میتوانی اندکی صبر کنی
تا برسم
به هوای تازه تمنای نگاهت .
میتوانی اندکی صبر کنی
تا بخوانم بار دیگر
شعری از دفتر خاک خورده جوانی هایم.
نگذر اینچنین سخت و مکدر خاطر ،
از میان کوچه های پر رنگ آرزوهایم .
لحظه ای ایست بده
به مچاله شدن عشق میان زرورق فکرهایت.
لحظه ای تا برسم
دست تو را بگذارم
در دستان خسته این روز
که مدام عقب میافتد در پی تو
که چنین میگذری از من و کوچه و خاطره و عشق و ....
از همه چیز .