یک تکه شعر ۲

جدایی تاریک است و گس

سهم خود را از آن می‌پذیرم،

تو چرا گریه می‌کنی؟

دستم را در دست خود بگیر

و بگو که در یادم خواهی بود

قول بده سری به خواب‌هایم بزنی

من و تو چون دو کوه،

دور از هم جدا از هم

نه توانِ حرکتی نه امیدِ دیداری

آرزویم اما این است که عشق خود را

با ستاره‌های نیمه‌شبان به سویم بفرستی

 

"آنا آخماتووا"

برگردان: احمدپوری

۲۶ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۳۲

 

برایت شعر خواهم خواند 

تمام عاشقانه های زمین را

از بادهای کولی و سرگردان صحرا ، 

آموخته ام .

تمام زمزمه های مهربانی مادران ایل را 

که بلندای کوهها تا سینه کش دشتها را 

با آواز های خویش ،

میکنند مسحور ، 

خواهم خواند ،

کلمات سرگردان مغرور را 

رام خواهم کرد 

تا برایت ، زیباترین ها را ، 

بسرایند .

موسیقی هم آغوشی آسمان و دشت ، 

گریز رمه های بی تاب در سحر گاه ، 

چشم انتظاری دخترکان عاشق و بیتاب ، 

در بالا بلندی تپه های سوخته ، 

برایت خواهم گفت ، 

برایت خواهم سرود ، 

برایت نقش خواهم زد ،

ای مهربان من ،

چشم بگشا !

 

 

۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان۳۱

پیچ در پیچ و سنگلاخ اند
کوره راههای سرگردانی ، در پی تو ،
روشن کن چراغی بر راهم ،
بیفروز آتشی ، 
میهمان کن ماه بازیگوش را ، 
به این آسمان تیره صحرا ، 
میازار بیش از این ، 
مسافر خسته و نومید راه را ،
چشمه ای بجوشان بر کویر ، 
سایه بگستر ، بر پهنه جهنم دشت سوزان ، 
عابران را ، آوازی سحر آمیز 
هدیه ده ، 
ای عشق !
ای رهایی !
ای امید گم‌گشته!

 

۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان۳۰

تو تمام نخواهی شد 

هر سال با اولین نسیم خنک پاییزی 

که میپیچد در جان زمین ، 

متولد میشوی ، 

در لایه لایه پوسته سخت کوه ها ، 

در قشر پیچیده تن درختان انبوه ، 

میان کندوهای پر از غوغای زنبورهای عسل ،

میپیچی ، 

زمزمه می‌کنی ، 

آواز می‌خوانی ، 

جان میدهی ، 

زندگی را متبرک می‌کنی ، 

ای همهمه مقدس جان !

خاموشی مگزین .

ای تو !

ای عشق ! 

۲۲ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۹

ای اندوه مقدس !
تو را در اعماق نیستی ، دفن میکنیم 
شاید برای همیشه ، ترکمان کنی ،
شاید درون حفره های تنم ، که پیشتر از تو آغشته بود 
شادی های بیهوده ، ریشه کنند 
شادی های بی حاصل ، اما کمتر دردآور 
شاید که زندگی ، مهربان‌تر شود با ما 
اندکی ،
بی تو ، 
ای اندوه مقدس ، 
رهایمان کن دیگر .

.......................‌‌‌‌

 

 آخر چگونه تمام شد ماجرا ،
در آستانه آفرینش اش ، 
ما بیقرار خواندن داستان تو بودیم ، 
تو ، خسته ، از این تکرار ‌.
جز خوانش لحظه به لحظه ات ، 
با ما نبود هیچ آرزوی دیگری ، 
اما همین اتفاق ساده هم ، 
از ما دریغ شد ، به سادگی .

 

۲۱ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک اسطوره ، درگذشت

🔴 فرزندِ ایران

 

بر سنگ گوری تازه نامی هست

دارنده این نام را هرگز ندیدم من 

اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند 

و مردمانی هم که چون من ، دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمیدانند 

اما ؛

هرکس که اینجا هست

با خشم و فریادی گره در مشت 

می داند ، که او را کُشت ! 

بر گِرد گور تازه جمعی سوگواران است 

دیگر کسی اینجا نمی پرسد 

این خفته در خاک از کجا و از کدامان است ؟

می دانند ...

او فرزند «ایران» است .

#‌هوشنگ_ابتهاج

 

۱۹ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۸

و تو زیباترین ، اتفاق زندگی بودی 
و نمی‌دانستی 
که چه شکوهی دارد 
دوست داشتنت در گرمای خرداد ،
و سوگواریهای شبانه نیزحتی ، 
هنگام بدرقه کردنت ، 
شادی درون تو مرده بود ، 
و تو نمی‌دانستی ، 
چمدانت را که برداشتی ، به گمانت ، به جستجوی شادی رفتی ، 
اما ، قلبت را بر زمین گذاشته بودی ، 
زیر پای عابران عجول همیشگی ،
در خیابانهای گمنام ، 
که نمی‌شناختند ما را ، 
تنها ، خون گرم زندگی را حس می‌کردند که جاری بود 
بر کف خیابان ، 
و لحظه ای بعد ، در فراموشی قدمهایشان ،
گم میشد برای همیشه .

 

۱۷ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۷

" تو باد باش "

در کوچه های قدیمی سنگفرش شده ، 

مرا جستجو کن ، 

تو باد باش ،

در خانه های خالی مانده از عطرت ، 

هوای تازه هدیه ببر ، 

گیسوان مرا ، نوازش کن 

با سرپنجه نازک خیالت، 

تو باد باش 

بر خاطر نگران من ، خنکای سحرگاه تابستان را 

به ارمغان بیاور.

مرا با خود ببر 

به جغرافیای حضورت 

که هیچگاه ، در هیچ نقشه ای ، مرزی نداشته است .

مرا با خود ببر ،

به باغهای دور ، به چمنزارهای سرشار از شبنم ، 

به سبزی فراموش شده ،

به کاچستانهای متروک ، 

ویرانه های مرا 

با خود سرشار کن 

ای نسیم تابستان !

در انتظار تو بیدارم .

 

۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

به وقت تابستان ۲۶

ایستاده بودی در میان ویرانه های جوانی خویش ،
با تیشه سرنوشت و غرور در دست ، 
نه اندوهگین بودی و نه شرمسار ، 
چرا که خود را در آستانه عشق ، 
قربانی نکرده بودی 
و خدای عشق را ، بندگی.
خود را ، مغرور از فلسفه های وجودت 
قامت خویش را ، سپر کرده 
فریاد زده بودی  آزادی ات را :
اکنون ، ای خدای عشق
من ، از این آستان تو 
گذشته ام .

۱۵ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

یک تکه کتاب ۴

وقتی دو انسان پخته و معنوی به هم دل می‌بازند، یکی از بزرگ‌ترین پارادوکس‌های زندگی اتفاق می‌افتد.

یکی از زیباترین پدیده‌های جهان هستی رخ میدهد؛ آنها با هم هستند و در عین حال به شدت مستقل و تنها هستند! آن‌قدر به هم نزدیکند که انگار هر دوی آنها یک نفرند. امّا در عین حال با هم بودن‌شان فردیت‌شان را نابود نمی‌کند. با هم هستند و تنها هستند. با هم بودن‌شان کمک می‌کند کە تنها باشند.

دو انسان پخته و معنوی اگر عاشق هم شوند، بدون حس مالکیت، بدون سیاست، بدون ریاکاری، به هم کمک می‌کنند کە آزاد باشند!

 

📕 مردن از عشق

✍🏽 #فرانک_بورسیل

۱۵ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی