خورده خیابانی که
سر میخورد  به پایین 
غلت زنان ،
زمزمه کنان ،
در دل سیاهی کوره راههای متروک
اندوه را پایانی نیست
از تو گریزی نیست .

۳۰ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شکستن همزمان بیست استخوان

"شکستن همزمان بیست استخوان" فیلمی از برادران محمودی ، عاشقانه آرامی است . آدمهایی با خلق و خوی آرام ، با عشق به زندگی ، به دوست داشتن مداوم ، ریتم بدور از کلیشه های عادی دارد .
مرد خانواده که کارگری است از افغانستان ، و با مادر و خواهر و همسرش زندگی میکند،  در می یابد که مادرش در حال مرگ است مگر اینکه پیوند کلیه انجام دهد ، تلاش برای یافتن کلیه در مدت زمان کوتاه بیفایده است و مرد در یک دو راهی برای بخشیدن کلیه خویش و زندگی مادر قرار میگیرد .
در فیلم ، بیشتر صحنه ها سخن میگویند ، دیالوگها چندان نیستند ، شاید گاهی ریتم کندی ایجاد میشود ، اما با آرامشی که در درون صحنه‌هاست ، دوباره زندگی در متن فیلم جریان می‌یابد.
کلیشه های رایج سینمای امروز ، در فیلم جایی ندارد . خانه های آنچنانی , زندگی های آنچنانی، فضاهایی که مخصوص آدمهایی است که با آنها ارتباط چندانی نداریم ، در فیلم جایی ندارند ، همه چیز در اوج سادگی است , همین زندگی ساده که هست ، که در متن خیابانها ،جاری است . همین دغدغه برای نان ، برای زندگی ، برای عشق ، برای خانواده . 
دو راهی پیچیده فیلم ، این سوال را برایمان ایجاد می‌کند : ما چه میکردیم ؟
زندگی خودمان یا مادرمان؟
قضاوت کردن شخصیت‌های فیلم ساده نیست ، پیچیده و عجیب است . چرا که همیشه نگاه کردن از بیرون به آن سوی پنجره ها آسان است .

 

۳۰ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی